eitaa logo
تبلیغات به صرفه
669 دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
34 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
↴⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣ وقتی کاری انجام نمی شه، حتما خیری توش هست. وقتی مشکل پیش بیاد ، حتما حکمتی داره. وقتی تو زندگیت ، زمین بخوری حتماً چیزی است که باید یاد بگیری. وقتی بیمار میشی ، حتماً جلوی یک اتفاق بدتر گرفته شده. وقتی دیگران بهت بدی می کنند ، حتماً وقتشه که تو خوب بودن خودتو نشون بدی. وقتی اتفاق بد یا مصیبتی برات پیش میاد ، حتماً داری امتحان پس میدی. وقتی دلت تنگ میشه ، حتماً وقتشه با خدای خودت تنها باشی ⁣ ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با این ادبیات با بچه‌ها صحبت کنید👌🏻 ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
❓هنگام چه کنیم؟! ☑️ هنگامی که کودک دچار تشنج می‌شود، استرس به خود راه ندهید. ✅بلافاصله پس از بروز تشنج به اورژانس زنگ بزنید و یا کودک را سریعا به نزدیک‌ترین بیمارستان برسانید. ☑️ آرامش خود را حفظ کرده و كنار کودک خود بمانید. ✅ کودک را به یک طرف بخوابانید تا در صورتی که کرد، مواد استفراغی موجب خفگی او نشود. ☑️ لباس‌های کودک را کم و آزاد کنید. ✅ در صورتی که قبلا پزشک برای کودک‌ دارویی به منظور استفاده در هنگام تشنج (البته فقط به صورت ) تجویز كرده، آن را با آرامش به کار ببرید. ☑️ نیازی نیست دندان‌های کودک را از هم باز کنید. ✅ مطمئن شوید زبان کودک تحت فشار نباشد. بعضی از والدین هنگام تشنج کودک به خصوص همراه تب کودک را پاشویه می کنند. هیچ کدام از این روش ها مؤثر نیستند. پس از اتمام تشنج در صورت وجود تب از شیاف استامینوفن میتوان استفاده کرد... ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
🌹 🌴 ✍یک جشن عقد کوچک و مذهبی. این دور ذهن ترین اتفاقی که هیچ وقت فالش را در فنجانِ قهوه ام ندیده بودم خبری از مردان نامحرم در اطراف سفره ی عقد نبود. دانیال زیرِ گوشِ حسام پچ پچ کنان میخندید و او لحظه به لحظه سرخ تر میشد و لبخندش عمیقتر. فاطمه خانم یک ظرف عسل به سمتمان گرفت و آرام برایم توضیح داد چه باید انجام دهم. امان از آداب و رسوم شیرین ایرانی هر دو، انگشت کوچکمان به عسل آغشته کردیم و در دهان یکدیگر میهمان چشمان امیرمهدی، خیره ی نگاهم بود. اما موسیقیِ تماشایش با تمام مردان زندگیم فرق داشت. این پنجره واقعا عاشق بود. به دور از هرزگی.. بدونِ هوس.. صدای کف و مبارک باد که بالا رفت، سراسر نبض شدم از فرط خجالت اما حسام… پرروتر از چیزی بود که تصورش را میکرد. با خنده رو به دانیال و زنان پوشیده در روسری و چادرهایِ رنگی کرد و گفت عجب عسلی بودا.. خب شماها برین به کاراتون برسین، منو خانومم قصد داریم واسه جلوگیری از اسراف ته این ظرف عسلو دربیاریم صدای کِل خانوومها و طوفانِ قهقه در فضا پیچید و من با چشمانی گرد به این همه بیحیایِ پر حیایِ امیر مهدی خیره شدم و او با صورتی نشسته در ته ریش و لبخنده مخصوصِ خودش، کمی به سمتم خم شد و با لحنی پر شیطنت نجوا کرد البته عسلش از این عسل تقلبیاستااا.. شهد دست یار، به کامِ دلمون نشسته. چه کسی گفته بود که مذهبی ها دلبری نمیدانند؟ گونه هایم سیب شد و دانیال کتفِ حسام را گرفت و بلندش کرد پاشو بیا بریم طرفِ مردا.. خجالت بکش اینجا خوونواده نشسته.. پاشو.. پاشو.. نوبره به خدا.. دامادم انقدر بی حیا.. و امیرمهدی را به زور از جایش کند و با خود برد. حالا من بودم و جمعی از زنانِ محجبه که با خروج دانیال و حسام، حجاب از چهره گرفتند و به عرضه گذاشتند زیبایی صورت و لباسهایشان را.. یکی از آنها که تا چند دقیقه پیش حتی نیمی از صورتش را پوشانده بود با مهارتی خاص شروع به خواندنِ آوازهایِ شاد کرد و بقیه در کمال دست و دلبازی کف زدند و سُرور خرجِ این جشنِ نقلی اما با شکوه کردند. جشنی که تا مدتی قبل حتی سایه اش از چند کیلومتریِ خیالم هم عبور نمیکرد. آخر شب دانیال و امیرمهدی در حال خداحافظی با تتمه ی میهمانان بودند و من جلویِ آینه ی اتاقم، مشغولِ پاک کردنِ آرایشِ مانده روی صورتم. هیچ وقت صورتم تا این حد به بومِ نقاشی تبدیل نشده بود. پرده ی مصنوعیِ زیباییم که کنار رفت، اشک بر گونه ام جاری شد. آن تازه دامادِ ذوق زده، هیچ وقت تا بعد از عقد صورتم را نظاره گر نبود. وحالا چه عکس العملی داشت در برابر این همه بی رمقی و بی رنگی حس بدی به سلول سلولِ حیاتم، تزریق شد. کاش هرگز موافقت نمیکرد. حماقت بود.. من تحمل تحقیر شدن را نداشتم.. کاش همه چیز به عقب برمیگشت.. اشک میریختم و در افکارم غرق بودم که چند ضربه به در خورد و باز شد.. هل و دستپاچه اشکهایم را پاک کردم و سر چرخاندم. حسام بودم. اما نه سر به زیر.. خندان و شاداب مثله همیشه.. با چشمانی که دیگر زمین را زیرورو نمیکرد.. کلاهِ سنگدوزی شده ام را رویِ سرم محکم کردم. نباید سرِ بی مویم را میدید، هر چند که قبلا در امامزاده یک شمئه ام را نشانش داده بودم.. حالا باید خودم را آماده ی بدترین چیزها میکرد که کمترینش خلاصه میشد در یک نگاه پر حقارت. ⏪ ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
❄️الهی ✨در این شب سرد زمستانی ❄️یک ذهـن آرام ✨یک تن سـالم ❄️یک خواب شیـرین ✨یک خیـال راحت ❄️یک خبـر خـوش ✨یک خوشی از ته دل ❄️نصیب دوستان ✨و عـزیزانم بگردان شبتون در پنـاه خدا ❄️ ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ سلام😊✋ به پنجشنبہ خوش آمدید ☕🌺😊 آخر هفته تون 🌺 زیبا و پرانرژی🌺 و معطر بہ عطر خدا 🌷❤️ سر آغاز روزتون 🌷🍃 سرشار از عشق❤️ و خبرهای عالی👌 زندگیتون آروم🌷 عمرتون با عزت🌷 لحظه هاتون بی نظیر👌 دلتون شاد و بی غصہ🌷❤️ ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نیابت از:شهیدان🌷 ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
پیامبر اڪرم صل الله علیه و آله: همنشین خوب بهتر از تنهایی است و تنهایی بهتر از همنشین بد ‌. بحارالانوار ج۷۴ص۸۴ ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
🦋 وقتی با همسرتون میرید تفریح؛ تا جایی که ممکنه از مشکلات صحبت نکنید. 🦋 بذارید اون چند ساعتی که برای تفریح اومديد بیرون، فقط صرف لذتِ در کنار هم بودن و دور شدن از استرس باشه. ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤲یَا مَنْ أَرْجُوهُ لِكُلِّ خَیْرٍ... ⚜همخوانی دعای ماه رجب⚜ ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ڪاری که من میڪنم و نتیجه داشته اینه که: هرچند روز، یڪبار یه متن عاشقانه روی آینه مینویسم و عڪسای خاطره انگیز رو چاپ میڪنم و میزنم تو اتاق. یا میریزم رو فلش و روش اهنگ عاشقانه میذارم وقبل از اومدنش میذارم روی ال سی دی. وقتی شب میاد تا چای میارم، میبینم ڪیف ڪرده جلوتلوزیون 😍 ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
