✍️ معرفی کتاب «چغک»:
🔰 کتاب چُغُک روایت جذابی از وقایع تاریخی انقلاب اسلامی ایران و نقش آیتالله خامنهای در رهبری مبارزات مردم در شهر مشهد است. داستان براساس رویدادهای روزهای نهم و دهم دیماه ۱۳۵۷ در مشهد شکل میگیرد. ماجراهای این دو روز، از مهمترین اتفاقهای دوران مبارزات مردم ایران علیه رژیم شاهنشاهی است که در کتاب چُغُک بهخوبی تصویر و روایت شده است.
📖 داستان چُغُک یک «سینما رمان» است که در آن بخشهایی از داستان بهطور کامل به کمک نقاشی و تصاویر تمام صفحهای روایت میشود؛ به گونهای که مخاطب، داستان را همچون تصاویر فیلم از نظر میگذراند و هرچه پیشتر میرود، تصاویر و کلمات بیشتر به هم گره میخورند و روایتی تصویری و جذاب را میآفریند.
💫 داستان با تصاویری از کوچه پسکوچههای مشهد آغاز میشود. نیمههای شبی مهتابی و در فضایی ملتهب، پسربچهای در کوچهها پرسه میزند و شاهد رویدادهای بسیار عجیبی است. محمدمهدی نوجوانی است که با سنوسال کم و قدوقوارۀ کوچکش، کارهای انقلابی بزرگی میکند. او در جمع انقلابیون مشهد جایگاه ویژهای دارد، از نزدیک شاهد حضور آیتالله خامنهای در جریان مبارزات مردم است، با ایشان رابطهای صمیمی و نزدیکی دارد و از سوی ایشان «چُغُک» نامیده میشود؛ چُغُک یعنی..
📑 مشخصات ظاهری: رقعی کوچک، ۳۶۰ صفحه
🗞 ترجمهشده به زبانهای عربی، انگلیسی و اسپانیایی
🎧 کتاب صوتی، دارد.
💳 برای تهیۀ کتاب میتوانید به کتابفروشیهای سراسر کشور و نشانیِ www.sahba.ir مراجعه فرمایید. نسخۀ پیدیاف کتاب، بهصورت رایگان منتشر شده است.
@sahba_nashr
✂️ بریدههای منتخب شما
با موضوع نقش امام سجاد علیهالسلام در زندگی انسان ۲۵۰ساله
📚 کتاب حلقۀ دوم انسان ۲۵۰ساله
#انسان۲۵۰ساله #علیبنالحسین
@sahba_nashr
✂️ بریدههای منتخب شما
با موضوع نقش امام سجاد علیهالسلام در زندگی انسان ۲۵۰ساله
📚 کتاب حلقۀ دوم انسان ۲۵۰ساله
#انسان۲۵۰ساله #علیبنالحسین
@sahba_nashr
✂️ بریدههای منتخب شما
با موضوع نقش امام سجاد علیهالسلام در زندگی انسان ۲۵۰ساله
📚 کتاب حلقۀ دوم انسان ۲۵۰ساله
#انسان۲۵۰ساله #علیبنالحسین
@sahba_nashr
🔸 آقای خامنهای بارها دربارۀ من گفتهاند: این محمدمهدی بچۀ عجیبیست! از اعلامیههای خیلی محرمانه، در عرض یک ساعت، پنجاه تا تکثیر میکند و میآورد! اعلامیههایی که هرکسی جرأت چاپ کردنش را ندارد.
💢 از وقتی که مطمئن شدم ساواکیها و مأموران شهربانی، من را بهخاطر ریزهمیزه بودنم، آدم حساب نمیکنند و فکر میکنند کارهای انقلابی و مبارزه و اینجور چیزها، از بچههایی مثل من برنمیآید؛ به فکر راه انداختن یک گروه مبارزاتی کوچک افتادم.
یک گروه کوچک، با سه نفر از بهترین و قابل اعتمادترین دوستانم، یعنی با سعید و احمد و جواد. اولین کاری که کردیم، با کمک حاجآقا، یک چاپخانۀ خیلی کوچک درست کردیم؛ یک چاپخانه با دو دستگاه پلیکپی و یک ماشینتایپ. کجا؟ در زیرزمین خانۀ مادربزرگم!
