#به_یاد_شهدا 🥀
به روایت مادر بزرگوار شهید:
من وقتی میرم سر مزار انگار اونجا غریبه ام؛چون چیزهایی میبینم و میشنوم که خیلی برام عجيبه.
من سر مزار شهید خودم رو معرفی نمیکنم و یه روز تو حال خودم بودم که دیدم به پسر بچه به همراه مادرش اومد سر مزار حسن.
کتونیاش رو که دیدم یاد اون روز افتادم که حسن کتونی گرفته بود..بهش گفتم یه دونه هم برای خودت میگرفتی. قبلاً که براتون گفته بودم.
مادر اون پسربچه سر حرف رو باز کرد و گفت: یه روز صبح بچهام ورزش داشت و میخواست بره مدرسه ما هم توان مالی مون انقدر نبود که براش کتونی ورزشی بگیریم.
اومدم توی حیاط گفتم یا صاحب الزمان(عج)،کمک کن تا ما بتونیم برای این بچه یه کفش مناسب بخریم... بچمون ظهر رفت مدرسه بعد از ظهر که اومد خونه دیدم یه کتونی نو پاشه!
گفتم یا ابوالفضل نکنه دزدی کرده!
ازش پرسیدم این کتونی رو از کجا آوردی؟
بچه ام گفت یکی به من داد و بهم گفت اینو آقا امام زمان حواله کرده...
به خدا مال منه!
بعد از شهادت حسن آقا،دیدم این بچه گریه میکنه...گفتم چرا چند روز بی دلیل گریه میکنی؟
منو برد پای عکس حسن آقا که تو سطح شهر زده بودن،گفت: این کتونی که پای منه این آقا به من داده...
اون روز هم بهم گفت که هر وقت دلت شکست برام دعا کن که شهید بشم...💔
یه کتونی سفید با خط آبی...من مونده بودم این پسر به کجاها فکر می کرد؟ اصلا این ها رو چجوری شناسایی میکرد؟
حتی یه بار خواهرش میگفت: یه روز که خونه بودم یکی از اقوام تماس گرفت گفت داری یه مقدار پول به من قرض بدی؟ راستش روم نشد بهش بگم نه؛
زنگ زدم داداش حسن،گفتم:یکی از آشنایان تماس گرفته پول می خواد من فعلاً ندارم،داری بهش قرض بدی؟
حسن آقا گفت:باشه،این پول رو بهت میدم ولی نگو که من بهت دادم بگو از طرف خودته...
اون بنده خدا بعد از شهادت حسن آقا پول رو برگردوند ولی صرف مراسم شهادتش شد.
بعد از شهادتش همیشه خدارو شکر میکنم که پسرم توی این مسیر شهید شد.خدارو شکر بر اثر بیماری یا تصادف و چیزهای دیگه اون رو از دست ندادم...
إنشاءالله پیش خدا و اهل بیت(ع) سرافکنده نمیشم. امیدوارم بتونم پیششون سرم رو بالا بگیرم.حسنم امانتی بود که خدا بهمون داده بود ما ازش مراقبت کردیم و سعی کردیم درست تربیتش کنیم و تحویل خودش دادیم.انشاءالله خدا قبول کنه و ازمون راضی شده باشه🤲🏻
🌹برشی از کتاب #سیستان_تنگهٔ_احد 🌹
☜ ⚘باولایتــ 🇮🇷 تاشهادتــ⚘ ☞
┄✦۞✦༻﷽༺✦۞✦┄
پیوستن به ڪاناݪ شُھَـــ﷽ـــد کربلایی حسن عشوری
https://eitaa.com/joinchat/904593603C6c3f0ad237
https://eitaa.com/h_ashoore313
https://t.me/joinchat/AAAAAEme3MoClVcPxkKuqQ
•به کانال مـا بپیوندید👆🏻
#به_یاد_شهدا 🥀
همه کشور و همه ملت در درجه اول مدیون شهدا، و بعد هم مدیون خانوادههای شهدا هستند. قدر پدران و مادران شهدا را باید دانست.