تو چیزهای کوچیک و روزمره در رابطه با شوهرت این کلمه ی جادویی را خیلی به کار ببر: "چشم"!☺️☺️ بعد میبینی که اون هم تو چیزهای بزرگ به تو میگه: "چشششم". ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باید به کودکان فرصت تخلیه هیجانات و انرژی‌ها را داد، زمانی که فرد در کودکی تخلیه شود حتی اگر بسیار پر تحرک باشد در زمان بزرگسالی نسبتا آرام می‌شود. اما بر عکس وقتی که به فرد در کودکی اجازه تحرک داده نمی‌شود، در نوجوانی و بزرگسالی آن را جبران می‌کند. ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 🌴 ✍در را بست و با همان چشمانِ مهربان و پر محبتش روبه رویم ایستاد. آخیش.. حالا شد بابا.. اونا چی بود مالیده بودن به صورتتون.. موقع عقد دیگه کم کم داشتم پشیمون میشدم.. این حرفش چه معنی داشت؟ یعنی مرا همینطور که بودم میپسندید؟ قطره بارانِ باقی مانده روی صورتم را پاک کرد ما عاشق این چشمایِ آّبی، بدون رنگ و روغن شدیم بانو.. بغضم کاری تر شد تو اصلا مگه منو تا قبل از عقدم دیده بودی؟ جلوی پایم زانو زد نفرمایید بانو.. شوهرتون یه نظامیه هااا .. ما رو دستِ کم گرفتی؟ بنده تو دیدبانی حرف ندارم.. شوهر.. چه کلمه ی غریب اما شیرینی دست در جیبش کرد و شکلاتی به سمت گرفتم.بفرمایید.. هیچم گریه بهتون نمیاد.. دیگه ام تکرار نشه که آقاتون اصلا خوشش نمیاد.. و اِلا میشینی کنارتون و پا به پاتون گریه میکنه.. گفته باشم که بعد نگین چرا نگفتی.. عاشقش بودم و حالا عاشقانه تر دوستش داشتم. خنده که بر لبهایم ظاهر شد ایستاد خب بانو.. بنده دیگه رفع زحمت میکنم این آقا داداشِ حسودتون از دم غروب هی میپرسه کی میخوای بری خونتون من خودم محترمانه برم تا این بی جنبه، چماق به دست بیرونم نکرده.. اجازه میفرمایید؟ ایستادم و با او همراه شدم تا با فاطمه خانم هم خداحافظی کنم. از اتاق که خارج شدیم صدایم کردسارا خانم.. راستی یادم رفت بهتون بگم.. فردا میام دانبالتون تا هم بریم یه دوری بزنیم، هم اینکه در مورد تعیین روز عروسی صحبت کنیم.. عروسی باید رویا میخواندمش یا کابوس آن شب گذشت با تمام قربان صدقه هایی که به جای مادر، فاطمه خانم ارزانی ام کرد و کَل کَل هایی از دانیال و امیرمهدیِ تازه داماد که صدایِ گم شده ی خنده را در خانه مان زنده میکرد زندگی بهتر از هم میشد؟ ⏪ ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
چشمانـــٺ 😌 را آرام برهم بگذار بگـــــو: امشب، با همہ زیباییهایش ماڸ مڹ اسٺ😊 و با امید فردایے زیباٺر خودٺ را بخدایـت بسپار⭐️🙏⭐️ شب زیباتون بخیر ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نیابت از:شهیدان🌷 ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
دامن ریحانه‌ات گردیده گلشن یا رضا خانه تو، قلب تو، چشم تو روشن یا رضا ای رضائیون رخ ابن الرضا را بنگرید رکن ایمان، حصن دین، کهف تقی را بنگرید میلاد امام جواد (ع) مبارک باد🌸🍃🌸 ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
🌸امام جواد(علیه‌السلام) فرمود: «مَنْ زارَ قَبْرَ عَمَّتی بِقُمَّ فَلَهُ الْجَنَّةُ؛ 🌸کسی که قبر عمه‌ام را در قم زیارت کند، بهشت برای او است». 🌸 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا عَمَّةَ وَلِيِّ اللّٰهِ 🌸میلاد با سعادت امام جواد علیه السلام مبارک. 📚"کامل الزیارات، صفحه ۵۳۶" ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️
🌟 زندگی مشترک ما، رنگ سادگی و معنویت داشت. مراسم اولیه، بدون تکلف و با رعایت مسائل اسلامی برگزار شد و مدت کوتاهی پس از پایان مراسم عقد، حسن به اهواز رفت. من نیز، در پایان امتحانات به او پیوستم و زندگی خود را در ۲ اتاق کوچک اجاره‌ای، آغاز کردیم. یکی از اتاق‌ها، به وسایل شخصی اختصاص یافت و اتاق دیگر با یک فرش و چند صندلی ساده، تزیین شد. 📍قسمتی از اتاق نیز به عنوان آشپزخانه‌ای با یک چراغ خوراک‌پزی و مقداری ادویه‌جات، مورد استفاده قرار گرفت. آن زمان، روزگار را در مضیقه شدید مالی، سپری می‌کردیم و مشکلات زیادی داشتیم تا جایی که گاهی اوقات، برای تأمین هزینه‌های زندگی، مبلغی را قرض می‌کردیم. 🌷شهید حسن آبشناسان🌷 📚 کتاب خاکی ها ••———*💕*~💕~*💕*———•• ❤️@sahele_aramesh313❤️