eitaa logo
ساحل رمان
8هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
19 فایل
رمان‌های [ نرجس شکوریان‌فرد ] را این‌جا بخوانید✨ . . بعضی لحظه‌ها سخت و کسل‌کننده می‌گذرند :( . یک حرفی نیاز دارم تا این لحظات ناآرام را، آرام‌بخش کنم🌱 . نویسنده‌هایی هستند که خاص لحظات من می‌نویسند♡✍🏻 . . ارتباط با ما: @sahele_roman
مشاهده در ایتا
دانلود
398.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[تو منو رها کنی، کجا برم امام حسن‹ع› ..؟! نمی‌تونم دیگه کربلا برم امام حسن‹ع›... ] شهادت حضرت کرم امام حسن مجتبی علیه‌السلام تسلیت🖤 •[ @saheleroman ]•
از مظلومیت امام حسن همین بس...💔 : •[ @saheleroman ]•
این شب و روزها همه در فکر اربعین هستند و عده‌ای راهی و ما هم خادم همه. در چند موکب به نیت فرج و از طرف شهدا مشغول هستیم. شاید شما هم آرزو داشتید که همراه ما بودید و در نامه‌ی عملتان ثبت می‌شد که خدام الحسین بودید. دیر نشده است با کمک مالی این آرزو برآورده می‌شود. شماره کارت و حساب و شبا رسالت 4101536950 6104337911747317 230120010000004101536950 به نام نرجس شکوریان فرد
یه خبر خوب بدم؟👀
از امشب رمان داریم😍📋
••💍 ❤️ . . •| رمان من نه ما۲ |• قسمت نودم و چه به دل مادرهای غزه می‌رود با شهادت فرزندانشان، از اسرائیل و آمریکا متنفرم... حرکت‌های ریزریز و سریعت خوشحالم می‌کند. خواندم که بین هفده تا بیست هفته، اندام‌های تحتانی رشد نسبتاً نهایی پیدا می‌کند و ابروها و موهای سرت هم دیده می‌شود. تصور شکل گرفتن تو یک معجزه است و برای شکرگزاری قدم‌زنان رفتیم تا مسجد، بعد از نماز هم قدم‌زنان‌تر رفتم مقابل مغازه‌ای که بارها از کنارش رد شده‌ام، باباجانت که آمد اشاره کردم به آن شانۀ کوچک چوبی. اول با تعجب نگاهم کرد بعد هم با خنده برایم سر تکان داد اما من کوتاه نیامدم. انگشت اشاره‌ام را روی همان نگه‌داشتم و چشمانم خودش را لوس کرد، باباجانت تسلیم شد و رفت و خرید و آمد. البته با یک جغجغه که شبیه دست است با یک توپ وسط دست! هیچی دیگر از وقتی آمده‌ام صدای جغجغه قطع نشده است و به من هم نگاه نمی‌کند. بیست‌ودو بار هم با شانۀ کوچکِ تو موهایش را شانه کرده است! من هم خوشحالم به خوشحالی‌اش! یک امشب درست‌وحسابی خانه است. زود آمده، خسته نیست، سرحال است گفتم کمی در حال خودش باشد، اذیتش نکنم بالاخره مرد هم سهمی دارد از لذت آرامش خانه! دفتر را برداشتم آمدم کنج میز و لم دادم به نوشتن. اِ دید مرا، حالا می‌آید سراغم. بروم یک میوه‌ای چیزی بیاورم تا می‌خواند! - مادرت را دوست دارم اندازه‌ای که ته ندارد. فکر کنی که با آمدنت جای او تنگ‌تر می‌شود و جای تو باز! نه جانم، مادرت وسعتش و خودش تو را هم می‌گیرد، این‌طوری می‌شود که من تو را هم دوست دار می‌شوم. بروم این میوه‌های اهدایی را بخورم! . . . ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
هدایت شده از  تک رنگ
26.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻پیتزا یا آبگوشت ....‼️‼️ میگه فکرش نمیکردم اینطوری بشه...😞 مصاحبه ی دانشجوها با مردم تبریز فقط آخرش😢 🔹 پویش ایران همدل ادامه دارد و مردم از طریق زیر می‌توانند به مردم مظلوم غزه کمک کنند: شماره کارت: 6037998200000007 شماره شبا: Ir320210000001000160000526 کد دستوری: * پرداخت مستقیم در KHAMENEI.IR ❤️ | 🖥 irane-hamdel.khamenei.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••💍 ❤️ . . •| رمان من نه ما۲ |• قسمت نود - وای تشکر عزیزم! همه‌اش وعده داده بودند که با آمدن عسلک‌مان، تو دیگر مرا نخواهی دوست داشت زیاد! یک نفس امن کشیدم! خداخیرت بدهد! - واقعاً! چه جالب! ببین خدا چه مقدراتی دارد. من نمی‌خواستم اصلاً بنویسم برایت! یک‌هو از بس جغجغه‌بازی کردم دلم ضعف رفت، بوی شام هم بلند بود گفتم شاید به تو پناه بیاورم کمی شکمم سروسامان بگیرد! خدا گذاشت در قلمم که قلبم را تصویر کنم برایت! اما خب این مخلوق خدا «انسان» چه بیکار است؛ هم زیاد حرف می‌زند، هم حرف زیادی می‌زند! این چه بساطی است که آدم‌ها مدام آیۀ یأس می‌خوانند و وعدۀ تلخ می‌دهند و ترس‌پراکنی می‌کنند! احمقانه است این حرف‌های ناامیدکننده چه بر زبان، چه از قلم، چه در مجازی‌جات! از هرکس که امیدت را کم می‌کند، ترست را زیاد و خبر تلخ می‌دهد و... دوری کن!   مادرت با من قهر کرده است و این طولانی‌ترین زمان قهرش است. الان شده است دوساعت‌وچهل‌وپنج دقیقه! داخل اتاق که درش بسته است چرا؟ بعدا برایت خودش بگوید اما من برای آن‌که آشتی کند پا در کفشش می‌کنم و ادایش را درمی‌آوردم و می‌نویسم: الان که هفتۀ بیست‌وپنجم حیات توست، وزنت خوب است اگرچه بدنت ضعیف است، پوست چروک شفافت، صورتی مایل به قرمز شده است و خون در مویرگ‌ها دیده می‌شود. ناخن‌ها هم دیده می‌شود، به دنیا فکر نکن چون سیستم تنفسی‌ات هنوز نارس است! بروم گل بخرم و یک هدیه‌ای که نمی‌دانم چیست! در عالم قهر چه‌قدر دنیا تنگ می‌شود... اَه . . . ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
هدایت شده از نمکتاب 🇮🇷
دوستان زنگ زدن که چقدر زائران زیاد هستند گفتم با خیال راحت هر زائر را دعوت کنید به برداشتن یک کتاب و خواندنس در مسیر. گفتند: بعضی از زائرین توان مالی ندارند. گفتم بازم با خیال راحت نذر بدهید ما جامانده‌ها بانی می‌شویم. فقط از طرف ما هم به نیت فرج قدم بردارید تا به درد قبر و قیامت‌مان بخورد هر جامانده یک کتاب( به ارزش صد هزار تومان) خودم به نیت شهید ابراهیم هادی بانی شدم! 6104337338149907 جا نمونی رفیق