مقام معظم رهبری، تابستان ١٣٩۶
#شهید_حسن_عشوری
☜ ⚘باولایتــ 🇮🇷 تاشهادتــ⚘ ☞
┄✦۞✦༻﷽༺✦۞✦┄
پیوستن به ڪاناݪ شُھَـــ﷽ـــد کربلایی حسن عشوری
https://eitaa.com/joinchat/904593603C6c3f0ad237
https://eitaa.com/h_ashoore313
https://t.me/joinchat/AAAAAEme3MoClVcPxkKuqQ
•به کانال مـا بپیوندید👆🏻
34.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#به_یاد_شهدا
#نماهنگ
این روزها میان شهیدان چه همهمه ست
این انقلاب ادامه فریاد فاطمه ست
از تشنگی چه واهمه، از دشمنان چه باک
وقتی عَلم به دست علمدار علقمه ست
فرعون هم مقابل موسی کسی نبود
جادوی سامری که فقط یک مجسّمهست
فریاد فاطمه ست که پیچیده در جهان
مقصود اگر علیست،شهادت مقدمه است...
مزین شدن مرکز درمانی،سالن ورزشی و افتتاح پایگاه بسیج جدید به نام شهید والامقام حسن عشوری،به روایت تصویر🎥
🌹شَھٖید حَسَن عَشورےٖ🌹
نشر با ذکر صلوات بلامانع است 🔴
☜ ⚘باولایتــ 🇮🇷 تاشهادتــ⚘ ☞
┄✦۞✦༻﷽༺✦۞✦┄
پیوستن به ڪاناݪ شُھَـــ﷽ـــد کربلایی حسن عشوری
https://eitaa.com/joinchat/904593603C6c3f0ad237
@shahid_hasan_ashoori
https://eitaa.com/h_ashoore313
•به کانال مـا بپیوندید👆🏻
#شب_زیارتی_اباعبدالله
#به_یاد_شهدا
✨✨✨✨
شب جمعه شده، باز دلم رفت حَرَم
دِل آشفته ی من، صحن تو را کم دارد..
🥀🖤🥀🖤🥀
شهید مهدی زین الدین:
هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید, آن ها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می کنند.
نثار روح بلندشان صلوات🌠
رسانهٔ شهید حسن عشوری
نشر با ذکر صلوات بلامانع است 🔴
☜ ⚘باولایتــ 🇮🇷 تاشهادتــ⚘ ☞
┄✦۞✦༻﷽༺✦۞✦┄
پیوستن به ڪاناݪ شُھَـــ﷽ـــد کربلایی حسن عشوری
https://eitaa.com/joinchat/904593603C6c3f0ad237
@shahid_hasan_ashoori
https://eitaa.com/h_ashoore313
•به کانال مـا بپیوندید👆🏻
#به_یاد_شهدا 🥀
رفاقت با شهدا دوطرفه است؛
رفیق شهید،شهیدت میکند...🥀
به امید گوشه چشمی...🤲🏻
نثار روح پاک شهدای گمنام،
ناشناخته در زمین،مشهور در آسمان،
از خود گذشته ها و به خدا رسیده ها،
فرزندان خاص بانوی بینشان،
رفقای دستگیر و با معرفت،
اسطوره های عاشقی،
و اصحاب آخرالزمانی سیدالشهداء(ع)
الفاتحة مع التوحید و الصلوات❤️
🌹شَھٖیدکربلایی حَسَن عشوری و همرزمانش
☜ ⚘باولایتــ 🇮🇷 تاشهادتــ⚘ ☞
┄✦۞✦༻﷽༺✦۞✦┄
پیوستن به ڪاناݪ شُھَـــ﷽ـــد کربلایی حسن عشوری
https://eitaa.com/joinchat/904593603C6c3f0ad237
@shahid_hasan_ashoori
https://eitaa.com/h_ashoore313
•به کانال مـا بپیوندید👆🏻
شهید امنیت کربلایی حسن عشوری
#سلام_امام_زمانم گــردنے ڪج ... ســر پـاییــن ... به پناه آمدهایم ....
#به_یاد_شهدا 🥀
به نقل از خواهر شهید:
حسن آقا تمام تولدها و مناسبتهای خانوادگی رو یادش بود. به همه گوشزد میکرد،زنگ میزد و اطلاع میداد تا همه از قبل به کاراشون برسن.
اولین سال تولدم که شهید حسن کنارمون نبود،سخت گذشت.
ناراحت بودم اصلا دوست نداشتم روز تولدم برسه و تداعی خاطرات بشه. میدونستم چون در بین ما نیست دیگه هیچ کسی تولدها و مناسبتها رو یادش نمیمونه.
تا اینکه اون روز رسید و تمام پیشبینیهام به واقعیت پیوست.
تمام اون روز رو منتظر بودم که اعضای خانواده بهم زنگ بزنن و تبریک بگن اما خبری نشد.غروب که شد دلتنگتر و هوایی تر شدم دلم گلزار شهدا و مزار شهید حسن رو خواست.
رفتم پیشش خیلی باهاش دردودل کردم از اون درد و دل های خواهرانه ای که هر روز مشکلات و خوشی هامو بهش میگفتم.
درست مثل روزایی بود که من هر روز پشت تلفن حرفام رو بهش میزدم و ازش نظر میخواستم؛بهش گفتم حسن امروز تولدم و کسی بهم تبریک نگفته...
يهو بغضم تركيد...
وقت اذان شد؛کنارش نمازم رو خوندم و طبق عادت همیشگی زیارت عاشورا و حدیث کساء هم خوندم.
یادمه همیشه خودش تاکید به خوندنش داشت و میگفت تو هر مرحله از زندگیت،چه شادی چه غم حدیث کساء فراموش نشه.
حتی می گفت جلوی بچه بخون بذار اونا بشنون و مطمئن باش معجزاتش رو به عينه تو زندگیت میبینی.
من هم خوندم و برگشتم خونه.از خستگی و سر درد خوابم برد.
خواب دیدم تو یه صحرای بزرگ هستم که کل مردم جهان اعم از شیعه و سنی،اونجا بودن و مرحوم مؤذن زاده هم با همون صدای رسا و ملکوتی داشت اذان میگفت.
من توی همون ازدحام مات و مبهوت به آدمها نگاه می کردم. از یکی پرسیدم اینجا کجاست؟!چه خبره؟!
بهم گفت: آقا امام زمان(ع) قراره تشریف فرما بشن...
تمام تنم شروع به لرزیدن کرد.وقتی که اذان تموم شد انگار زمین شکافته شد و دو نفر از اعماق زمین به سمت ما میومدن.
تا اینکه رسیدن به ما دیدم به آقای قد بلند که لباس عربی سفید و کمربند سبز به کمر بسته و هاله ای از نور چهره شون رو نورانی کرده کنار شهید حسن بود.
من تا شهید حسن رو دیدم گریه کنان به سمتش رفتم و صداش کردم من هر چه سمتش می دویدم انگاری اون ازم دورتر میشد.کم آورده بودم اما یه نیرویی هدایتم میکرد که به دنبالش برم.
یه مسیر خیلی طولانی رو دنبالش رفتم؛ شاید بگم روزهای طولانی رو راه رفتم تا بهشون برسم تا اینکه به به کوهی بزرگ رسیدم.
روی یه ابری تو ارتفاع ایستاده بودن در حالی که زیر پاهاشون چیزی نبود.رسیدم به پای همون کوه و وقتی دیدم دیگه دسترسی به شهید حسن ندارم بغضم دو چندان شد...نشستم روی زمین و بهش گفتم تو که اینقدر بی رحم نبودی من این همه راه رو دنبالت اومدم که بذاری بری؟
با هیچ چیز آروم نمی شدم و فقط گریه میکردم. از اینکه دیگه ندارمش بی طاقت شده بودم. تا اینکه صدایی عربی تمام اون صحرا رو پر کرد، به حدی صدا توی گوش مردم می پیچید که نمیشه گفت مثل بلندگو چون صدای بلندگو هم تا یه منطقه ای رو پوشش میده اما این حجم صدا خیلی فراتر از اینها بود.
شروع کرد به گفتن از خلقت آدم و حوا و خوندن حدیث کساء.
به حدی این صدا زیبا و رسا و شیوا بود که هیچ کجا نه توی حرم ها و نه توی تلویزیون و نه هیچ کجای دیگه نشنیده بودم.
چنان آرامشی گرفتم که تا حالا تو عمرم به اون آرامش نرسیده بودم. اگه روزی بهم بگن همچین جایی برو و بدونم اون صدا و دعا و حدیث کساء هم هست حتی شده توی اون دنیا، حاضرم برم تا اون آرامشو به دست بیارم.
بعد از اتمام حدیث کساء مرحوم مؤذن زاده در حالی که پرچم ایران رو در دست داشت می چرخوند و بلند فریاد میزد که این پرچم را از دست کوچک ترین سرباز گمنام امام زمان (عج)،حسن عشوری به صاحب اصلی و یگانه منجی عالم بشریت حضرت ولیعصر (عج) آن سلاله پاک حضرت زهرا(س) تقدیم میکنیم.
تازه متوجه شدم که اون آقایی که تمام راه شهید حسن همراهشون بود، آقا امام زمان(عج) هستن.
بی قراری ها و گریه هام با وجود نازنین و مبارک آقا بیشتر شد. وقتی پرچم رو به شهید حسن دادند که تقدیم ساحت مقدس آقا کنه ایشون رو به حضرت کردند و گفتند: آقاجان اگر شما اجازه بفرمایید این پرچم مقدس را به خواهرم بدم که مصادف با روز تولدشه.
آقا سر مبارکشان را به حالت رضایت تکان دادند من از شدت خوشحالی بلند شدم و فریاد زدم السلام علیک یا ابا صالح المهدی(عج)✋🏻
و کل صحرا یک صدا پر شد از این سلام...
اون بهترین هدیه ای بود که تا حالا تو عمرم گرفته بودم هر چند توی خواب بود اما من واقعا با عمق وجودم درک کردم که شهدا زنده و حاضر و ناظر اعمال ما هستند. ان شاء الله این خواب به واقعیت بپیوندد و قرار دلهای بی قرار شود...
دلت شکست به احترام ۱۴ معصوم برای ۱۴ نفر ارسال کنید
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🤲🏻
برشی از کتاب #سیستان_تنگهٔ_احد
☜ ⚘باولایتــ 🇮🇷 تاشهادتــ
پیوستن به ڪاناݪ شُھَـــ﷽ـــد کربلایی حسن عشوری
https://eitaa.com/joinchat/904593603C6c3f0ad237
#به_یاد_شهدا
فردا سالروز تولد شهید کربلایی حسن عشوری هست و به فاصله یک روز پس فردار سالروز ولادت رفیق و همرزمش شهید مصطفی نوروزی می باشد 🖤
شهید مصطفی نوروزی در ۲۵ مرداد ۱۳۶۰ متولد شد و حافظ امنیت این مرز و بوم در خیل سربازان گمنام امام زمان(عج) به شمار میرفت.
ایشان بعد از عمری مجاهدت،در جریان عملیات در دریای عمان،به شهادت رسید و پیکر مطهرشان بعد از ۳ روز تفحص شد...
شهید نوروزی به همراه ۲ رفیق و همرزم،شهید محسن جعفری و شهید مهدی جهانتیغ با هم،همسفره اباعبدالله شدند.
رفاقت عمیق شهید نوروزی با شهید عشوری تا حدی بود که آقامصطفی در خواب انگشتری از شهید عشوری میگیرد و از آن به عنوان «برات شهادت» یاد میکند.
رفاقتی که حتی در وصیتنامه ایشان نیز مشهود است...
از ایشان ۲ فرزند به نام های ارمیا و محمدامین به یادگار مانده است.
شادی روح شهدا و امام شهدا فاتحه مع الصلوات🌷
🖤شَھٖید حَسَن عَشورےٖ🖤
☜ ⚘باولایتــ 🇮🇷 تاشهادتــ⚘ ☞
┄✦۞✦༻﷽༺✦۞✦┄
پیوستن به ڪاناݪ ایتای شُھَـــ﷽ـــد کربلایی حسن عشوری
https://eitaa.com/joinchat/904593603C6c3f0ad237
#به_یاد_شهدا 🥀
نائبالزیاره همراهان گرامی در مزار مطهر شهدای ساری بودیم.
ارسالی از همرهان محترم کانال
به یاد آقامصطفی نوروزی ، آقا مهران شوری زاده، احمد آقا صالحی و آقا سید جواد اسدی ❤️
🖤شَھٖید حَسَن عَشورےٖ🖤
🖤شَھٖید حَسَن عَشورےٖ
☜ ⚘باولایتــ 🇮🇷 تاشهادتــ⚘ ☞
┄✦۞✦༻﷽༺✦۞✦┄
پیوستن به ڪاناݪ ایتای شُھَـــ﷽ـــد کربلایی حسن عشوری
@shahid_hasan_ashoori
https://eitaa.com/joinchat/904593603C6c3f0ad237
#به_یاد_شهدا 🥀
استقلال و عزت این کشور را شهدا حفظ کردند
«اگر این شهیدان عزیز نمیبودند و چنانچه این مردم مؤمن در این منطقه، سدِ راه دشمن نمیشدند، سرنوشت ایران عزیز و اسلامی چیز دیگری میشد. امروز و فردا و فرداها این ملت و این کشور، مرهون فداکاری شهیدان عزیزی است که این منطقهی عظیم را با جسم و جان خود محافظت کردند، استقلال کشور را حفظ کردند و عزت این ملت را حفظ کردند.»
