eitaa logo
تبلیغات به صرفه
657 دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
34 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
😻✨ از این جملات ساده اما پرتاثیر میتونید در رابطه با همسرتون ایده بگیرید: (تو تماس های تلفنی ، تو پیامک ها ، تو یادداشت هایی که کنار خوراکی ها و... براش میذارید ، تو آینه نویسی هاتون و...) ❤️تو بهترین لذت دنیایی واسه من، ❤️سایه پر مهرت تا همیشه رو زندگیمون مستدام باد، ❤️روز پربرکتی رابرات آرزو میکنم، ═══‌♥️ℒℴνℯ♥️══ ❤️@sahele_aramesh313💍
🔰گله ها و ناراحتيهاي خود را با متانت و نرمي با شوهر در ميان بگذاريد: ‌‌➣ در موقع ناراحتي گله خود را اظهار نكنيد.تحمل كنيد تا وقتي شما و شوهرتان در آرامش روحي وخيال هستيد آن وقت شكايت خودتونو بگوييد و ‌‌➣ اينكه تنها باشيد فقط شما و شوهرتان ‌‌➣ اينكه لحن حرف زدن شما تند نباشد و بوي تحكم وبرتري جويي ندهد ‌‌➣ اينكه طريقه گفتن شما طوري باشد كه واقعايكراست برويد سر اصل مطلب .و ساعتها مقدمه چيني نكنيد و رنجش خود را به شوهرتان بفهمانيد.مثلا بگوييد:"من از اين كه تو فلان حرف رو پيش خانوادت به من زدي رنجيده خاطر شدم." و در ادامه بگوييد" چه خوب بود كه اگر هم حرفي داري وقتي تنها هستيم به خودم بگويي" وامثال اينها . ═══‌♥️ℒℴνℯ♥️══ ❤️@sahele_aramesh313💍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 در این بساط زندگیَم قدری آه نیست بی اشک روضه زندگیَم رو براه نیست تنها تویی فقط که مرا گفته ای بیا ورنه که جای همچو منی پیش شاه نیست 🌺🌿 تا 💔 🌙 ═══‌♥️ℒℴνℯ♥️══ ❤️@sahele_aramesh313💍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❌ وارد بازی «جر و بحث» با کودک نشوید؛ 🔹بعضی از بچه‌ها از طریق بگو‌مگو، و شون رو کنترل می‌کنند. اونا ساعت‌ها درباره یک موضوع بحث می‌کنند و به هیچ صراطی هم مستقیم نیستند. 🔸در این حالت برای بچه دلیل منطقی نیارید و سعی نکنید قانعش کنید، چون اصلا به دنبال نیست. فقط می خواد شما رو تو جر و بحث گیر بندازه و از این طریق توجه شما رو به خودش معطوف کنه. آخرش هم معمولا با و عصبانیت تموم می شه. 🚨پس مواظب باشید توی تله نیفتید... ═══‌♥️ℒℴνℯ♥️══ ❤️@sahele_aramesh313💍
🗣رفتار با نوجوان "بد دهن " 🔴 این رفتار، عللی دارد: 🔺 ۱.الگوها: اگر والدین و نزدیکان، با خود او یا با دیگران این گونه برخورد کنند و سخنان زشتی را بر زبان جاری سازند، او نیز چنین خواهد کرد؛ ✳️پس باید محیط اصلاح شود. 🔺 ۲.نمایش استقلال: گاهی نوجوان برای تثبیت استقلال خود، به این کار دست می‏زند که باید او را متوجه زشتی این عمل کرد. 🔺 ۳.عصبانیت: با توجه به اهمیت و تأثیر فراوان این عامل در بد دهنی نوجوان، بکوشید زمینه‏ های عصبانیت او را از بین ببرید. 🔺 ۴.همسالان: نوجوان، از همسالان فحاش تأثیر جدی می ‏پذیرد. ✳️با نرمی و عطوفت و آگاهی غیر مستقیم دادن درباره‏ ی رفیقان بد، رابطه‏ اش را با آنان قطع کنید. ═══‌♥️ℒℴνℯ♥️══ ❤️@sahele_aramesh313💍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داره کم کم تموم میشه/یه شال چشم انتظاری مون..... محرم سلام✋🏻🖤 ═══‌♥️ℒℴνℯ♥️══ ❤️@sahele_aramesh313💍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 🌷 با سردرد بدی از خواب بیدار میشم ، هوا تاریک شده بود ، گوشیم رو از روی عسلی کنار تخت برمیدارم و روشن میکنم. دو تا پیام. آرمان _ سلام جیگر. چی شد؟ چه کردی؟ وارد عمل بشم یا حل شد؟ امیرحسین_ سلام. خوبی؟ بابت امروز عذر میخوام زیاده روی کردم. بهتر شدی؟ هروقت خواستی بگو باهم حرف بزنیم. دیگه حوصله گریه نداشتم ، لب هام رو روی هم فشار میدم تا بغضم سر باز نکنه. بدون مکث برای امیرحسین تایپ میکنم _ خواهش میکنم ، ببینید آقای حسینی من و شما به درد هم نمیخوریم ، من هیچ علاقه ای به شما ندارم . همین. همه چی تمومه. امیدوارم خوشبخت بشید. هق هق گریه فضای اتاق رو پر میکنه ، سریع وارد صفحه پیام آرمان میشم ، تمام نفرتم رو سرش خالی کنم. _ اره عوضی اره تموم شد. پست فطرت. تموم شد ، زندگیمو ازم گرفتی ، تموم شد. برو گمشو. برو بمیر . گوشی رو پرت میکنم و صدای شکستن چیزی در سکوت اتاق طنین انداز میشود و بعد صدای هق هق گریه من.