#رمان🌹
#از_جهنم_تا_بهشت_ادامه_قسمت_پنجاه_هفت🌷
به روایت حانیه............
سرشو بالا گرفته بود ، به زور تونستم چشماشو ببینم چشماشو بسته بود ، سرخ شده بود و داشت میلرزید و زیر لب هم چیزی زمزمه میکرد ، نمیدونم چرا ، ولی دوست نداشتم منو تو این وضع ببینه. هرچند فکر کنم هنوز صورتمو ندیده بود چون سرم پایین بود و موهامم ریخته بود تو صورتم چشمای اونم بسته . به فکرم زد که سریع بلند شم و فرار کنم ، اما ترسیدم ، ترسیدم دوباره گیراونا بیوفتم ، تنها صدایی که شنیدم ، صدای یکی از اون پسرا بود که گفت _ اوه ساسی یارو از این بچه بسیجیاس، بدو بریم.
و بعد سکوت...... چند دقیه گذشته بود و من فقط از سرجام بلندشده بودم و نشسته بودم رو زمین. که یه دفعه با صداش به خودم اومدم. پشتش به من بود_ شما هیچی ندارید......
دوباره گریم شدت گرفت، لرزش صداش و بی قراری هاش به خاطر وضعیت من بود ، ای خداااا، من چیکار کردم.
_ یعنی چی؟
امیرحسین _ خب چیزی ندارید..... که..... که.... خب روسری چیزی....... وای خدا من چقدر خنگم .
_ داشتم ولی ولی...... تو کوچه افتاده فکر کنم.
بدون هیچ حرفی، رفت داخل کوچه ، با رفتنش دوباره ترسم برگشت ، نمیدونم چرا ولی وجودش برام سرشار از امنیت و آرامش بود.
بعد از یکی دو دقیقه برگشت ، بدون این که نگاهی سمتم بندازه شالم رو گرفت طرفم ، زیر لب ممنونی گفتم و شال رو ازش گرفتم ، یکم اون طرف تر کیلیپسم رو برداشتم و بعد از بستن موهام ، شالمو سرم کردم و موهام رو کاملا دادم داخل. بدون هیچ حرفی وایسادم سرجام. بعد از چند دقیقه برگشت طرفم یه لحظه سرشو اورد بالا و کاملا تعجب ازش معلوم بود ، نمیدونم چرا ولی علاوه بر تعجب یه غم خاصی تو چشماش بود
امیرحسین _ سوارشین لطفا
_ کجا؟
امیرحسین _ درست نیست...... یه دختر تنها......این موقع شب......میرسونمتون.
با این وجود که اونم غریبه بود ، ولی بهش اعتماد داشتم ، یه حس عجیبی دلم رو قرص میکرد ، بی حرف سمت ماشین رفتم و نشستم عقب.
امیرحسین _ خونتون کجاست؟
ادرس رو بهش دادم و اونم بی هیچ حرفی حرکت کرد.
تقریبا نزدیکای خونه بودیم که به این سکوت پایان داد_ فکر میکردم......چادری شده باشید.
_ من.....من.......متاسفم
امیرحسین _ حجاب شما به من ربطی نداره. کلا عرض کردم
نمیدونم چرا ولی وقتی گفت به من ربطی نداره یه غم عجیبی اومد سراغم.
_ من فقط.....تو مسجد و مکان های مذهبی چادر سرم میکنم.
سرشو تکون داد و دیگه هیچی نگفت .
همزمان با رسیدن ما جلوی خونه ، امیرعلی هم رسید، با تعجب از تو ماشین هردوشون زل زده بودن به هم. بعد پیاده شدن و سلام و احوالپرسی کردن فکر کنم امیرعلی منو ندیده بود هنوز. الهی بمیرم داداشم چشاش سرخ شده بود ، درو که بازکردم . امیرعلی با تعجب به من و امیرحسین نگاه کرد، هرکس دیگه بود الان هزارجور فکر میکرد ولی امیرعلی کسی بود که از قضاوت متنفر بود .
.
.
ماجرا رو براشون تعریف کردم البته نه همشو. قسمت کشیدن شال و افتادن جلوی امیرحسین رو فاکتور گرفتم. بعد هم با اصرار فراوون امیرحسین اومد تو و مامان هم کلی منو دعوا کرد و اخرش هم با گریه و زاری از امیرحسین تشکرکرد..........
🌸🌸🌸🌸
و صدافسوس كه از حال دلم بي خبري
❣افسانه صالحي ❣
⏪ #ادامه_دارد
═══♥️ℒℴνℯ♥️══
❤️@sahele_aramesh313💍
#برساحــــــــــل_آرامشــــــــــࢪ
#صفحه_سیصدوچهل_دو
به نیابت از:شهیدان🌷
═══♥️ℒℴνℯ♥️══
❤️@sahele_aramesh313💍
#برساحــــــــــل_آرامشــــــــــࢪ
11.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام
صبح بخیر و شادی ❤️
═══♥️ℒℴνℯ♥️══
❤️@sahele_aramesh313💍
#برساحــــــــــل_آرامشــــــــــࢪ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شاهبانوی_من
لطفاً قوت قلب شوهرت باش.
═══♥️ℒℴνℯ♥️══
❤️@sahele_aramesh313💍
#برساحــــــــــل_آرامشــــــــــࢪ
#سبک_زندگی
سرصبحی جایی باز نبود. با حسین آن قدر خیابان ها را بالا و پایین رفتیم تا مغازه ها تک تک باز شدند. میهمان عزیزی داشتیم. میخواستم برای ناهار سنگ تمام بگذارم.
حسین گفت مامان این کار رو نکن، حاج قاسم ناراحت میشه. فکر نمیکنم یه نوع غذا بیشتر بخوره.
خریدهایمان را که کردیم، تصمیم گرفتم یک غذای محلی شمالی بپزم.
دوباره تلفن خانه زنگ خورد. صدای همان آقایی بود که صبح تماس گرفته بود. پر از دلهره شدم. خدای من، نکند میهمانی به هم خورده باشد؟
بنده خدا گفت: «مهمون شما فقط حاج قاسم هستن، برای بیشتر از یک نفر تهیه نبینید. حاجی گفتن ناهار ساده باشه.»
🌟راوی : همسر شهید حاج اسماعیل حیدری🌹
═══♥️ℒℴνℯ♥️══
❤️@sahele_aramesh313💍
#برساحــــــــــل_آرامشــــــــــࢪ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#یلقمه_عشق
با یه سیب زمینی کریسپی و ترد موافقید😍
مواد لازم:
5 سیب زمینی متوسط
2 قاشق غذا خوری نشاسته ذرت
1/4 لیوان روغن زیتون
1 قاشق غذا خوری کره
آویشن و رزماری تازه
4_5 حبه سیر رنده شده(اختیاری)
نمک،فلفل سیاه و پودر فلفل قرمز طبق ذائقه
طرز تهیه:
سیب زمینی ها را پوست گرفته و مطابق ویدیو خرد کنید،سپس آنها را در قابلمه بریزید، آب اضافه کرده و اجازه دهید به مدت 10 دقیقه پخته شود بعد آبکش کنید و به آنها نمک،فلفل و نشاسته ذرت بزنید،در یک ظرف کوچک روغن،کره ذوب شده،آویشن،رزرماری و در صورت تمایل سیر رنده شده را مخلوط کنید،مقداری از مخلوط را کف ظرف پخت بریزید بعد سیب زمینی را اضافه کرده و باقی مخلوط کره را روی سیب زمینی بریزید و ظرف را در فر از قبل گرم شده با دمای 220 درجه برای 40 دقیقه قرار دهید تا پخته شوند،(بعد از گذشت 20 دقیقه،حتما سیب زمینی را هم بزنید تا همه طرف آنها برشته شوند)،گرم سرو کنید،
نوش جان🧡
═══♥️ℒℴνℯ♥️══
❤️@sahele_aramesh313💍
#برساحــــــــــل_آرامشــــــــــࢪ
#دانستنی
🔹خواص آب هویج 😋
🔸درخشش پوست
🔸جلوگیری از پیری پوست
🔸ضد آفتاب طبیعی
🔸جلوگیری از آکنه
🔸از بین بردن جای زخم و لک
🔸کاهش ریزش مو
🔸افزایش رشد موها
═══♥️ℒℴνℯ♥️══
❤️@sahele_aramesh313💍
#برساحــــــــــل_آرامشــــــــــࢪ