بگذار سربه مهر بماند سكوت من
گر درد دل كنم همه اش دردسرشود
صفير آراني
#شهدشیرین_شعر
مائيم و شعر و عاشقی و زندگانی
شاعر به پای شعر میریزد جوانی
هر چند واژه واژه اش لبریز مهر است
شاعر نمی بیند ز دنیا مهربانی
#اعظم_کلیابی
#بانوی_کاشانی
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه میگردد؟
هیچ!
زندگی، وزن نگاهی است که در خاطرهها میماند
#سهراب_سپهری
هدایت شده از گلچین شعر
یک نفر باید بیاید عشق ، مهمانم کند
سر دهد در پای من تا رو به سامانم کند
من چنانم که به نازی خلق را حیران کنم
او چنان در عاشقی باشد که حیرانم کند
دین و دل را واگذارد در تمنای وصال
آنچنان که بی نیاز از این و از آنم کند
خانه آبادم کند با سقفی از مهر و وفا
دست من گیرد ، رها از کنج ویرانم کند
سر گذارد زیر تیغ عشق ، بی چون و چرا
جان خود را همچو اسماعیل قربانم کند
دور سازد آتش نمرود را از سینه ام
من خلیلش گردم و او در گلستانم کند
تا به دست آرد دل غرق نیاز و ناز را
شبنم چشمان خود را نذر دامانم کند
می رسد آخر کسی از گوشه ی تقدیرها
با خمار چشم مستش همچو مستانم کند
زندگی یعنی همین که در هجوم دردها
یک نفر باشد که با یک بوسه درمانم کند
#اعظم_کلیابی
#بانوی_کاشانی
#عضوکانال
@golchine_sher
تو باشی، قهوهای باشد، کنارش فال هم باشد
و در فنجان تلخم ذرهای اقبال هم باشد...
چه می خواهد مگر دیوانهای مثل من از دنیا؟
در اوج قلهای باشد، به پشتش بال هم باشد
من از خاطر نخواهم برد رنگ چشمهایت را
عسل فاسد نخواهد شد اگر صدسال هم باشد
تمنای کمک در عشق آسان نیست، این یعنی
کسی حین سقوط از پرتگاهی، لال هم باشد
نگو با خنده ترکم کن، که لبخندت شگون دارد
توقع داری آدم در عزا خوشحال هم باشد؟!
سید_سعید_صاحب_علم
باران گرفت نیزه و قصد مصاف کرد
آتش نشست و خنجر خود را غلاف کرد
گویی که آسمان سر نطقی فصیح داشت
با رعد سرفه های گران سینه صاف کرد
تا راز عشق ما به تمامی بیان شود
با آب دیده آتش دل ائتلاف کرد
جایی دگر برای عبادت نیافت عشق
آمد به گرد طایفه ی ما طواف کرد
اشراق هر چه گشت ضریحی دگر نیافت
در گوشه ای ز مسجد دل اعتکاف کرد
تقصیر عشق بود که خون کرد بی شمار
باید به بی گناهی دل اعتراف کرد"
قیصر امین پور