🖨 با وجودِ این چاپخانه، حالا هم میتوانیم خودمان اعلامیه تایپ و چاپ کنیم، هم میتوانیم اعلامیههای چاپشدۀ دیگران را تکثیر کنیم. این، کار خیلی بزرگی است. کمتر کسی جرأتِ نگهداشتنِ دستگاه پلیکپی و ماشینتایپ را در خانهاش دارد. چون جُرمش خیلی سنگین است و اگر ساواکیها بفهمند کسی از این دستگاهها دارد، معلوم نیست چه بلایی سر خودش و خانوادهاش بیاورند. اما من و رفقایم، با پولی که از حاجآقا گرفتیم، توانستیم این کار را بکنیم؛ و چون ساواکیها به چشمِ بچه به ما نگاه میکنند، تابهحال به ما شک نکردهاند.
📚 کتاب چُغُک/ ۳. گروه کوچک
@sahba_nashr
🔸 ما چهار نفر، یعنی من و سعید و احمد و جواد، پانزده سال داریم. من و سعید طلبهایم؛ احمد و جواد، دانشآموزِ دبیرستان.
من، که مثلاً رهبر و مغز متفکر این گروه چهارنفره هستم، بعد از تمامشدن دورۀ راهنمایی، واردِ حوزۀ علمیه شدم. هم خودم خیلی دوست داشتم شبیه آقای خامنهای بشوم؛ هم مادرم خیلی تشویقم میکرد بهجای مدرسهرفتن، به حوزه بروم و در آنجا ادامۀ تحصیل بدهم.
وارد حوزۀ علمیه که شدم، در کنار درس، با کسانی که علیه رژیم شاهنشاهی مبارزه میکردند از نزدیک آشنا شدم و در جلساتشان شرکت کردم و به راه مبارزه علیه رژیم پهلوی کشیده شدم. بااینکه پانزده سال بیشتر ندارم، بینِ انقلابیهای مشهد، مخصوصاً پیش آقای خامنهای، جایِ ویژهای دارم و از جلسات مخفی انقلابیها و مخفیگاههایشان خبر دارم.
بهجز طلبهبودنم، پدر و مادرم هم در اینکه من در این سن یک مبارز انقلابی بشوم، خیلی نقش داشتند. آنها از شاه و رژیم پهلوی متنفرند و همیشه مرا تشویق میکنند که یار و یاور انقلابیهای مشهد و حاجآقا باشم. خودِ پدرم هم در کارهای انقلابی شرکت میکند و از مبارزان فعال مشهد است.
جثّهام از همۀ انقلابیهای مشهد کوچکتر است و هرکس مرا در جمع آنها میبیند، فکر میکند اشتباهی شده که من در جمع مبارزانِ درجهیک هستم؛ اما همین کوچک بودنم، باعث شده بتوانم مثلِ مبارزان بزرگسال، کارهای مهمی برای انقلاب انجام بدهم. بهخاطر همین جثّه، و البته بهخاطر زِبر و زرنگیام، بین بزرگانِ انقلابی مشهد، معروف شدهام به چُغُک!
💫 چغک اسمی است که آقای خامنهای برایم برگزیده؛ #چغک به زبان مشهدی یعنی گنجشک!
📚 کتاب چُغُک
@sahba_nashr
🍃 برگی از تاریخ
📸 کنگرۀ بین المللی بزرگداشت علامه اقبال لاهوری، با حضور آیتالله خامنهای، رئیسجمهور وقت
📆 اسفندماه ۱۳۶۴
@sahba_nashr
🍃 برگی از تاریخ
📸 کنگرۀ بین المللی بزرگداشت علامه اقبال لاهوری، با حضور آیتالله خامنهای، رئیسجمهور وقت
📆 اسفندماه ۱۳۶۴
@sahba_nashr
🍃 برگی از تاریخ
📸 کنگرۀ بین المللی بزرگداشت علامه اقبال لاهوری، با حضور آیتالله خامنهای، رئیسجمهور وقت
📆 اسفندماه ۱۳۶۴
@sahba_nashr
🔸 فرمانده یگان گفت: آرپیجیزن برود! فهمیدم دو نفر قبلی شهید شدهاند و نوبت من است. یک آرپیجی کُرهای داشتم که خیلی خوشدست بود و روی بدنهاش آیۀ «وَ ما رَمَیتَ اِذ رَمَیت» را نوشته بودم. بهسرعت موقعیت خوبی پیدا کردم، ماشه را کشیدم. دودی از محل تیربار به هوا بلند شد. چند لحظهای تیربار خاموش شد و سکوت همهجا را فراگرفت. هنوز مطمئن نبودم که تیربار را زدهام یا نه. گلولۀ دوم را گذاشتم که همان نقطه را هدف قرار بدهم، منوّر زدند. تیربارچی بعثی، دوباره آتش گشود و سرِ تیربارش را گرفت سمت من. مانده بودم چهکار کنم. آرپیجی آمادۀ شلیک بود، اگر تیر میخوردم امکان داشت گلولۀ آر.پی.جی منفجر شود. در همین لحظه یکی از بچهها به من گفت: دراز بکش!
