eitaa logo
یا صاحب الزمان (نفت وگاز پارس)
131 دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
10.1هزار ویدیو
848 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دو نفر بیشتر .نبودیم من بودم و او . فقط می دانستم اسمش حسن است. او آرپیجی می زد من هم به او کمک می کردم . دل شیر داشت . از هیچ چیزی نمی ترسید . در محاصره ماندیم . هیچکس کمک ما نبود . نه راه پیش داشتیم نه راه پس . حسن گفت : ما اینجا یا شهید می شویم یا اسیر . اگر اسیر شدیم تو هیچ کاره ای من همه چیز را به عهده می گیرم . از موضع استتار عراقی ها استفاده می کرد . یکی یکی تانک هایشان را می زد . وحشت عجیبی در دل عراقی ها ایجاد شده بود . ساعتی بعد گلوله هایمان تمام شد . یکدفعه کار عجیبی کرد . دوید به سمت یک تانک نیم سوخته عراقی . رفت روی تانک و با تیربار تانک ، ستون نفرات آنها را به رگبار بست . تعداد زیادی را روی زمین ریخت و برگشت . غروب بود که هر دوی ما را جداجدا اسیر گرفتند . من خودم را آشپز معرفی کردم افسر عراقی به حسن گفت : فامیلی ات چیه گفت :خمینی . پرسید نام پدر ؟ گفت : خمینی نام جد؟ دوباره گفت : خمینی حسن را می شناختند . می دانستند چه بلایی به سرشان آورده . در مقابل دیدگان ما او را به ستون پل بستند. با صدای بلند شهادتین را گفت . بعد هم از نزدیک او را با آرپیجی هدف قرار دادند . حسن درعشق خدا می سوخت . بعثی ها هم سوختند؛ از آتشی که حسن به جگرشان زده بود . 📚( /گروه شهید ابراهیم هادی /انتشارات نشر شهید ابراهیم هادی/چاپ سی و دوم ۱۳۹۸ /ص ۷۹)