eitaa logo
[ســآحـِݪ‌‌ِآࢪامـِشٰ]
1.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
638 ویدیو
18 فایل
+ بیمܢ ِگـِرداب بہ دݪ‌ داشـتم امّـا تـو رسیـدۍ؛ ڪه شـدۍ ساحــݪ‌ ِأمـن ِمـنو کـشتـۍِ نجاتمܢٰ . . ࿐ ⇠‌محتوا؟ : ز گهواره تا گور؛ بصیرت بجوی . . [صرفأ جهتِ درست حسابی شدن! ] ⇠کـُپی؟ تا أبـد حلال شد ∞ . . ‌ ‌ارتباط؛ @spegirl
مشاهده در ایتا
دانلود
ایـ‌نـ‌م از شهـ‌یدِ ما.. 🥀 این عکـ‌س اختصـ‌اصی برا شـ‌ما همرآهام گرفتـ‌ه شده.. 💔
[ســآحـِݪ‌‌ِآࢪامـِشٰ]
#تشییع_شهدای_گمنام #جان_فدا ایـ‌نـ‌م از شهـ‌یدِ ما.. 🥀 این عکـ‌س اختصـ‌اصی برا شـ‌ما همرآهام گرفتـ‌
گرفـ‌تن این عکـ‌س و نزدیـ‌ک شدنم ب تابوت داستان داره.. تو حسیـ‌نیه ای که قرار بود وداع کنـ‌یم از صبحِ زودش برا کمک به موکـ‌ب دارا رفتـ‌م.. جارو زدیم.. نذورات و آماده کردیم.. چای، حلوا، آش،و.. هرچند اون روز به نیت شهادت مادر، به نیابت از شهدا روزه داشتم، برام سخت بود کار کردن، ولی نیت کرده بودم.. گفته بودم وقتی قدم بردارین براشون، حتما میبینن..❤️🖇 شهید و که اوردن خیلی شلوغ شد.. انقدر تعداد اقایون و خانوما زیاد بود که فقط میتونستم از فاصله چندین متری تابوتو ببینم.. تابوتو که تو جایگاه گزاشتن و مداح شروع کرد به مداحی، شروع کردم با شهید حرف زدن. ـ گفتم: خودت میدونی چقدر دلم میخواد تابوتتو یه دلِ سیر بغل کنم و گریه کنم ولی خب مطمئنا یه چیز نشدنیه تو این جمعیت... تو، حاضری تومجلس،، ناظر به ما. ـ به نیتت خادمی کردم،ازم بپذیر و برا عاقبت بخیریم دعا کن.. 💔 همینجور داشتم با تصورِ اینکه تابوت کنارمه دردِدل میکردم که یهو...
[ســآحـِݪ‌‌ِآࢪامـِشٰ]
گرفـ‌تن این عکـ‌س و نزدیـ‌ک شدنم ب تابوت داستان داره.. تو حسیـ‌نیه ای که قرار بود وداع کنـ‌یم از ص
یکی از اقایون بسیجی که مسئول حمل و جابجایی تابوت بود به خانوما اشاره زد که تابوتو تو زنانه بچرخونن، انقدر ازدحام زیاد بود فقط میتونستم سرجام کنارِ ستون وایسم.. کلا عادت ندارم به زور و فشار برم سمت تابوت.. از دور نگاه میکردم.. وقتی داشتن از کنارم تو فاصله چند متری رد میشدن یهو اون اقاعه گفت: تابوتو کنارِ ستون بزارید زمین.. اصلا باور کردنی نــبود. ـ تا حالا دیدید تو یه جمعیتِ زیاد،، تابوتو زمین بزارن؟.. خانوما اعتراض کردن.. دلیل میخواستن.. گفتن:شلوغه،نمیشه و... اما اون اقاعه تکرار کرد بزارید پایین.. یعنی یه جایی درست جلوی من.. 💔 تابوت حالا دیگه تو بغلم بود اما انگار داشتم خواب میدیدم.. 😢 صدای مداح که میخوند: وقتی رسیدی همجا نسیم کربلا اومد.. ✨ تو گوشمه .. خانومای اطرافمم به سمت تابوت اومدن و انگار میدونستن چقدر محتاج این اغوشم که بهم تذکر ندادن و نـگفتن :خانوم برو عقب بزار بقیم بیان.. حالا من بودم و تابوتِ‌شهیدی که بغلش کرده بودم..💔🥀 رفقـ‌آ فقط کافیه یه قدم، یه قدم کوچیک براشون بردارید.. اونوقت میبینید که چجوری هواتونو دارن