منی که مجبور به گذشتن بودم ، مجبور به گذشتن از کسی که شده بود همه زندگیم. ولی کش دادن به این موضوع فقط و فقط باعث اذیت شدن هردومون میشد. به اتاق امیرعلی میرم ، در میزنم و وارد میشم. طبق معمول مشغول کتاب خوندن بود. امیرعلی_ سلام. _ علیک. امیر . یه خواهش داشتم ازت. امیرعلی_ بفرما خانوم بی اعصاب. _ من…..من….من بع این نتیجه رسیدم که من و آقای حسینی به درد هم نمیخوریم. میخوام…..میخوام تو این رو به مامان و بابا بگی. امیرعلی چند ثانیه به من نگاه میکنه و بعد یه دفعه با صدای بلندی میخنده. _ عه. چته؟ سریع جدی میشه و میگه _شوخی جالبی نبود. _ امیر. من کاملا جدیم. امیرعلی_ هیچ معلوم هست چی میگی؟ _ اره اره معلومه. نمیخوام به زور ازدواج کنم. امیرعلی_ زور؟ کی زورت کرده بود؟ اصلا اصلا یه دفعه چی شد؟ شما که خوب بودید باهم. _ میشه بیخیال شی؟ من به خود آقای حسینی گفتم، تصمیم قطعی رو هم گرفتم. بدون اینکه منتظر هیچ حرف یا عکس العملی بایستم از اتاق خارج میشم ، دیگه حتی اشکی هم برام نمونده که بخواد بیاد. . . . امیرعلی به مامان و بابا میگه ، اوضاع خونه بهم میریزه، رابطه همه با من سرد میشه ، آرمان مدام سوهان روحم میشه و یک هفته از جدایی امیرحسین میگذره ، من ذره ذره ذوب میشم بدون اینکه از اطرافیانم کسی باخبر بشه. . . . . بند های کتونیم رو میبندم و خودم رو با دو به در حیاط میرسونم ، با دیدن بی ام وه آرمان حال خرابم خراب تر میشه ، بی توجه به سمت خیابون حرکت میکنم. دنبالم راه میوفته و مدام بوق میزنه. اعصابم خورد میشه ، با عصبانیت برمیگردم به طرفش و باصدای بلندی داد میزنم ، ها؟ ها؟ چیه ؟ زندگیمو خراب کردی بس نبود ؟کردی بس نبود ؟ آرمان_ عه. چته ؟ رم کردی؟ _ خفه شو. گمشووو آرمان_ اومدم بگم دارم میرم ترکیه ، یه کار کوچیک دو سه روزه دارم ، برمیگردم. وقتی برگشتم میام خاستگاری. بای. سوار ماشین میشه و میره. صدای جیغ لاستیک های ماشین سوهان روحم میشه و من فقط سرجام می ایستم و به جایی که آرمان بود خیره میشم. من اگه بمیرم هم حاضر نیستم با آرمان ازدواج کنم. بیخیال کلاس به خونه برمیگردم ، به اتاق پناه میبرم. یاد صوت زیارت عاشورا خوندن امیرحسین تو شلمچه میوفتم ، میگفت منبع آرامشش زیارت عاشورا هست ، تاحالا امتحانش نکرده بودم ولی اگه میتونست امیرحسینم رو آروم کنه مطمئنا میتونست آرامش من رو هم تضمین کنه. مفاتیح رو از تو کتابخونه بر میدارم. از فهرست ، زیارت عاشورا رو پیذا میکنم. زیارت عاشورا میخوانم به رسم عاشقی_ السلام و علیک یا ابا عبدالله…… . . . سر از سجده برمیدارم ، اشک هام مهر رو خیس کردن ، واقعا که زیارت عاشوراء اربابم آرامش محض بود. با صدای پیام به سمت گوشیم میرم ، رمزش رو باز میکنم. یک پیام خوانده نشده از پرنیان _ سلام حانیه جون. ببخشید مزاحمت شدم. چرا چرا اینکارو کردی؟ به خدا داداشم داره داغون میشه، تو این یه هفته نه خواب و خراک داره نه باکسی حرف میزنه. فقط مطمئن دلیلت چیزی به جز نبود علاقه هست ، فقط میخواد دلیلت رو بدونه. ظاهرا این آرامش ادامه دار نبود، امیرحسین من به خاطر من ، حالش بد بود. نمیتونستم بشینم و کاری نکنم ، نمیتونستم بی تفاوت باشم. سریع حاضر میشم ، ساعت ۳ بعدازظهر بود. پاورچین پاورچین از اتاق بیرون میام. ظاهرا همه خواب بودن . سوییچ ماشین بابا رو برمیدارم و بیرون میرم ، پیش به سوی منزل عشق. توراه هرچی شماره امیرحسین رو میگیرم، صدای خانومی که خاموشی دستگاه رو اعلام میکنه ، رو مغزم رژه میره. بلاخره میرسم…….. افسوس دست روزگار خیلی زود آهنگ جدائی را می خواند. ═══‌♥️ℒℴνℯ♥️══ ❤️@sahele_aramesh313💍
🌾✨🌷🌼🌾✨🌷🌼🌾✨🌷🌼 خدایا ! زنده کن شوق دعا را شبی سرشار کن از خویش ما را... ببین چشم انتظاران بهاریم  پر از آیینه کن تقویم ها را... 🕊🌹 تعجیل در فرج مولایمان صلوات ═══‌♥️ℒℴνℯ♥️══ ❤️@sahele_aramesh313💍