eitaa logo
تبلیغات به صرفه
634 دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
34 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
چجوری یه خانم لوند باشیم ؟😍👇 👈🏻 لوند بودن زنان را چندین برابر زیباتر_و_ارزشمندتر جلوه خواهد داد . سعی کنید خصوصیات مردانه را از خود دور کنید♥️☺️ 👈🏻 ناخنهاتون رو مرتب و تمیز نگه دارید و یک انگشتر ظریف هم حتما داشته باشید. 💍💅 ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
🌸راه های ساده برای شاد کردن خانم ها از تلاشهای همسرتان تشکر کنید و ببینید که چقدر موثر است. ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
اگر میخواهید کودک شادی داشته باشید اجازه بدهید گاهی اشتباه کند اگر کودک به خاطر اشتباهاتش بیش از حد مواخذه شود، به دلیل ترس از اشتباه کردن، دست به هیچ کار تازه ای نمیزند و خلاقیت خود را می بازد ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
افزایش ساعت مطالعه؛ چگونه⁉️ ❇️برخی از دانش‌آموزان مشکل افزایش ساعت مطالعه دارند و مدام در پی آن هستند که از روش‌های مطالعاتی استفاده کنند؛ اما باید بدانند که برای اجرای روش‌های مطالعاتی هم نیاز به ساعت مطالعه‌ی بالا دارند.  ❇️در ابتدا برخی از دانش‌آموزان در شناسایی زمان‌های مرده مشکل دارند. اگر دانش‌آموزی در یک هفته (168 ساعت) ساعت خواب، مدرسه، غذا و استراحت را جدا کند متوجه می‌شوند که زمان زیادی در اختیار دارد.  ❇️در قدم دوم برای این زمان باید برنامه‌ریزی معین و مدون داشته باشند و مشخص کنند که برای مثال از ساعت 16 تا 18 (باکس ۲ ساعته) چه درسی را مطالعه خواهد کرد، چقدر تست خواهند زد و خود را مقید به انجام آن بدانند یا به‌ نوعی برای انجام دادن برنامه، برای خود جریمه و پاداش در نظر بگیرند و هدف‌گذاری داشته باشند. در هدف‌گذاری نباید هدف‌های بلندپروازانه و دور از دسترس داشته باشند، بلکه باید منطقی و معقول پیش بروند و هر روز اندکی در حد چند دقیقه افزایش ساعت مطالعه داشته باشند. نوشتن ساعت مطالعه در دفتر نیز از کارهایی است که تأثیر زیادی در افزایش ساعت مطالعه دارد. ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
پری غلط دیکته - @mer30tv.mp3
7.22M
پری دیکته غلط ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
🌹 🌴 ✍مردِ راننده با دستگاهی عجیب مقابلم ایستاد دستگاه را به آرامی رویِ بدنم حرکت دادصدایِ بوق بلند شد صوفی ایستاد پالتو رو دربیار وقتی تعللم را دید با فریاد، آن را از تنم خارج کرد لعنتی.. لعنتی تو یقه اش ردیاب گذاشتن اینجا امن نیست سریع خارج شین صوفی چادر را سرم کرد من را به سمت ماشینِ پارک شده در گوشه پارکینگ هل داد به سرعت از پارکینگ خارج شدیم، با چهره ایی مبدل و محجبه چادر غریب ترین پوششی که میشناختم حالا رسیدنم به دانیال منوط به مخفی شدن در پشت آن بود به صوفی نگاه کردم چهره اش در پسِ این حجابِ اسلامی کمی عجیب به نظرمیرسید درد لحظه به لحظه کلافه ترم میکرد حالم را به صوفی گفتم، اما او بی توجه به رانندگی اش ادامه داد کاش به او اعتماد نمیکردم سراغِ عثمان و دانیال را گرفتم بدونِ حتی نیم نگاهی گفت که در مخفیگاه انتظارم را میکشند و این تنها تسکین دهنده ی حسِ پشیمانم از اعتماد به این زن بود کاش از حالِ حسام خبر داشتم بعد از دو ساعت خیابانگردی ، در یک پارگینگ طبقاتی متوقف شدیم و باز هم تغییر ماشین و چهره چادر و مقنعه را با شالی تیره رنگ تعویض کرد سهم من هم یک کلاه و شال پشمی شد از فرط درد و سرما توانی در پاهایم نبود و صوفی عصبی و دست پاچه مرا به دنبال خود میکشید با ماشین جدید از پارکینگ خارج شدیم. این همه امکانات از کجا تامین میشد؟ دستانِ یخ زده ام را در جیبِ مانتوام پناه دادم چیزی به دستم خورد از جیبم بیرون آوردم مهر بود همان مهری که حسام، عطر خاکش را به تمامِ وجود به ریه میکشید یادم آمد آن روز از فرط عصبانیت در جیب همین مانتوام گذاشتم وبه گوشه ی اتاق پرتش کردم نا خودآگاه مهر را جلویِ بینی ام گرفتم عطرش را چاشنیِ حسِ بویاییم کردم خوب بود، به خوبی حسام چند جرعه از نسیمِ این گلِ خشک شده، تسکینی بود موقت برای فرار از تهوع صوفی خم شد و چیزی از داشبود بیرون کشید بگیرش بزن به چشمتو رو صندلی دراز بکش یک چشم بنده مشکی اینکارها واقعا نیاز بود؟ اصلا مگر من جایی را بلد بودم که بسته ماندنِ چشمم انقدر مهم باشد؟ از آن گذشته من که در گروه خودشان بودم بی بحث و درگیری، به گفته هایش عمل کردم بعد از نیم ساعت ماشین ایستاد کسی مرا از ماشین بیرون کشید و به سمتی هل دادم چند متر گام برداشتن بالا رفتن از سه پله ایستادن باز شدن در حسِ هجومی از هوایِ گرم دوباره چند قدم و نشستن روی یک صندلی دستی، چشم بند را از رویِ صورتم برداشت نور، چشمانم را اذیت میکرد چندبار پلک زدم تصویر مردِ رو به رو آرامش را به رگهایم تزریق کرد لبخند زد با همان چشمانِ مهربان خوش اومدی سارا جاان نفسی راحت کشیدم بودن در کنار صوفی دمادم ترس و پشیمانی را در وجودم زنده میکرد اما حالا این مرد یعنی عثمان، نزدیکیِ آغوشِ دانیال را متذکر میشد بی وقفه چشم چرخاندم دانیال پس دانیال کو؟ رو به رویم زانو زدصبر کن میاد دانیال به خاطر تو تا جهنمم میره لحنش عجیب بود چشمانم را ریز کردم منظورت از حرفی که زدی چیه؟خندید چقدر عجولی تو دختر کم کم همه چیزو میفهمی روی صورتم چشم چرخاند صدایش کمی نرم شد از اتفاقی که واست افتاده متاسفم چقدر گفتم برو دکتر، اما تو گوش ندادی تقریبا چیز خاصی از خوشگلیت نمونده واقعا حیف شدسارا تو حقیقتا دختر قشنگی بودی اما لجباز و یه دنده صدای صوفی از چند قدم آن طرفتر بلند شد و احمق لحن هر دو ترسناک بود این مرد هیچ شباهتی به آن عثمانِ ساده و همیشه نگران نداشت صوفی با گامهایی بلند و صورتی خشمگین خود را به عثمان رساند، یقه اش را چنگ زد چند بار باید به توئه ی احمق بگم که خودسر عمل نکن چرا گفتی با ماشین بزنن بهش اون جوونور به اندازه ی دانیال برام مهم بود صوفی در موردِ حسام حرف میزد باورم نمیشد یعنی تمامِ این نقشه ها محضِ یک انتقامِ شخصی بوداما چرا عثمان او در این انتقام چه نقشی داشت شنیدن جوابِ منفی برایِ ازدواج انقدر یاغی اش کرده بود حسام او کجایِ این داستان قرار داشت گیج و مبهم پریشان و کلافه سوالها را در ذهنم تکرار میکردم عثمان دست صوفی را جدا کرد هووووی چه خبرته رَم میکنی انگار یادت رفته اینجا من رئیسم محض تجدید خاطرات میگم، اگه ما الان اینجاییم واسه افتضاحیه که تو به بار آوردی پس نمیخواد بهم بگی چی درسته چی غلط انتظار نداشتی که تو روز روشن بندازمش تو ماشین بعدشم خودش پرید تو خیابون منم از موقعیت استفاده کردم الانم زندست... ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏵🌼در آخرین آدینه آذر ماه 🏵🌼به نیت سلامتی امام زمان (عج) 🏵🌼و سلامتی خودتون 🏵🌼صلواتی ختم کنیم🌼🏵 🏵🌼الّلهُمَّ 🏵🌼صَلِّ عَلَی 🏵🌼مُحَمَّدٍ 🏵🌼وَآلِ مُحَمَّدٍ 🏵🌼وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💖✨آخرین آدینه پاییزتون زیبـا 🍁✨خدایـا امـروز 🌸✨برای تک تک دوستانم 💖✨نعمتی عطا فرما 🍁✨ازجنس معجزه 🌸✨تا خود وخانواده شان 💖✨زیرسایه پرمهرت 🍁✨باخوشی از زندگی لذت ببرند 🌸✨جمعه تون زیبـا و گلبارون ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
💑 مهریه کم، مایـه برکت زن ✍ امـام صـادق (ع): 🔸أَنَّ مِنْ بَرَكَةِ الْمَرْأَةِ قِلَّةَ مَهْرِهَا وَ مِنْ شُؤْمِهَا كَثْرَةَ مَهْرِهَا/ از برکات زن کمی مهریه اوست ، و از شومی اش زیادی مهریه 📚من لا یحضر الفقیه ج۳ ، ص۳۸۷ ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️