هدایت شده از عطرخاص
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از استیکر1و1
🔴 اگر دکتر محمد نبود....
⏪در مدیریت سیل گلستان اگر #دکتر_محمد نبود، قادر به مدیریت بحران نبودیم
♦️سردار معروفی گفت: در مدیریت سیل گلستان اگر #دکتر_سعید_محمد نبود، نه دولت و نه ما قادر به مدیریت بحران نبودیم. کل امکانات و دستگاههایی که وارد منطقه شد ۲۰ دستگاه بود اما فرمانده قرارگاه خاتم ۱۲۰ دستگاه طی ۴۵ روز وارد منطقه کرد.
🕊 کانال زندگی به سبک شهدا
🆔 Eitaa.com/sireshohada
http://eitaa.com/joinchat/2393309186Cb87aaefb20
هدایت شده از عطرخاص
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🔥ادبیّات مَنقلی
✅ علت پر رویی و دریدگی برخی دولتمردان، در کلام حضرت امیر (ع)
🎙 حجت الاسلام و المسلمین وفسی
#منقل
#برسد_به_دست_مسئولین
🥰 #صاحب_نفس 😘
☝️ @saheb_nafas 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥عاقبتِ کاظم عبدالامیر، شکنجه گر رژیم بعث عراق...
🥰 #صاحب_نفس 😘
☝️ @saheb_nafas 🇮🇷
هدایت شده از عطر1و1
🔹 عالم برزخ🔹
▪️شفاعت امام حسین (علیه السلام) در مورد تاخیر عمر آیت الله حائری (رحمة الله علیه):
مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبد الکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم از مراجع وارسته و علمای بزرگ و موفق تشیُّع بود که در سال 1355 قمری در قم از دنیا رفت و مرقد شریفش در مسجد بالا در مرقد منور حضرت معصومه (سلام الله علیه) قرار دارد.
یکی از عجائبی که افراد موثق از جمله آیت الله فرید محسنی (رحمة الله علیه) نقل نموده اند ماجرای زیر است:
هنگامی که آیت الله حائری، سرپرست حوزه علمیه اراک (قبل از سال 1340قمری) بودند، برای مرحوم آیت الله حاج آقا مصطفی اراکی نقل کردند: در آن هنگام که در کربلا بودم و به درس و بحث اشتغال داشتم، شبی که شب سه شنبه بود در عالم خواب دیدم، شخصی به من گفت: ای شیخ عبد الکریم ! کارها را انجام بده که سه روز دیگر خواهی مُرد.
من از خواب بیدار شدم و حیران بودم و به خود می گفتم: البته خواب است شاید تعبیر نداشته باشد
روز سه شنبه و چهار شنبه، مشغول درس و بحث بودم، تا اینکه آنچه در عالم خواب دیده بودم از خاطرم رفت، روز پنجشنبه که تعطیل بودم، با بعضی از رفقا به طرف باغ مرحوم سید جواد رفتیم، در آنجا قدری گردش و مباحثه علمی نمودیم تا ظهر شد، نهار را همان جا صرف کردیم، پس از نهار، ساعتی خوابیدیم، در همین هنگام لرزه شدیدی مرا فرا گرفت، رفقا در آنجا عبا و روانداز داشتند، روی من انداختند، ولی همچنان بدنم لرزه داشت و در میان آتش تب افتاده بودم، حس کردم که حالم بسیار و خیم است، به رفقا گفتم، زودتر مرا به خانه برسانید، آنها وسیله ای فراهم کرده، زود مرا به شهر کربلا آورده و به خانه ام رساندند، در خانه بی حال و حس، در بستر افتاده بودم، بسیار حالم دگرگون شد و در این میان به یاد خواب سه شب قبل افتادم، علائم مرگ را مشاهده کردم و با در نظر گرفتن خوابی که دیده بودم احساس کردم که پایان عمرم نزدیک شده است، در این حال، ناگهان دیدم دو نفر ظاهر شدند و در جانب راست و چپ من نشستند، و به همدیگر نگاه می کردند و به همدیگر می گفتند، اجل این مرد رسیده، مشغول قبض روحش گردیم، در این هنگام با قلبی صاف و خالص به ساحت مقدس امام حسین (علیه السلام) متوسل شدم و عرض کردم: ای حسین عزیز، دستم خالی است، کاری نکردم و برای خود توشه ای فراهم ننموده ام، شما را به حق مادرتان حضرت زهرا (سلام الله علیها) از من شَفاعت کنید، که خدا مرگ مرا به تاخیر اندازد، تا خود را برای سفر آخرت آماده سازم، هماندم دیدم شخصی نزد آن دو نفر که می خواستند روحم را قبض کنند آمد و به آنها گفت: حضرت سید الشهدا (علیه السلام) فرمودند: شیخ عبد الکریم به ما متوسل شده و ما هم در پیشگاه خدا از او شَفاعت کردیم تا عمرش را به تاخیر بیندازد، خداوند شفاعت ما را پذیرفت، بنابراین شما روح او را قبض نکنید.