همینکه مقداری خم شدم، سینهام سوخت. یکی از تیرها پس از برخورد به چیزی، سمت من کمانه کرد و به بالای قلبم خورد. روی زمین افتادم و از هوش رفتم. در گرگومیش سحر با برخورد چیزی به پایم، به هوش آمدم. اول فکر کردم تکهسنگی زیر پایم افتاده. با پای راستم ضربهای به آن زدم، چند ثانیه بعد منفجر شد و ترکشی به پایم خورد! فهمیدم که آن سنگ کذایی، نارنجک بوده! دوباره خونریزی شروع شد و از هوش رفتم.
بار دوم که به هوش آمدم، دیدم سربازهای عراقی با کلاههای قرمز مشغول گشتزنی هستند. یکی از آنها بالای سر من آمد. خم شد و صورتش را به صورتم نزدیک کرد. نفسهایش که بوی سیگار می داد، به صورتم خورد. دستش را سمت جیبم برد و قرآنی که عکس امام را در میانش گذاشته بودم، برداشت. حرارت دستش را روی بدنم حس کردم. درست زمانی که مشغول بازکردن بند ساعتم بود، چشمهایم را باز کردم. آن عراقی بختبرگشته که فکر میکرد مُردهام، از ترس چند متری عقب پرید. بلافاصله کُلتی که در کمر داشت را به سمتم نشانه گرفت. آرامآرام نزدیک شد و اسلحهاش را روی پیشانیام فشار داد. چشمانم را بستم و شهادتین را خواندم و منتظر چکاندن ماشه ماندم. اسلحه را از پیشانیام برداشت و لگدی حوالۀ پهلویم کرد! نمیدانم در آن لحظه چه در ذهنش گذشت، اما هرچه بود از کشتن من منصرف شد. چند سرباز را صدا کرد. لحظهای بعد چند نفر از بعثیها آمدند، بلندم کردند و مرا داخل یک پتو گذاشتند، و پتو را روی زمین کشیدند. بعد من را داخل ماشینی انداختند و به بیمارستان بصره بردند. اوایل فروردین ۱۳۶۳، شانزده روز از حضور من در بیمارستان بصره گذشته بود که به اردوگاه موصل منتقل شدم.
از این زمان، دوران اسارتم شروع شد..
📚 کتاب عمویِ چشمانتظارت/ روایت دوم: خدا با ماست، آزاده مجید عباسی
📷 بازگشت آزادگان
@sahba_nashr
✍️ معرفی کتاب «عموی چشمانتظارت»:
🔰 کتاب «عموی چشمانتظارت»، بیانِ چند روایت از دوران اسارت آزادگان و نامهنگاری آنها با حضرت آیتالله خامنهای است.
روایتهای ابتدای کتاب از ماجرای اعزام آزادگان به جبهه آغاز میشود، به نحوۀ اسیرشدن، و شرایط اسارت میپردازد و تا زمان آزادی ادامه پیدا میکند. وجهاشتراک روایتهای کتاب، نامهنگاری اسرا، با حضرت آقا هست.
💢 با توجه به شرایط اسارت، نوشتن نامههایی با مخاطب حضرت امام و حضرت آقا با خطرات زیادی برای آزادگان عزیز همراه بود؛ این نامهها معمولاً در اتاق سانسور از بین میرفت. جایی که عراقیها به همراه تعدادی از منافقین، نامهها را کنترل میکردند تا مطلب خاصی در نامهها نباشد، و به ایران نمیرسید. رسیدن نامههایی معدود که با خلاقیت آزادگان و بهصورت رمزی نگارش شده و رسیده، شبیه معجزه است؛ معجزهای برای ماندگارشدن ارادت اسرا به امام و حضرت آقا (و بالعکس) در تاریخ.
