eitaa logo
صاحب نفس
124 دنبال‌کننده
452 عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
🍃💚﷽💚🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حرف های خصوصی
نقل می‌کنند که شاه عباس وقتی میدان نقش جهان را می‌ساخت، دم دمای غروب خودش می‌رفت و مزد کارگران را می‌داد. کارگران هم برای دیدن شاه و هم برای گرفتن پول صف می‌کشیدند و خوشحال و قبراق مدت‌ها در صف می‌ماندند تا از دست شاه پول بگیرند. در این میان عده‌ای بودند که کار نکرده بودند و روی خاک غلت می‌زدند و لباس‌های خود را خاکی می‌کردند و در صف می‌ایستادند تا بدون زحمت کشیدن حقوق دریافت کنند. وقتی نوبت به آنان می‌رسید، سر کارگرانِ عصبانی که کار نکرده‌های مرد رند را خوب می‌شناختند، به پادشاه ندا می‌دادند و کارگران خاک‌مالی‌شده را با فحش و بد و بی‌راه بیرون می‌انداختند اما شاه عباس آن‌ها را صدا می‌زد و به آن‌ها نیز دستمزد می‌داد و می‌گفت: من پادشاهم و در شان من نیست که اینان را ناامید برگردانم! یا صاحب الزمان! مدت‌هاست در بساط شما خودم را خاک‌مالی کرده‌ام! گاهی در نیمه‌ی شعبان، گاهی در محرم ؛ در عزای جدّ مظلومتان، گاهی در زیارت و گاهی در قنوت نماز، دعای‌تان کرده‌ام! تباکی کرده و پیراهن سیاه به تن کرده وخود را به عزاداران با اخلاصتان شبیه کرده ام . خودم می‌دانم کاری نکرده‌ام ؛ ولی خوب یاد گرفته‌ام خودم را خاک مالی کنم و در صف، منتظر بمانم تا دستمزد دریافت کنم. می دانم که شما کریم از اولاد کریمانید ، و با کریمان کارها دشوار نیست . ای پادشاه مُلک وجود! این دست‌های نیازمند، این چشم‌های منتظر، این نگاه‌های پرتوقع، گدای یک نگاه شمایند! یک نگاه! از همان نگاه‌ها که به کارکرده‌های با اخلاص‌تان می‌کنید! 🍃اَللّٰھُـمَّ ؏َـجِّـل لِوَلیِّڪَ الـفَـرَج🍃 ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از عطر1و1
👇🏼👇جوانی موبایلش را که کنار قران گذاشته بود یادش رفت با خودش ببره و رفت بیرون از منزل " قرآن سوالی ازموبایل می کنه " 👇 * چرا اینجا انداختنت ؟ 🌸🌸🌸🌸 📱موبایل: 👇 این اولین بار است که منو فراموش می کنه 📖قرآن : 👇 ولی منو همیشه فراموش می کنه 📱موبایل: 👇 من همیشه با اون حرف می زنم ،اونم با من 📖قرآن: 👇 منم همیشه با اون حرف می زنم ولی آن نه گوش می ده و نه با من حرف می زنه * 📱موبایل:👇 آخه من خاصیت پیام دادن و پیام گرفتن دارم.. 📖قرآن: 👇 منهم پیام و بشارتهایی دارم و وعده های زیبا دادم ولی فراموشم می کنند* 📱موبایل: 👇 از من امواج و مطالب زیادی خارج می شه که ممکنه به عقل انسان ضرر بزنه ولی با این همه ضرر باز هم منو ترک نمی کنه.. 📖قرآن: 👇 ولی من طبیب روحها و نفسها و جسم "ها هستم با این همه درمان ،از من دوری می کنه 📱موبایل: 👇 از کیفیت من پیش دوستاش تعریف می کنه 📖قرآن: 👇 من بزرگترین مصدر کیفیت هستم ولی روش نمی شه از من پیش دوستاش تعریف کنه.. دراین بین صدای پا ی جوان آمد که " موبایلم یادم رفته " 📱موبایل: 👇 با اجازه شما ،اومد منو ببره ، من که گفتم بدون من نمی تونه زندگی کنه.... 📖 قرآن"👇 منهم قیامت به خدایم شکایت می کنم وعرضه می دارم (("یارب ان قومی اتخذو هذا القران مهجورا ")) ((ای مسلمانان والله قرآن محجور مانده... در نشر این پیام کوشا باشید..)) ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از حرف های خصوصی