در این وقت آن دو نفر به هم نگاه کردند و به آن شخص گفتند سمعاً وطاعهً، آنگاه دیدم آن دو نفر همراه فرستاده امام حسین (علیه السلام) به سوی آسمان پرواز کرده و رفتند، در این هنگام احساس سلامتی و عافیت کردم، صدای گریه و زاری بستگان را شنیدم، که به سر و صورت می زدند، آهسته دستم را حرکت دادم و چشم را گشودم، دیدم چشمم را بستند و به رویم روپوشی انداختند، خواستم پاهایم را بگشایم، متوجه شدم که انگشت بزرگ پایم را بسته اند، دستم را برای بلند کردن چیزی بلند کردم، شنیدم می گویند آرام شوید، گریه نکنید، که بدن حرکت دارد، آرام شدند، رو اندازی که به رویم انداخته بودند، برداشتند، چشم را گشودم و بند پایم را باز کردند، با دست به دهانم اشاره کردم که به من آب بدهید، ! آب را به دهانم ریختند، کم کم از جا برخاسته و نشستم، تا پانزده روز ضعف و کسالت داشتم و بحمد الله به طور کلی از آن حالت، خوب شدم، و این موهبت به برکت لطف مولایم امام حسین (علیه السلام) بود، آری به خدا سوگند.
📚عالم برزخ در چند قدمی ما
✍🏻محمد محمدی اشتهاردی
📡 @atre1o1 🇮🇷
هدایت شده از عطر1و1
بانویی که حاج قاسم با پای برهنه به استقبالش رفت
🔹مادر شهید زینالدین: برای شرکت در مراسم یادبود مادر حاج قاسم سلیمانی و عرض تسلیت حضوری مجبور شدم از مسیر پادگان و قسمت آقایان وارد شوم.
🔹وقتی به حاج قاسم اطلاع دادند که بنده برای عرض تسلیت در کنار دیوار حسینیه ثارالله ایستادهام ایشان من را خجالت زده کردند و با عجله و شوق فراوان آن هم با پای برهنه به استقبال من آمدند.
🔹حاج قاسم در آن مکالمه چند دقیقهای بارها از حضور من در این مراسم ابراز خوشحالی کرده و بنده را مورد محبت خود قرار دادند، ایشان هم در این مراسم یادبود مادرشان و سابقا با حضور چند ساعته در منزل ما از من میخواستند که برای شهادتشان دعا کنم.
#مکتب_حاج_قاسم
🕊
📡 @atre1o1 🇮🇷
هدایت شده از استیکر1و1
🍃💚﷽💚🍃
🌸 #مــال_حــرام 🌸
✍بی اهمیت جلوه دادن مال حلال، آثار منفی زیادی در زندگی انسان دارد و تأثیرات فراوانی در نوع عملکرد انسان دارد.
مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم به باغی دعوت شد. ایشان انگور خیلی دوست داشت. نگاه کرد و دید این باغ انگورهای قشنگی دارد. صاحب باغ هم آدم خوبی بود. گفتند: یک مقدار انگور بیاورید. صاحب باغ به کارگرش گفت: برو قدری انگور بیاور! او هم رفت و لحظاتی بعد ظرف انگور را خدمت حاج شیخ عبدالکریم حائری آورد. ایشان گفت: میل ندارم. گفتند: آقا شما خودتان فرمودید! گفت: نمیدانم چرا میل من یکباره رفت! این غذا و این میوه نزد من غیر مطبوع جلوه میکند. این ذائقه سالم است.
باغبان تعجب کرد که چه شد. ایشان فرمود: نمیدانم، خودم هم خیلی میل داشتم. کارگر را خواستند. آقا از او پرسید: انگور را از کجا چیدی؟ گفت: آقا که امر کردند من دیدم انگورهای باغ خودمان هنوز شیرین نشده و آفتاب نخورده و ترش است. از باغ بغلی یک خوشه انگور چیدم و دیدم مال آنها شیرین است. آقا فرمودند: من و شما انگور را میخوریم و شاید متوجه هم نشویم و به به هم بگوییم.
📚از بیانات حجت الاسلام رفیعی
🚀 @stickernew 🇮🇷
هدایت شده از حرف های خصوصی
همدم یار شدن ، دیده تر می خواهد
پیر میخانه شدن ، اشک سحر می خواهد
عاشقی کار دل مصلحت اندیشان نیست
قدم اول این راه ، جگر می خواهد
بال و پرهای به دور و بر شمع ریخته گفت
بشنود هر که ز معشوق ، خبر می خواهد
هر که عاشق شده ، خاکستر او بر باد است
عاشق از خویش کجا رد و اثر می خواهد؟
هنر آن نیست نسوزی به میان آتش
پر زدن در وسط شعله ، هنر می خواهد..
#خصوصی
https://eitaa.com/joinchat/2827026458C0b79eb2936
هدایت شده از حرف های خصوصی
#تلنگــر💥
#استاد_دانشمند:
محبت كن...
تا امام زمان بهت محبت كنه!
تو فكر میكنى فقط دعاى ندبه بايد بخونى تا آقا نگات بكنه؟!
فكر میكنى بايد حسينيه بياى حتما؟!
نه...
خیلی از من و شما حسينيه امون؛ مادرمونه، بابامونه، فقير طايفه مونه، قوممونه، غريب همسايه مونه
🍃اَللّٰھُـمَّ ؏َـجِّـل لِوَلیِّڪَ الـفَـرَج🍃
...