آش چوب.mp3
4.31M
#قصه_شب
آش چوب
🍃🌺🍃🌺🍃🌺
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
#رمان🌷
☑️ازسوریه تامنا_قسمت سی وپنج🔊🔊
روی صورتش زوم شدم و زخم هایش را از نظر گذراندم. خندیدم و گفتم:
ــ شیطونی کردی پَسِت فرستادن؟😜
بغض کرد و گفت:
ــ آره... تازه دستمم گم کردم... می بخشی؟😔
سرم را پایین انداختم و بغض کردم. نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
این یه بار رو می بخشم اما دیگه تکرار نشه... حالا بلند شو برو تو اتاق استراحت کن.
بلند شد و همراه با من به اتاق آمد. انگار تازه با صالح آشنا شده بودم. نسبت به جای خالی دستش شرم داشتم. صورتش را که از نظر گذراندم، زخم های چهره اش واضح تر به نظر رسید. خنجری شد که انگار قلبم را شکافت. بی صدا و بدون حرفی لبه ی تخت نشست. انگار او هم از این اتفاق هنوز شوکه بود و روی برخورد با من را نداشت. انگار مهر سکوتی بود که زده بود بر لبهای زخمی و ترک خورده اش.
ــ چیکار کردی با خودت؟😒
سرش را بلند کرد و به چشمانم زُل زد. دستم را روی لبش کشاندم و آرام زخمش را لمس کردم.
ــ می خوای استراحت کنی؟
ــ نه...
صدایش بغض داشت. اشکش هم در تلاش بود برای سرازیر شدن. دستم را حلقه کردم دور شانه اش و آستین خالی اش را فشردم.
ــ مهدیه😔
ــ جانم...
ــ می خوام بگم... می خوام حرف بزنم...
ــ چی می خوای بگی؟ چرا صدات می لرزه؟
بغضش را فرو داد و گفت:
ــ دارم خفه میشم... باید باهات حرف بزنم. دلم... دلم خیلی گرفته...
اشکش سرازیر شد و کمی صدایش بلند شد و سعی در کنترلش داشت. با گوشه ی روسری ام اشکش را پاک کردم و بغض من هم ترکید. نمی دانستم چه می خواهد بگوید اما از دل رنجورش غمگین شدم. "خدایا... صالح هنوز از بچه خبر نداره. خودت صبر بده...😔"
ــ بگو عزیزم... هر چی دلت می خواد بگو. مهدیه ت کنارت نشسته، جُم نمی خوره تا صالحش آروم بشه. الهی فدای دل پر بغضت بشم.
ــ چهار نفر بودیم. شهیدی که آوردن تو گروه ما بود... گیر افتاده بودیم. تکون می خوردیم می زدنمون. کاریش نمی شد کرد. یا باید اونقدر می موندیم که اسیر اون پست فطرتا بشیم یا می رفتیم و...
اشکش از گوشه ی چشمش افتاد و گفت:
ــ هر سه شون شهید شدن.😭 این همشهری مونم که شهید شد، خودشو سپر من کرده بود که از عرض یه کوچه رد بشم. من نفهمیدم اونم با من اومده. قرار شد یکی یکی بریم اما... اونم با من اومده بود که حداقل من رد بشم و موقعیتو گزارش بدم. تو اون شلوغی سرمو که چرخوندم دیدم غرق خون افتاده رو زمین😭 دست خودمم حسابی تیربارون شده بود. جسد اون دو تا موند😔 اما این بنده خدا رو به هزار بدبختی کشون کشون آوردمش عقب. فقط یه کوچه با بچه های خودمون فاصله داشتیم. فقط یه کوچه...😭
گریه می کرد و تعریف می کرد. انگار لحظه به لحظه با آنها بودم. لرز عجیبی به تنم پیچید و کمی از صالح فاصله گرفتم. توی حال و هوای خودش بود. کمی که به خودم مسلط شدم، گفتم:
ــ حالا تونستی موقعیتو گزارش بدی؟
ــ آره... بچه های خودمون از قبل پیداشون کرده بودن فقط جای اون چند نفر که مخفیانه شلیک می کردن رو نمی دونستند. من جاشونو گفتم به دَرَک فرستادنشون.😡
دستش را گرفتم و گفتم:
ــ پس مزد شهدا رو دادی عزیزم. گریه نکن.
ــ مهدیه...!
به چهره ی رنجورش خیره شدم. گفت:
ــ فقط من شهید نشدم. لیاقت نداشتم؟!😔😭
از لبه تخت بلند شدم و از اتاق بیرون رفتم.