🍃💚﷽💚🍃 هر روزی که می گذرد یک روز به ظهور نزدیک می شویم اما به خود امام زمان چطور؟؟؟💔 ❣السلام علیکــ یا حجة الله و دلیل ارادته...❣ سلام بر مولایی که راه بهانه را بر بهانه جویان می بندد! سلام بر مولایی که خواسته های خدا را باید در آینه وجود او به تماشا نشست... صبحت بخیر همه وجودم 🍃اَللّٰھُـمَّ ؏َـجِّـل لِوَلیِّڪَ الـفَـرَج🍃 ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از حرف های خصوصی
💚کی شود در ✨ندبه های جمعه پیدایت کنم 💚گوشه ای تنها ✨نشینم تا تماشایت کنم 💚می نویسم روی ✨هر گل نام زیبای تو را 💚تا که شاید ✨این روز جمعه ملاقاتت کنم 🍃اَللّٰھُـمَّ ؏َـجِّـل لِوَلیِّڪَ الـفَـرَج🍃 ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از عطرخاص
(در عالم ملکوت روحم) از بیمارستان فاصله گرفت، سر یک چهار راه، یک خانم جوان و فوق العاده بد حجاب، با آرایش غلیظ از عرض خیابان عبور کرد... اما وقتی به باطن اعمال آن خانم بدحجاب نگاه کردم چیز عجيب تری دیدم... من دیدم که فقط در آن روز، بیش از یکصد نامحرم او را نگاه کردند، برخی از آنها همسر داشتند، که همسرشان به این زیبایی نبود، آنها در دل حسرت می کشیدند. برخی هم شرایط ازدواج نداشتند، آنها با دیدن این شخص آلوده به فساد می شدند... به من نشان دادند که گناه تمام این افراد، برای این خانم نوشته شد. به من نشان داده شد که به خاطر این همه فساد و آلودگی، که این خانم به وجود آورد، از زندگی شخصی خودش هم لذتی نخواهد برد و گرفتار خواهد شد. من دیدم که در صحرای قیامت، این خانم جوان هزار سال به دنبال صدها نفر می گشت، تا از آنها حلالیت بطلبد چون باعث نابودی زندگی ها شده بود. من دیدم که این آرایش و بدحجابی، جدای از معصیت خداوند به نوعی حق الناس هم در پی دارد. این افراد با این پوشش ها که در بیشتر مواقع کاذب و با انواع و اقسام وسائل آرایشی همراه می باشد خود را زیباتر از واقعیت نشان می دهند، و همین عمل زندگی عادی مردم را به هم می ریزد. البته خداوند باب توبه را برای تمام بندگان باز گذاشته، اما اثر وضعی برخی گناهان با توبه هم پاک نمی‌شود... 📚 شنود (تجربه نزدیک به مرگ) صفحات ۶١ و ۶٢ 📡 @atrekhas 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از عطر1و1
🌹نذر جالب حاج قاسم سلیمانی: یک روز از مـاه را نـذر یک جانباز ۷۰ درصــد کـرده بـود. میرفت نجف آباد اصفهان، تمام کـارهـای جانباز را انـجـام مـــیداد، از حمام بردن تا شستن لباس و نظافت. سوریه که بود خبر شهادت آن جانباز را دادنــد، یک نفر را مأمور کـرد بـرود نجف آباد تا هم در مراسم شرکت کند و هم کاری روی زمین نماند. ✍🏻 راوی حجت الاسلام اسماعیل سعادت 📕رفیق خوشبخت ما صفحه ٢١ 🇮🇷 شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺 📡 @atre1o1 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از عطر1و1
