هدایت شده از عطر1و1
#خصوصی
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿
🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷
🌸قسمت هفدهم🌸
*******
🌸بیت المال
از ابتدای جوانی و از زمانی که خودم را شناختم، به حق الناس و بیت المال بسیار اهمیت می دادم. پدرم خیلی به من توصیه می کرد که مراقب بیت المال باش. مبادا خودت را گرفتار کنی. از طرفی من پای منبرها و مسجد بزرگ شدم و مرتب این مطالب را می شنیدم لذا وقتی در سپاه مشغول به کار شدم، سعی می کردم در ساعاتی که در محل کار حضور دارم، به کار شخصی مشغول نشوم. اگر در طی روز کار شخصی داشتم و یا تماس تلفنی شخصی داشتم، به همان میزان و کمی بیشتر، اضافه کاری بدون حقوق انجام می دادم که مشکلی ایجاد نشود. با خودم می گفتم: حقوق کمتر بگیرم و حلال باشد خیلی بهتر است.
از طرفی در محل کار نیز تلاش می کردم که کارهای مراجعین را به دقت و با رضایت انجام دهم. این موارد را در نامه عملم می دیدم. جوان پشت میز به من گفت خدا را شکر کن که بیت المال بر گردن نداری و گرنه باید رضایت تمام مردم ایران را کسب می کردی! اتفاقا در همان جا کسانی را می دیدم که شدیداً گرفتار هستند. گرفتار رضایت تمام مردم، گرفتار بیت المال. این را هم بار دیگر اشاره کنم که بعد زمان و مکان در آنجا وجود نداشت.یعنی به راحتی می توانستم کسانی را که قبل از من فوت کرده اند ببینم، یا کسانی را که بعد از من قرار بود بیایند، یا اگر کسی را می دیدم لازم به صحبت نبود، به راحتی می فهميدم که چه مشکلی دارد. یکباره و در یک لحظه می شد تمام این موارد را فهمید من چقدر افرادی را دیدم که با اختلاس و دزدی از بیت المال به آن طرف آمده بودند و حالا باید از تمام مردم این کشور، حتی آنها که بعدها به دنیا می آیند، حلالیت می طلبیدند اما در یکی از صفحات این کتاب قطور، یک مطلبی برای من نوشته بود که خیلی وحشت کردم یادم افتاد که یکی از سربازان در زمان پایان خدمت، چند جلد کتاب خاطرات شهدا به واحد. ما آورد گذاشت روی طاقچه و گفت: اینها باشه اینجا تا سربازهایی که بعداً میان، در ساعات بیکاری استفاده کنند. کتاب های خوبی بود. یک سال روی طاقچه بود و سربازهایی که شیفت شب بودند، یا ساعات بیکاری داشتند استفاده می کردند. بعد از مدتی، من از آن واحد به مکان دیگری منتقل شدم. همراه با وسایل شخصی که می بردم، کتاب ها را هم بردم. یک ماه از حضور من در آن واحد گذشت، احساس کردم که این کتاب ها استفاده می شود. شرایط مکان جدید با واحد قبلی فرق داشت و سربازها و پرسنل کمتر اوقات بیکاری داشتند. لذا کتاب ها را به همان مکان قبلی منتقل کردم و گفتم: اینجا باشه بهتر استفاده می شه. جوان پشت میز اشاره ای به این ماجرای کتاب ها کرد و گفت: این کتاب ها جزو بیت المال و برای آن مکان بود، شما بدون اجازه، آنها را به مکان دیگری بردی، اگر آنها را نگه می داشتی و به مکان اول نمی بردی، باید از تمام پرسنل و سربازانی که در آینده هم به واحد شما می آمدند، حلالیت می طلبیدی....
*******
🍀ادامه 👇👇👇
#سه_دقیقه_در_قیامت
📡 @atre1o1 🇮🇷
هدایت شده از حرف های خصوصی
🔻می فهمی کجای تاریخ هستی؟
🔸می فهمی کجای تاریخ هستی؟ | نزدیک است که آفتاب بزند، هر کس می خواهد پا بشود باید پا بشود🔸
#میفهمی_کجای_تاریخ_هستی؟ حواس خودت را جمع کن، چشم هایت را بمال! آفتاب نزند و نمازت قضا بشود! نگو نشستم تا امام زمان بیاید! مثل اینست که به یک نفر گفتند نماز صبح بخوان، گفت نشسته ام آفتاب بزند بعد نماز بخوانم! آن موقع که دیگر قضا شده است! بعضی ها هم می گویند می نشینیم تا امام زمان که ظهور کرد، آن موقع دست به اسلحه می بریم، آن موقع کمر همت می بندیم؛ آن موقع جهاد می کنیم! خب بنده خدا، آن موقع که قضا شده است دیگر! اگر تو اهل پا شدن بودی، حالا پا می شدی.