"خدایا شکرت که دارمش... حتی با یه دست... خدایا شکرت که به دعاهام نظر داری🙏"
#ادامہ_دارد...
نویسنده طاهــره ترابـی🌷
#کانال_برساحل_آرامش
#باماهمراه_باشید
🍃🌺🍃🌺🍃🌺
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرزو می کنم شب هایتان⭐️
همیشه پر ستاره و زیبا باشد
ماه وقتی میان ستاره ها
می درخشد زیباست⭐️
زیبایی ماه برای شما
وسعت آسمان برای شما⭐️
شبتون بخیر⭐️
و در پناه خداوند مهربان⭐️ 🌟✨
🍃🌺🍃🌺🍃🌺
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
#ختم_روزانه_قرآن🌸✨
#صفحه_هشتادوپنج
به نیابت از:شهیدان🌷
🍃🌺🍃🌺🍃🌺
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ســــــــــــلام
💕 صبحتون به شادی
🌸 و شنبه تون عالـی
💕 الهی بهترینها نصیبتان * آمین
🌸 روزتــون قـشنـگـــــ🌸😍😍
#منوعشقم
💟در دوران نامزدی، لطفا عاشق نشوید
🎀قبل از این که درگیر مسائل عاطفی با مردی شوید، باید او را مورد ارزیابی و سنجش قراردهید.
🎀هر چه اطلاعات بیشتری در مورد نامزدتان داشته باشید، بهتر می توانید قضاوت کنید که آیا او شریک زندگی مناسبی است یا خیر!
🍃🌺🍃🌺🍃🌺
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
#منوعشقم
#سبک_زندگی
تقرب به خدا
دو دل شده بودم؛ از طرفی پیشنهاد ازدواج نصرالله ذهنم را آرام نمی گذاشت و از طرفی، عدم آشنایی کافی با او،پاسخ دادن را برایم سخت کرده بود! تا اینکه یکی از استادانم درباره اش با من صحبت کرد و همان صحبتها،آرامش را به قلبم هدیه کرد.
استادم گفت: (( آقای شیخ بهایی از نظر ایمان خیلی قوی است و به خدا نزدیک.به نماز شب و مستحبات هم توجه خاصی دارد؛اگر می خواهی به خدا تقرب پیدا کنی،درخواستش را بی جواب نگذار.))
با این حرفها دیگر مشکلی برای پاسخ دادن نداشتم.
(راوی: همسر شهید نصرالله شیخ بهایی)
🍃🌺🍃🌺🍃🌺
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
#خلاقیت
آموزش ساخت ظرف هفت سین🍃👇
گل رس رو از سفال گری ها تهیه کنید با وردنه روی تخته صاف کنید هر نوع برگی رو خواستید روی گل بزنید بعد برگ رو بردارید نقش روی گل روباچاقوی تیز جدا کنید داخل فر حرارت بدید بعد از سرد شدن اونا رو رنگ کنید 👌😍
🍃🌺🍃🌺🍃🌺
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️
تبلیغات به صرفه
🌹پیرومبحث قبلی #شناخت_همسر ✅ با دانستن خصوصیات فردی هر طبع، انشالله، میتونید تشخیص بدید که خودتون،
📝پیرومبحث قبل
#شناخت_همسر دموی
ادامه خصوصیات ظاهری👇🏻
۸- عموما سرهای بزرگ و گرد دارند
۹- انگشتان دست بلند و درشت
۱۰-بدن پر مو
۱۱- افتادگی شانه ندارد
۱۲- قفسه سینه پهن و ستبر
۱۳-تن صدا بلند و بم
۱۴- لحن کلام، شمرده شمرده، محکم و قاطع
۱۵- رنگ چشم خیلی تیره(نیاز به توضیح بیشتر داره )
🤓اما در توضیح شماره ۱۵ باید بگم که این تیرگی چشم، در همه طیف های رنگهای چشم تعریف میشه،
یعنی اینکه مثلا در طیف رنگ سبز، سبز تیره، در چشمهای آبی، آبی تیره، و در طیف قهوه ای که در ایران زیاده، قهوه ای های بسیار تیره و مشکی، عموما رنگ چشم دموی هاست. 🌹
✅ این ۱۵ مورد، مشخصات جسمانی، افراد دموی هست.
که برای تشخیص طبع، اول این موارد بررسی میشه، اما تا اینجا نمیشه به قطعیت گفت که فردی دموی هست یا نه🧐
ادامه دارد....
🍃🌺🍃🌺🍃🌺
••———*💕*~💕~*💕*———••
❤️@sahele_aramesh313❤️