[ســآحـِݪِآࢪامـِشٰ]
وقتی آقا قمربنی هاشـم رسید به نهـر تا برا زنوبچهها آب بیاره، دستشو به آب زد..
آب برداشت اما؛
با وجــود تشنگی و عطش ِوجودش، آب نـخورد
«-اربابم آب نــخوره و من بخورم!؟»
«-بچههای اباعبدالله تشنه باشن و من آب بخورم؟»
«-اهل بیت و امامم لبهاشون از تشنگی ترک خورده باشه و من سیراب شم..؟»
سقـــای دشت نینوا از کنار نهر، از کنار آب زلال و گوارا تشــنه برگشت. . . 💔
به عشق ِامامش، با نهایت ِوفاداری، لب به آب نزد.
حضرت حتـی وقتی دستش ب آب خورد شرمنده شد، فرمود: خدایا
آقامحسین ، زن و بچههای حسین دستشون به آب نخورده، دست ِمن به آب خـورد؟
خدایا! چشم ِاربابم این آب گوارا رو ندیده، چشمای من دیده؟
نمیخوام این دستو.. نمیخوام این چشمو..
همش فدای اباعبدالله . . ـ🥀
و اینگونه شد، که ابالفضلالعباس فدا کرد چشم و دست و تمام ِخود را در راه ِامام ِخود . . .
[ الهی مارا عباسگونه فدایی ِامامِخود ساز]
#تاسوعا #محرم #حضرت_عباس
➥𝒔𝒂𝒉𝒆𝒍𝒆_𝒂𝒓𝒂𝒎𝒆𝒔𝒉࿐
- به سرِ نیزه ز پهلو سرش آویزان بود
آه با سنگ زدند و گذرش ریخت به هم💔
#تاسوعا #حضرت_عباس
مقاتل سیدالشهدا علیهالسلام را که میخوانی، یکجاهایی را انگار نقطهچین گذاشتهاند؛ یکی از این جاها، دستبردن #حضرت_عباس علیهالسلام داخل آب است...🌊
خبر این است که «حضرت دست در آب
فرو برد و مشت آبی برداشت و
آب را روی آب ریخت.»
اینجا حتیٰ تاریخنویسها که قاعدتاً باید
تاریخ بگویند و رد شوند، انگار غیرتی شدهباشند! بی آن که پرانتز باز کنند،
نوشتهاند: «یاد لبهای تشنهی برادرش افتاد.»💔
حتیٰ نگفتهاند شاید...
و حالا چند صد سال است که هنوز دارند
از این مشت پرآب، مضمون بیرون میکشند...
"ماه منیر بنیهاشم دست در آب برد،
سپس آب را روی آب ریخت..."
خبر یک جمله بیشتر نیست،
اما انگار همه خبرها اینجاست...🥀
#امام_حسین #کربلا