سید عباس پاکنژاد برادر شهید دکتر سیدرضا پاکنژاد گفت: بعد از شهادت برادرم، مرحوم اسکندر اصلانی شهردار یزد به بیان خاطره ای جالب و درس آموز از ماجرای «صیغه کردن» شهید دکتر پاکنژاد پرداخت به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از یزدرسا، سید عباس پاکنژاد برادر شهید پاکنژاد گفت: بعد از شهادت برادرم، مرحوم اسکندر اصلانی شهردار یزد به بیان خاطره ای جالب از ماجرای «صیغه کردن» شهید دکتر پاکنژاد پرداخت. وی گفت: یک روز به همراه دکتر برای عیادت بیماری به منزل پیرزنی رفتیم که به علت کسالت زیاد زمین گیر شده بود و در شرایط بسیار بد و نامطلوبی قرار گرفته بود. وقتی دکتر این صحنه را دید از دخترش پرسید موضوع چیست چرا مادرت در این شرایط است؟ چرا به او رسیدگی نمی کنید؟ فرزند پیرزن در جواب دکتر گفت دیگر توان نگهداری و انجام دادن کارهایش را ندارم و از عهده من خارج است. دکتر کمی به فکر فرو رفت و ناگهان رو به پیرزن کرد و در همان حالی که خوابیده بود از او پرسید آیا شما حاضرید صیغه من بشوید! بعد از مدتی پیرزن رو به دکتر کرد و گفت آقای دکتر مگر شما اوضاع و احوال من را نمی بینید! من چگونه می توانم صیغه شما شوم! دکتر به پیرزن گفت من فقط می خواهم به شما محرم شوم تا بتوانم برای تمیز کردن به شما دست بزنم. در همان حال دکتر یکدفعه خودش شروع به خواندن صیغه کرد و بعد مشغول تمیز کردن پیرزن شد. وی افزود: شهید پاکنژاد هر چند وقت یکبار به منزل آن پیرزن می رفت و جویای حالش می شد و در صورت نیاز وی را تمیز می کرد و مایحتاج زندگی پیرزن را تامین می کرد. وی گفت: دکتر از من درخواست کرده بود که تا وقتی زنده است این ماجرا را برای کسی تعرف نکنم شادی روحش صلوات اَللّٰھُـمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَصَلِّ عَلی جَمیعِ الاَنبیاءِ وَالمُرسَلینَ     🌳🌱وَعَجِّل فَرَجَهُم🌱🌳 📡 @atre1o1 🇮🇷 📡 @atre1o1 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از عطر1و1
☎️زنگ عبرت: 🔴 جناب روحانی فرمودن: دولت اینده آمریکا اشتباهات گذشته ترامپ رو جبران کنه مثل بازگشت به توافق برجام مثل از بین رفتن تحریم ها مثل آزاد شدن پول بلوکه شده 🌹 مثل زنده شدن دوباره سردار سلیمانی مثل خیلی چیزای دیگه بعله جبران میشه نگران نباشید😒 📡 @atre1o1 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از عطر1و1
یادی از استاد بزرگوارم دکتر مازارچی یزدی سال اول دانشگاه در مدرسه عالی شهید مطهری یزد پذیرفته شدم یک سال آنجا بودم و خدا را شکر می کنم که توانستم از محضر استاد مازارچی که یکی از بهترین استاتیدم بود استفاده کنم برای اینکه بیشتر ایشان را بشناسید باید بگویم ایشان کسی بودکه خلبان بود و برای اینکه به عضویت ارتش شاهنشاهی در نیاد در سال آخر بعد از تحصیل در آمریکا آن را رها می کند و پنج سال به شهر ما شیراز می آیند و شاگردی شهید دستغیب را می کند و همیشه به این شاگردی افتخار می کرد. روزی نبود  که به کلاس تشریف بیاره و یادی از استادش شهید دستغیب