#استاد_اخلاق_آیت_الله_حائری_شیرازی
#خصوصی
https://eitaa.com/joinchat/2827026458C0b79eb2936
هدایت شده از عطر1و1
#خصوصی
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿
🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷
🌸قسمت هجدهم🌸
*******
واقعا ترسیدم. به خودم گفتم: من تازه نیت خیر داشتم. من از کتاب ها استفاده شخصی نکردم. به منزل نبرده بودم، بلکه به واحد دیگری بردم که بیشتر استفاده شود، خدا به داد کسانی برسد که بیت المال را ملک شخصی خود کرده اند!
در همان زمان، یکی از دوستان همکارم را دیدم. ایشان از بچه های بااخلاص و مؤمن در مجموعه دوستان ما بود. او مبلغ قابل توجهی را از فرمانده خودش به عنوان تنخواه گرفته بود تا برخی از اقلام را برای واحد خودشان خریداری کند. اما این مبلغ را به جای قرار دادن در کمد اداره، در جیب خودش گذاشت او روز بعد، در اثر یک سانحه رانندگی در گذشت. حالا وقتی مرا در آن وادی دید، به سراغم آمد و گفت: خانواده فکر کردند که این پول برای من است و آن را هزینه کرده اند. تو رو خدا برو و به آنها بگو این پول را به مسئول مربوطه برسانند. من اینجا گرفتارم. تو رو خدا برای من کاری بکن. تازه فهمیدم که چرا برخی بزرگان اینقدر در مورد بیت المال حساس هستند. راست می گویند که مرگ خبر نمی کند*1. در سیره پیامبر گرامی اسلام نقل است: روز حرکت از سرزمین خیبر، ناگهان به یکی از یاران پیامبر تیری اصابت کرد و همان دم شهيد شد. یارانش همگی گفتند: بهشت بر او گوارا باد. خبر به پیامبر رسید. ایشان فرمودند: من با شما هم عقیده نیستم، زیرا عبایی که بر تن او بود از بیت المال بود و او آن را بی اجازه برده و روز قیامت به صورت آتش او را احاطه خواهد کرد. در این لحظه یکی از یاران پیامبر گفت: من دو بند کفش بدون اجازه برداشته ام. حضرت فرمود: آن را برگردان و گرنه روز قیامت به صورت آتش در پای تو قرار می گیرد.*2
🌸صدقہ
در میان روزهایی که بررسی اعمال آنها انجام شد، یکی از روزها برای من خاطره ساز شد. چون در آن وضعیت، ما به باطن اعمال آگاه می شدیم
یعنی ماهیت اتفاقات و علت برخی وقایع را می فهمیدیم. چیزی که امروزه به اسم شانس بیان می شود، اصلا آنجا مورد تأیید نبود، بلکه تمام اتفاقات زندگی به واسطه برخی علت ها رخ میداد روزی در دوران جوانی با اعضای سپاه به اردوی آموزشی رفتیم کلاسهای روزانه تمام شد و برنامه اردو به شب رسید، نمیدانید که چقدر بچه های هم دوره را اذیت کردم. بیشتر نیروها خسته بودند و داخل چادرها خوابیده بودند، من و یکی از رفقا می رفتیم و با اذیت کردن، آنها را از خواب بیدار می کردیم برای همین یک چادر کوچک، به من و رفیقم دادند و ما را از بقیه جدا کردند.
شب دوم اردو بود که باز هم بقیه را اذیت کردیم و سریع بر کشتیم چادر خودمان که بخوابیم. البته بگذریم از اینکه هر چه ثواب و اعمال سیر داشتم، به خاطر این کارها از دست دادم! وقتی در اواخر شب به چادر خودمان برگشتیم، دیدم یک نفر سر جای من خوابیده....
******
1:من بعدها پیغام این بنده خدا را به خانوادهاش رساندم. ولی نتوانستم بگویم که چطور او را دیدم. الحمدلله مشکل ایشان حل شد. ۲
، فروغ ابدیت ج ۲ ص ۲۶۱
******
🍀ادامه 👇👇👇
#سه_دقیقه_در_قیامت
📡 @atre1o1 🇮🇷
هدایت شده از حرف های خصوصی
نگاه_به_نامحرم
🦋دختره تو دانشگاه جلوی یه پسر رو گرفت و گفت:
خیلی مغروری ازت خوشم میاد، 😉
هرچی بهت آمار دادم نگاه نکردی ولی چون خیلی ازت خوشم میاد من اومدم جلو . خودم ازت شمارتو بگیرم باهم دوست شیم 😃😉
✨پسرگفت:شرمنده نمیتونم،
من صاحب دارم ❕😌
🦋دختربه اوج حسادت رسید و گفت:😬
خوشبحالش که با آدم باوفایی مثل تو دوسته❗️😒
پسره گفت:نه خوشبحال من که یه همچین صاحبی دارم.😇
✨دخترگفت: اووه چه رومانتیک،
این خوشگل خوشبخت کیه که این جوری دلتو برده❓😃😜
عکسشو داری ببینمش❔
پسرگفت: عکسشو ندارم خودم هم ندیدمش اما میدونم خوشگل ترین آدم دنیاست❗️❕🤨😌
دختره شروع کرد به خندیدن و مسخره کردن....
گفت: ندیده عاشقش شدی ❓😄
نکنه اسمشم نمیدونی ❔😅
🦋پسر سرشو بالا گرفت گفت: آره ندیده عاشقش شدم❕🤨️❕
اما اسمشو میدونم... اسمش ((مهدی فاطمه)) ست😌😍
🌹دوست مهدی ؛ با نامحرم دوست نمیشه........😌😍😉☝️
💌صلوات یادت نره💌
#صلوات
📡 @atresalavat 🇮🇷
📡 @atresalavat 🇮🇷
📡 @atresalavat 🇮🇷
#خصوصی
https://eitaa.com/joinchat/2827026458C0b79eb2936
⭕️راز شهیدی که امام حسین جمجمه اش را برد کربلا⭕️
قبل از عملیات بدر غلامرضا جلو منو مادرش بدنش را برهنه کردو گفت :نگاه کنید. دیگر این جسم را نخواهید دید.همانطور شد و در عملیات بدر مفقود گردید .دوازده سال در
انتظار بودم و با هرزنگ به سمت در میدویدم تا اگر برگشته باشد اولین کسی باشم که او را میبینم.تا اینکه یک روز خبر بازگشت او را دادند. فقط یک جمجمه از شهید برگشته بود که مادرش از طریق دندان فرزند را شناخت. در نزد ما رسم است که بعد از دفن، سه روز قبر بصورت خاکی باشد.. . شبی در خواب دیدم که چند اسب سوار آمدند و شروع به حفر
قبر کردند . گفتم چکار میکنید؟ گفتند مامور هستیم او را به کربلا ببریم. گفتم من دوازده سال منتظر بودم، چرا او را آوردید؟. گفتند ماموریت داریم. . و یک مرد نورانی را نشان من دادند..عرض کردم :آقا این فرزند من است.. فرمود : باید به کربلا برود او را آوردیم تا تو آرام بگیری و بعد او را ببریم .. یکباره از خواب بیدار شدم. با هماهنگی و
اجازه نبش قبر صورت گرفت، اما خبری از جمجمه غلامرضا نبود و شهید به کربلا منتقل شده بود و او در جرگه عاشورائیان در کربلا ماوا
🥰 #صاحب_نفس 😘
☝️ @saheb_nafas 🇮🇷
هدایت شده از عطر1و1
#خصوصی
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿
🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷
🌸قسمت نوزدهم🌸
***********
یک بالش مخصوص برای خودم آورده بودم و با دو عدد پتو، برای خودم یک رختخواب قشنگ درست کرده بودم چادر ما چراغ نداشت و متوجه نشدم چه کسی جای من خوابیده فکر کردم یکی از بچه ها می خواهد من را اذیت کند، لذا همینطور که پوتین پایم بود، جلو آمدم و یک لگد به شخص خواب زدم یکباره دیدم حاج آقا. که امام جماعت اردوگاه بود از جا پرید و قلبش را گرفته و داد میزد: کی بود؟ چی شد؟ وحشت کردم. سریع از چادر آمدم بیرون. بعدها فهمیدم که حاج آقا جای خواب نداشته و بچه ها برای اینکه من رو اذیت کنن، به حاج آقا گفتند که این جای حاضر و آماده برای شماست اما لگد خیلی بدی زده بودم. بنده خدا یک دستش به قلبش بود و یک دستش به پشتش
حاج آقا آمد از چادر بیرون و گفت: الهی پات بشکنه، مگه من چکار کردم که اینجوری لگد زدی؟ اومدم جلو و گفتم: حاج آقا غلط کردم. ببخشید. من با کس دیگه شما رو اشتباه گرفتم. اصلاً حواسم نبود که پوتین پام کردم و ممکنه ضربه شدید باشه خلاصه اون شب خیلی معذرت خواهی کردم. بعد به حاج آقا گفتم: شرمنده، شما برید بخوابید، من میرم تو ماشین می خوابم، فقط با اجازه بالش خودم رو برمی دارم چراغ برداشتم و رفتم توی چادر، همین که بالش رو برداشتم دیدم یک عقرب به بزرگی کف دست زیر بالش من قرار داره حاج آقا هم اومد داخل و هر طوری بود عقرب رو کشتیم. حاجی نگاهی به من کرد و گفت: جون من رو نجات دادی، اما بد لگدی زدی ، هنوز درد دارم. من هم رفتم توی ماشین خوابیدم. روز بعد ، اردو تمام شد و برگشتیم
روز بعد، من در حین تمرین در باشگاه ورزشهای رزمی، پایم شکست. اما نکته جالب توجه این بود که ماجرای آن روز در نامه عمل من، کامل و با شرح جزئیات نوشته شده بود. جوان پشت میز به من گفت: آن عقرب مأمور بود که تو را بکشد اما صدقه ای که آن روز دادی مرگ تو را به عقب انداخت همان لحظه فیلم مربوط به آن صدقه را دیدم. عصر همان روز، خانم من به من زنگ زد و گفت: فلانی که همسایه ماست، خیلی مشکل مالی داره. هیچی برا خوردن ندارن. اجازه میدی از پول هایی که کنار گذاشتی مبلغی بهشون بدم. گفتم: آخه این پولها رو گذاشتم برا خرید موتور. اما عیب نداره. هر چقدر میخوای بهشون بده جوان گفت: صدقه مرگ تو را عقب انداخت. اما آن روحانی که لگد خورد؛ ایشان در آن روز کاری کرده بود که باید این ضربه را می خورد. ولی به نفرین ایشان، پای تو هم شکست. بعد به اهمیت صدقه دادن و خیرخواهی برای مردم اشاره کرد و آیه ۲۹ سوره فاطر را خواند: »کسانی که کتاب الهی را تلاوت می کنند و نماز را بر پا می دارند و از آنچه به آنها روزی داده ایم پنهان و آشکار انفاق می کنند، تجارت(پرسودی)را امید دارند که نابودی و کساد در آن نیست یا حدیثی که امام باقر (ع) فرموده اند: صدقه دادن، هفتاد بلا از بلاهای دنیا را دفع می کند و صدقه دهنده از مرگ بد رهایی می یابد. البته این نکته را باید ذکر کنم، به من گفته که صدقات، صله رحم، نماز جماعت و زیارت اهل بیت علیهم السلام و حضور در جلسات دینی و هر کاری که خالصانه برای رضای خدا انجام دهی جزو مدت عمرت حساب نشده و باعث طولانی شدن عمر می گردد....
**********
🍀ادامه 👇👇👇
#سه_دقیقه_در_قیامت
📡 @atre1o1 🇮🇷
هدایت شده از استیکر1و1
#لبیک_یا_حسین_علیه_السلام
امام حسین(ع):
خوش اخلاقی عبادت است.
#حدیث_عشق
#اربعین_نزدیک_است
🚀 @stickernew 🇮🇷
هدایت شده از حرف های خصوصی
#شایدتلنگر✋🏻👣
برسهاونروز...✨
ڪهخستہازگناهامون
جلـو امامزمان💚
زانـوبزنیـم
سرمونوپایینبندازیم
وفقطیہچیزبشنویم
#سرتـوبالاڪن
منخیلیوقتـهبخشیدمت...💔
{عـزیزترینم،
امـامتنھـایمـن
ببخشاگـهبرات #زینب نشدم...😭}
ڪِےشَود
حُــربشـوَم
تـوبـہمردانـِہڪُنم...👣🌿
🍃اَللّٰھُـمَّ ؏َـجِّـل لِوَلیِّڪَ الـفَـرَج🍃
...