⭐ درمقابل، روایت ششم و پایانی کتاب، شرحیست از شرایط اسرای عراقیِ دوران جنگ که مهمان جمهوری اسلامی بودند و در امتداد زمان اسارت خود، خدمات فراوانی از جانب نظام اسلامی دریافت کردند، که منجر به علاقه و ارادت آنها به ایران و جمهوری اسلامی شد.
📑 مشخصات ظاهری: رقعی کوچک، ۱۸۴ صفحه
🎧 کتاب صوتی، دارد.
💳 برای تهیۀ کتاب میتوانید به کتابفروشیهای سراسر کشور و نشانیِ www.sahba.ir مراجعه فرمایید.
@sahba_nashr
🔸 اسفند ۶۲، چند ماه بعد از اینکه فهمیدیم مرتضی اسیر شده، فرزند اولمان، سید مصطفی شهید شد.
سید مرتضی هر بار که از اسارت نامه میزد، حال برادرهایش را میپرسید. اما بعد از شهادت سید مصطفی، نتواستیم خبری از مصطفی به او بدهیم. مرتضی فرزند دوممان بود و ارادت خاصی به برادر بزرگترش داشت.
💌 هفت ماه از شهادت مصطفی گذشته بود و یکی دو هفتهای به ماه محرم مانده بود که نامهای ازطرف مرتضی آمد. در نامهاش گفته بود:
«خواب دیدم که سر کوچهمان حجلهای نصب شده و آقای خامنهای آمدهاند داخل کوچه. ایشان عکس روی حجله را نگاه کردند، سرشان را تکان دادند، و لا اله الا الله گفتند. چند بار این خواب را دیدم و این اتفاق تکرار شد. و هر بار، آقای خامنهای عکس روی حجله را میدیدند و لا اله الا الله میگفتند. حساس شدم که بروم ببینم عکس روی حجله، عکس چهکسی است. امیدوار بودم عکس خودم باشد! اما دیدم عکس مصطفاست. با این خواب فهمیدم مصطفی شهید شده و شما خبرش را از من مخفی کردید.
مادر جان! میدانم مثل کوه محکمی و در غم برادرم مصطفی، خم به ابرو نخواهی آورد، همچنانکه در غم برادرت صادق صبر کردی.
📸 دوران اسارت آزاده سید مرتضی نبوی، نفر اولِ نشسته از سمت راست
📚 کتاب عمویِ چشمانتظارت/ روایت سوم: سلام خدا بر این مادر و فرزند، آزاده سید مرتضی نبوی
@sahba_nashr
💢 شما جوانان..
💫 شما جوانان باید دائماً هشیار باشید. معارف دینی خود و معارف انقلابی خود را هرچه میتوانید تعمیق کنید. مثل پارههای پولاد ـ زُبُر الحَدید، آنطوری که در تعبیرات حدیث و در بعضی دعاها وجود دارد ـ نفوذناپذیر و نفوذکننده، و درمقابلِ دشمن، بُرنده و با ارادۀ قوی باشید. ۱۳۸۷/۲/۱۴
📚 گفتار نگاهی کلان به انقلاب اسلامی
@sahba_nashr
💢 جوانان ما توانستند..
💫 در دنیایی که سیاستهای گوناگون استکباری، مردم را به اباحهگری و بیبندوباری سوق دادهاند، آن مجموعۀ مؤمنی که ایمان او متکی به مبانی مستحکم اعتقادیست، به برکت ایمان میتواند بر همۀ امواجی که در دنیا بهوجود میآورند، غلبه کند.
*کمااینکه جوانان ما توانستند بر همۀ امواج استکباریای که متوجه به نظام جمهوری اسلامی بود، غلبه کنند.
اول پیروزی انقلاب بود،
بعد پیروزی در عرصۀ نبرد دفاع مقدس بود،
و بعد هم تا امروز و در عرصههای مختلف، این ملت ایستاده است.
جوانهای عزیز! این ایمان را حفظ کنید؛ این ایمان را با مبانی فکری، مستحکم کنید. ۱۳۸۷/۲/۱۵
📚 گفتار نگاهی کلان به انقلاب اسلامی
@sahba_nashr
💢 با توجه به خدا و تقرب به خدا، با توسل به دامان قدس الهی و ذیل عنایت الهی، میتوان خیلی کارهای دشوار را انجام داد..
💫 شماها جوانید. شما با ما فرق دارید. شما خیلی از این جهت جلوتر از ما هستید. دلهای شما پاک، نورانی، بیتعلق، بیآلایش، مثل یک آیینۀ روشن، بلافاصله نور را منعکس میکند؛ آلوده نشدهاید؛ این را قدر بدانید. با خدای متعال رابطه برقرار کنید؛ با نماز، با نافله، با تلاوت قرآن، با دعا، با صحیفۀ سجادیه. صحیفۀ سجادیه پر از معارف دینیست. با این کار بنیۀ دینی و انقلابی خودتان را هم محکم میکنید. ۱۳۸۷/۲/۱۴
📚 گفتار نگاهی کلان به انقلاب اسلامی
@sahba_nashr
🔸 روز ۲۶ مردادماه ۶۹، وقتی خبر آزادی اولین گروه اسرا از طریق رادیو عراق به گوشمان رسید، باور نکردیم. سعی کردیم تا زمانی که خود را در خاک ایران ندیدهایم، به این حرفها دل نبندیم. سابقه داشت که چند مرتبه برای تضعیف روحیۀ اسرا، چند گروه را حتی تا لب مرز برده بودند و دوباره بعد از مدتی به اردوگاه برگردانده بودند.
چهار روز بعد آمدند و ما را هم بردند. وقتی به لب مرز ایران رسیدیم، پاسدارهایی را دیدیم که پرچم ایران 🇮🇷 به همراه داشتند. باز باور نمیکردیم که آزاد شدهایم. به دوستان با خنده میگفتم: این پرچم هم کار عراقیهاست. هر آن احتمال داشت که ما را برگردانند. تا اینکه..
📚 عموی چشمانتظارت
کتاب «عموی چشمانتظارت»، بیانِ چند روایت از دوران اسارت آزادگان و نامهنگاری آنها با حضرت آیتالله خامنهای است. روایتهای کتاب از ماجرای اعزام آزادگان به جبهه آغاز میشود، به نحوۀ اسیرشدن، و شرایط اسارت میپردازد و تا زمان آزادی ادامه پیدا میکند. وجهاشتراک روایتهای کتاب، نامهنگاری اسرا، با حضرت آقا هست.
@sahba_nashr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 امامجماعتِ باصلابت🔹
🔰 امامت جمعۀ ۲۴ اسفندماه سال ۶۳ به عهدۀ آیتالله خامنهای بود. در اثنای خطبه، صدای انفجاری از محوطه دانشگاه به گوش رسید و جمعیت نمازگزار که از توطئۀ مشترک منافقین و صدام و انفجار بمب در میان افراد بیگناه کنترل خود را از دست داده بودند، فریاد «مرگ بر آمریکا»، «جنگ جنگ تا پیروزی»، «منافق مسلح، اعدام باید گردد» سردادند.
برخلاف انتظار حاضرین، نماز تعطیل نشد و پس از یک دقیقه، حجتالاسلاموالمسلمین خامنهای، امامجمعۀ تهران، به ادامۀ خطبه پرداختند:
چقدر خیانت میخواهد و چقدر ناجوانمردی میخواهد که یک عده انسان نمازگزار را بدون هیچگونه خصومت شخصی اینجور در معرض تهدید قرار دهند. البته اینطوری که برادران اینجا به من گفتند ظاهراً خسارات و تلقات زیادی وجود نداشته و انشاءالله که اینجور نباشد. یقین بدانید که هرچه خسارت هم بهوجود بیاید، مردم در مقابله با استکبار جهانی، با صدام، با منافقین، با ایادی مزدور استکبار داخلی دشمنتر و دشمنی آنها آشتیناپذیرتر میشود.
✊ شعار مردم: «ما به اینجا آمدیم، بهر شهادت آمدیم.»
این را همۀ ملت ایران با همۀ وجودشان و از اعماق قلبشان باور میکند. و پیداست که امت حزبالله و آنکسانیکه اینهمه در خدمت انقلاب و در مواقع حساس انقلاب حضور داشتند، از این چیزها هم هیچگونه واهمهای ندارند..
📆 ۲۴ اسفندماه ۱۳۶۳، سالروز انفجار بمب در نمازجمعۀ تهران
@sahba_nashr
✍️ معرفی کتاب «از هراره تا تهران»:
🔰 کتاب «از هراره تا تهران»، ورود به یک موضوع جدید در دامنۀ وسیع «صهبا» است؛ موضوع سفرهای مقام معظّم رهبری. سفرهای خارجی آیتالله خامنهای، از سال ۵۹ تا ۶۸، بهخاطر مسافر تأثیرگذارشان، در تاریخ انقلاب و دوستان انقلاب و حتی دنیا، اثرگذار بودهاند: سفر به هندوستان، سوریه، لیبی و الجزایر، پاکستان، تانزانیا، موزامبیك، آنگولا و زیمبابوه، نیویورک، رومانی و یوگسلاوی، چین و کرهشمالی. این کتاب، روایت سفر پنجم است از هشت سفری كه احضرت آقا داشتهاند.
📖 این کتاب، شامل چهار قسمت است:
💢 مقدمه:
متن خطبۀ اول نماز جمعۀ ذکر شده، در واقع یک مقدمۀ محتوایی است بر آنچه در هراره اتفاق افتاده و آنچه حضرت آقا در هراره بیان میکنند. روح این خطبه، در تمام صفحات کتاب جریان دارد، لذا مطالعۀ این مقدمه، باعث میشود به درک عمیقتری از روایت سفر و اتفاقات بعد از آن برسیم.
💢 بخش اول، روایت هراره:
عمدهترین قسمت کتاب است که شرح سفر حضرت آقا به هراره، بهصورت روزانه، از لحظۀ ورود تا برگشت و اقامۀ نماز جمعه، بهشکل روایتگری، در آن آمده. بهجز روایت سفر و متن سخنرانیهای ایرادشده، برخی موضوعات مربوط به شرایط آن روز دنیا، به مناسبتهایی مطرح شدهاند تا به فهم آنچه در هراره گفته میشود و اتفاق میافتد، کمک کند.
💢 بخش دوم، از هراره تا تهران:
مروری است سریع و اجمالی بر آنچه در میان این دو اجلاس، در موضوعات مهمِ مربوط به آنچه در هراره بیان شده، گذشته.
💢 بخش سوم، روایت تهران:
برگزاری اجلاس شانزدهم جنبش عد متعهد در تهران و حضور حضرت آقا در آن را روایت میکند. که شامل روایت برگزاری اجلاس، دیدار برخی سران با معظمله و سخنرانی ایشان در افتتاحیۀ اجلاس است.
📑 مشخصات ظاهری: وزیری، ۳۳۵ صفحه
💳 برای تهیۀ کتاب میتوانید به کتابفروشیهای سراسر کشور و نشانیِ www.sahba.ir مراجعه فرمایید.
@sahba_nashr
🔸 زورمندان جهان، امروز فقط بهدلیل برخوردارى از ابزارهاى قدرت، تحکم مىکنند، مداخله مىکنند، قضاوت مىکنند، نظام اقتصادى و روابط داد و ستد با ضعفا را یک جانبه تعیین مىکنند و حتى مفاهیم عالى انسانى، همچون آزادى، حقوق بشر، تروریسم و امثال آن را بهمیل خود تفسیر مىکنند و خلاصه همه جا بر اساس منافع و تشخیص خود عمل مىکنند، و ملتها و دولتها و رهبران در دنیاى ضعفا هم این همه را چون قضایى آسمانى و عارضهاى بىعلاج تلقى کرده، حداکثر پس از چندوچونى و با اندک حک و اصلاحى آن را مىپذیرند.
❌ زشتترین پدیدۀ دوران کنونى تاریخ آن است که کشورهاى فرودست، هیچ میدان مانورى مگر به آن اندازه که از طیف منافع یکى از قدرتهاى بزرگ به طیف منافع قدرت دیگر بگریزند، ندارند. آزاد، مستقل و براى خود اندیشیدن و تصمیمگرفتن و خواست و منافع و نظر قلدران عالم را ندیدهگرفتن، همان کمبود بزرگى است که امروز جهان ما با آن روبهرو است.
👽 استکبار در شرق و غرب با ستمگریهاى خود هر روز ستبرتر و حجیمتر مىشود و معادلۀ قدرت میان اقویا و ضعفا روزبهروز بیشتر بهنفع اقویا بر هم مىخورد. هیچ کس از آسیب نظام سلطه که بهتدریج همه گیرتر مىشود مصون نخواهد ماند، و متأسفانه زمینۀ این روند هولناک در خود جهان سوم است.