نکنه بعضی از خاطراتش را براتون می نویسم. آقای مازارچی (ره )می فرمود:یک بار دکتر فقیهی که بعدها شهید شد و از شاگردان شهید دستغیب بود خدمت ایشان رسید و دکتر فقیهی صورتش را با تیغ می زد. شهید دستغیب برای اینکه ایشان را امر به معروف کند صورت ایشان را می بوسد و می فرماید دیگه جای بوسه دستغیب را تیغ نزن  دردش می آید. خاطره دیگه اینکه ایشان همیشه می فرمودند در زندگی سلیقه و ابتکار داشته باشید. می فرمودند یک بار شهید دستغیب جایی برای سخنرانی دعوت شده بودند. مجری که می خواست ایشان را معرفی کند بی سلیقگی به خرج می دهد و می گوید از صاحب گناهان کبیره دعوت می کنم تشریف بیاورند شهید دستغیب می رود و می گوید بی انصاف من قلب سلیم را هم نوشته ام چرا  گفتی صاحب گناهان کبیره . هردو اینها اسم کتابهای شهید دستغیب هست یک خاطره دیگه مربوط  به دوران ابتدایی استاد مازارچی که چه زیبا مادرشان به ایشان درس احترام  به معلم را یاد می دهد. ایشان می فرمود در دوران دبستان معلمی داشتیم که زردشتی بود و اسمش آقای فلفلی بود. به مادرم گفتم فلفلی گفت. مادرم گفت آقای فلفلی گفتم آقای فلفلی گفت مادرم گفت تا درست نگویی به حرفت گوش نمی کنم آقای فلفلی گفتند. و می گفت من  اینگونه گفتم تا مادرم به حرفم گوش داد. رحمت به چنین مادری که از خانواده ایشان آقای راشد یزدی(پسرخاله دکتر مازاچی) و استاد مازارچی ها بر می آید. دکتر مازارچی که اینقدر بزرگ بود و به چند زبان مسلط بود در دوران جنگ به صورت گمنام به جبهه می رفت . یک خاطره ایشان از جبهه که نشان از تواضع ایشان است را برایتان می نویسم. ایشان می فرمود تو جبهه بخش آشپزخانه بودیم و آشپزی که آنجا بود می گفت برای فتح کربلا پیش به سوی جبهه ها می گفت از ایشان پرسیدم چرا شما این شعار را می دهید می گفتند پاسخ داد پس چی بگیم ، بگیم برای فتح کراچی پیش به سوی مازارچی.استاد به قدری تواضع داشت که نمی گوید من خود مازارچی هستم و دعوا راه بیندازد می گو یند مازارچی خر کیه؟!! دکتر اولین جلسه به ما گفت معنای اسمتان را بیاورید و همه رفتند معنای اسمشان را پیدا کردند و ایشان فرمودند روایت داریم که اولین حق فرزند بر پدر گذاشتن اسم خوب است و برخی از نامها معنای بد دارد باید دقت کنید و سه بار با لحن عجیب و تأثیر گذارشان می فرمودند مسأله جدی است جدی است جدی است. خلاصه اینکه دکتر مازارچی یک استاد متفاوت بود. یک استاد نماز شب خوان که می فرمود هشت جلد کتاب برای حضرت زهرا(س) نوشته که یک خطش را هم زمانی که آفتاب در آسمان بوده ننوشه و همه را شب تا سحر نوشته. ایشان از همسرشان خیلی تعریف می کرد که ایشان  به خاطر اینکه حجابش را حفظ کنه و در دوران شاه مجبورشان می کردند برای فارغ التحصیلی عکس بدون حجاب بدهد رشته مهندسی دانشگاه شیراز را رها کرده و قید مدرک را می زند. از همسرشان تعریف می کردند که سلیقه دارد  یک شکلات در جیب دکتر گذاشته و اینگونه مهر خود را زیاد می کند. خدایش رحمت کند. روحش شاد و یادش گرامی 📡 @atre1o1 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا