eitaa logo
تنها ساحل آرامش
71 دنبال‌کننده
4هزار عکس
108 ویدیو
5 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم داستان ها و داستانک ها تولیدی است. لطفا مطالب تولیدی را فوروارد بفرمایید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷فرازی از وصیت نامه شهید سعید مهری:نماز را سبک نشمارید و حتماً نماز جمعه شرکت کنید. با مخالفان انقلاب بجنگید. از روحانیت مبارز پشتیبانی کنید، زیرا دشمنان اسلام سعی دارند که روحانیت را از مردم بگیرند تا انقلاب شکست بخورد.بسیج را در امور مالی و جانی یاری دهید و در تربیت فرزندانتان کوشا باشید جامعه ما نیاز زیادی به افراد خالص دارد شما باید با منافقینی که در لباس مسلمان و مبارز در محل و جامعه یتان مبارزه کنید و آنها را افشا کنید.و گول ظاهر آنها را نخورید از دنیا بگذرید زیرا دنیا جایی نیست که انسان آخرت خود را به آن بفروشد به این خوشی های زود گذر اعتنا نکنید با نفس خود مبارزه کنید، جهاد اکبر خود سازی را فراموش نکنید زیرا تا خود را نسازید دیگران را نمی توانید بسازید. 🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار سعید مهری قرائت خواهیم کرد. 🌹 📝 @sahel_aramesh
🌷 به نیت شهید بزرگوار سعید مهری قرائت بفرمایید. ❤ 📝 @sahel_aramesh
440.mp3
1.71M
📼 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزکار است. 🌷 به نیت شهید بزرگوار سعید مهری قرائت بفرمایید. ❤ 📝 @sahel_aramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📜 فدای یه تار موهات پروانه، خانه را جمع و جور کرد. بوی غذا دهانش را آب انداخت. در قابلمه سوپ را برداشت. هم زد. با دست بوی آن را به سمت بینی اش هدایت کرد. بوی مطبوع غذا را بلعید. به به و چه چه راه انداخت. در قابلمه را گذاشت. نگاهی به ساعت روی دیوار انداخت. با خواندن جمله «تو را من چشم در راهمِ» روی ساعت، قلبش مثل قلب گنجشک تپیدن گرفت. ده دقیقه تا آمدن حامد فرصت داشت. سریع سفره ناهار را چید. لباسش را بو کرد. لباسش تمام بوی غذا را بلعیده بود. به طرف کمد لباس رفت. از بین لباس ها پیراهن مورد علاقه حامد را بیرون آورد. آن را پوشید. به صورتش عطر گل محمدی مالید. قدری آرایش بر آن نشاند. صدای زنگ بلند شد. درون آیینه خودش را برانداز کرد. حامد پسند شده بود. سریع به طرف در رفت. از درون چشمی بیرون آمدن حامد از آسانسور را دید. دستش را روی دستگیره گذاشت. به محض رسیدن حامد، دستگیره را به سمت پایین فشرد. در باز شد. پروانه همراه در عقب نشینی کرد. انگشتانش را به سمت حامد نشانه رفت. به محض ورود حامد ماشه را چکاند:«بنگ بنگ بنگ ... » حامد دهانش را باز کرد و در یک حرکت تمام تیرها را بلعید. با خنده گفت:« همه تیرات رو خوردم.» پروانه مثل بچه ها پا کوبید:«چرا تیرام رو خوردی؟ می خواستم بکشمت.» حامد در را بست. جلو رفت. دست دور گردن پروانه انداخت. صورتش را بوسید. گفت:«عزیزم من کشته عشق توام. چه بوی خوبی میاد، پروانه ام رفته روی گل محمدی نشسته، بوش رو گرفته؟» پروانه خندید و گفت:«بله، یه سر به باغ گل زدم. فعلا بیا بریم که غذا سرد شد.» پروانه و حامد کنار سفره نشستند. حامد نگاهی به سفره انداخت. از سلیقه پروانه تعریف کرد و گفت:« دوسِت دارم. بهترین همسر دنیایی برام.» پروانه با لبخند جواب داد:«قابل عزیز دلم رو نداره.» حامد با گذاشتن اولین قاشق درون دهان، دلش ترشی خواست. گفت:« کاش ... هیچی هیچی... شما خیلی زحمت کشیدی، خودم میارم.» سراغ کابینت رفت. خواست پیاله بردارد، دستش به یکی از بشقاب های بلور خورد. بشقاب افتاد. پودر شد. تا نزدیک اپن تکه هایش پرید. پروانه از ناقص شدن سرویس بشقاب ها ناراحت شد. حامد دستپاچه گفت:«ببخشید. یهویی شد.» پروانه خواست بگوید:«شما مردا هیچ کدومتون حواس ندارید. نمی خوردی این ترشی رو. می گفتی خودم بیارم.» زبانش را نگه داشت. با خودش گفت:«یعنی ارزش یه بشقاب بیش از عشقته که میخوای چیزیش بگی؟ دوست دارمای چند دقیقه قبلت رو حالا ثابت کن.» حامد خواست جا به جا شود. پروانه بلند شد. گفت:« از جات تکون نخور. خدایی نکرده شیشه نره تو پات. صبر کن جارو بکشم.» جارو برقی را روشن کرد. تمام کف آشپزخانه را جارو کشید. حامد با صدایی غمزده گفت:«ببخشید. ن ...» پروانه نگذاشت حامد عذرخواهیش را ادامه دهد. با لبخند و از ته دل گفت:«فدای یه تار موهات.» 🖊 📝 @sahel_aramesh
هدایت شده از نامه خاص
✨خدای من! 🍃رسیدن به جوار تو و قرب تو چه لذت بخش و آرامش آفرین است‌. 🌸یاریم نما تا به جوار و قرب تو برسم تا در دریای آرامش و عشق تو غوطه ور گردم. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید. 🆔 @parvanehaye_ashegh
🌿 ◾ قَالَ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : خُذْ بِالاِحْتِيَاطِ فِي جَمِيعِ مَا تَجِدُ إِلَيْهِ سَبِيلاً. ▪ امام صادق عليه السلام فرمود: در همه كارهايى كه برايت پيش مى آيد، محتاط باش. 📚 ميزان الحكمه ,جلد سوّم ,صفحه 261؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل , جلد۱۷ , صفحه۳۲۲ ❤ 📝 @sahel_aramesh
🌷فرازی از وصیت نامه شهید حسن شفیع زاده:خدایا من به جبهه نبرد حق علیه باطل آمده ام تا جان خود را بفروشم. امیدوارم خریدار جان من تو باشی، نه کس دیگر. .. دلم میخواهد که در آخرین لحظه های زندگی ام، بدنم و جسمم آغشته به خون در راه تو باشد، نه راه دیگر. … سلام بر امت شهید پرور و نمونه که با حضور همیشگی خود در همه صحنه های حق علیه باطل، اسلام و امام را یاری کرده و قدرت نفس کشیدن و خواب راحت را از دشمن سلب کرده است . 🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار حسن شفیع زاده قرائت خواهیم کرد. 🌹 📝 @sahel_aramesh
🌷 به نیت شهید بزرگوار حسن شفیع زاده قرائت بفرمایید. ❤ 📝 @sahel_aramesh
441.mp3
1.93M
📼 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزکار است. 🌷 به نیت شهید بزرگوار حسن شفیع زاده قرائت بفرمایید. ❤ 📝 @sahel_aramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 قَالَ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ :خُذْ مِنْ حُسْنِ اَلظَّنِّ بِطَرَفٍ تُرَوِّحُ بِهِ قَلْبَكَ وَ يَرُوحُ بِهِ أَمْرُكَ. 🌷 امام صادق عليه السلام فرمود: از خوش بين بودن بهره اى برگير ، تا با آن دلت را آرام كنى و كارَت پيش رود . 📚 ميزان الحكمه ,جلد ششم ,صفحه 568؛ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام , جلد۷۵ , صفحه۲۰۹ ❤ 📝 @sahel_aramesh