👈 ضعف ارادۀ رهبران،
👈 ترس از رویارویى صریح با استکبار،
👈 تکیه بر کمک همین قدرتها،
👈 باورنداشتن قدرت مردم و تکیهنکردن به آنان،
اینهایند مایههاى اصلى انفعال و ضعف کشورهای جهان سوم و کمک اصلى به توسعۀ قدرت استکبار؛ باید چارهاى اندیشید. ۱۳۶۵/۶/۱۱
📚 کتاب از هراره تا تهران
@sahba_nashr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 بیانات در هشتمین اجلاس سران جنبش عدم تعهد
📚 کتاب از هراره تا تهران/ بخش اول: هراره
@sahba_nashr
⚠️ ظلم سه بُعد دارد:
🔺ظالم، یعنی آنکسیکه ظلم را انجام میدهد؛
🔺مُنظَلِم، یعنی آنکسیکه ظلم بر روی او انجام میگیرد و ظلم را تحمل میکند؛
🔺و سوم تماشاگر بیتفاوت؛
هر سۀ اینها باهم شریکند. هم ظالم در پیش پروردگار منفور و محکوم است؛ هم منظلم، یعنی ستمپذیر، آنکسیکه ظلم را میپذیرد و درمقابلِ او اقدام نمیکند؛ و هم تماشاچی بیتفاوت، ناظر بیطرف که نگاه میکند، میبیند که یک ظلمی دارد انجام میگیرد و او حرف نمیزند.
💢 این سه بُعد، تشکیلدهندۀ ظلم است؛ اگر هر کدام از اینها نباشد، ظلم در دنیا نخواهد بود.
اگر ظالم نباشد، ظلم نیست. اگر پذیرندۀ ظلم هم نباشد، ظلم نیست؛ اگر ملتها، انسانها و نفوسی که محکوم به ظلم میشوند، اینها ظلم را قبول نکنند، اقدام کنند درمقابلِ ظلم، از خودشان دفاع بکنند؛ ظلم باقی نخواهد ماند، ظلم نمیتواند ادامه پیدا کند..
سومی هم اگر نباشد، یعنی تماشاچیان بیتفاوت هم اگر نباشند، ظلم در دنیا نمیماند؛ فرضاً یک ملتی زیر بار ظلم قرار میگیرد، ملتهای دیگر، سران کشورهای دیگر، انسانهای بزرگ، دستگاههای تبلیغاتی نگذارند و بیتفاوت نمانند، آنها هم میتوانند مانع از ظلم بشوند.
🔸 بنابراین هر سۀ اینها در پیش پروردگار شریک جرمند، هم ظالم، هم ستمپذیر، هم تماشاچی بیتفاوت؛ این درس امام حسین است. ما این درس را در کلمات حسینبنعلی باید جستجو بکنیم. از خودمان حرفی نمیزنیم. ۱۳۶۵/۶/۲۱
📚 کتاب از هراره تا تهران/ مقدمه
خطبۀ نماز جمعۀ تهران؛ ۲۱ شهریور ۱۳۶۵
@sahba_nashr
🍃🌸 عیدانۀ صهبا 🌸🍃
چالش «عید تا عید»
ضمن تبریک میلاد منجی بشریت، در نظر داریم به سهم خودمان نقشی در شادی جشنهای نیمۀ شعبان داشته باشیم. لذا به مناسبت این عید بزرگ، به تعدادی از مخاطبان عزیز صهبا هدایایی 🎁 تقدیم میکنیم. هدایا، به قید قرعه و به مخاطبانی تعلق میگیرد که در سال ۱۴۰۰ حداقل یک عنوان از محصولات صهبا را مطالعه کرده باشند.
⚠️ خریداری کتاب مهم نیست، مطالعۀ یکی از کتابها به هر طریقی (امانت، نسخۀ الکترونیکی و...) کفایت میکند.
⏰ فرصت شرکت در مسابقه پنجشنبه ۲۶ اسفند (نیمه شعبان) تا یکشنبه ۲۹ اسفند
✨ نحوۀ شرکت: در صورتی که در سال گذشته، موفق به مطالعۀ کتابی از محصولات صهبا شدهاید، نام کتاب یا کتابهایی که مطالعه کردید را در یک پیام، برای ادمین کانال ارسال بفرمایید.
✍ نظرات شما، به ارتقای سطح کیفی محصولات آیندۀ ما کمک میکند، لذا دوست داریم، علاوهبر عنوان کتاب، نظرتان در مورد کتابی که مطالعه کردید را هم برای ما بنویسید.
🎁 عیدی ما، یک کتاب به انتخاب شماست.
@sahba_nashr