مقام معظم رهبری ۱۳۸۵/۱/۵
🖤شَھٖید حَسَن عَشورےٖ🖤
🆔 @shahid_hasan_ashoori
☜ ⚘باولایتــ 🇮🇷 تاشهادتــ⚘ ☞
┄✦۞✦༻﷽༺✦۞✦┄
پیوستن به ڪاناݪ ایتای شُھَـــ﷽ـــد کربلایی حسن عشوری
https://eitaa.com/joinchat/904593603C6c3f0ad237
#شب_زیارتی_اباعبدالله
#به_یاد_شهدا 🥀
هفت شهر عشق را پیمودهاند،
ما هنوز اندر نخستین کوچهای وامانده ایم...
🖤🥀🖤🥀🥀
شب جمعه است و دلم کربُبَلا می خواهد
کربلا هم که دلِ غرقِ صفا می خواهد
چه کنم من که ندارم به جز این قلبِ سیَه
دلِ من از تو حسین قدری دوا می خواهد
روضه آب و عطش گر چه ملول است ولی
دلِ بشکسته و صد شور و نوا می خواهد
شب جمعه شد و مادر به حرم آمده است
وا که این صحنه عجب حال وهوا میخواهد...
ڪانٰالشَھٖید کربلایی حسن عشوری را با لینک های زیر دنبال کنید
☜ ⚘باولایتــ 🇮🇷 تاشهادتــ⚘ ☞
┄✦۞✦༻﷽༺✦۞✦┄
پیوستن به ڪاناݪ شُھَـــ﷽ـــد کربلایی حسن عشوری
https://eitaa.com/joinchat/904593603C6c3f0ad237
https://eitaa.com/h_ashoore313
•به کانال های شهدا بپیوندید👆🏻
🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#به_یاد_شهدا 🥀
به حق که شهید صالحی عزیز از مظاهر و نمودهای این آیه شریفهٔ قرآن کریم بودند:
بسم الله الرحمن الرحیم
الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ ۚ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ
آنان که ایمان آوردند و از وطن هجرت گزیدند و در راه خدا به مال و جانشان جهاد کردند آنها را نزد خدا مقام بلندتری است و آنان بالخصوص رستگاران و سعادتمندان دو عالمند.
🕊🖤🕊🖤
سبکبالان سفر کردند و رفتند،
مرا بیچاره نامیدند و رفتند...
رفیقان رسم همدردی کجا رفت؟
جوانمردان جوانمردی کجا رفت؟
مرا این پشت مگذارید بی تاب
گناهم چیست پایم بود در خواب
اگر دیر آمدم مجروح بودم
اسیر قبض و بسط روح بودم
در باغ شهادت را نبندید
به ما بیچارگان زان سو نخندید
رفیقانم دعا کردند و رفتند
مرا زخمی رها کردند و رفتند
رها کردند در زندان بمانم
دعا کردند سرگردان بمانم
شهادت نردبان آسمان بود
شهادت آسمان را نردبان بود
چرا برداشتند این نردبان را؟
چرا بستند راه آسمان را...؟
🌹شَھٖید حَسَن عَشورےٖ🌹
ڪانٰالشَھٖید کربلایی حسن عشوری را با لینک های زیر دنبال کنید
☜ ⚘باولایتــ 🇮🇷 تاشهادتــ⚘ ☞
┄✦۞✦༻﷽༺✦۞✦┄
پیوستن به ڪاناݪ شُھَـــ﷽ـــد کربلایی حسن عشوری
https://eitaa.com/joinchat/904593603C6c3f0ad237
https://eitaa.com/h_ashoore313
•به کانال های شهدا بپیوندید👆🏻
🌹🌹
#به_یاد_شهدا 🥀
به نقل از خواهر شهید:
حسن آقا تمام تولدها و مناسبتهای خانوادگی رو یادش بود. به همه گوشزد میکرد،زنگ میزد و اطلاع میداد تا همه از قبل به کاراشون برسن.
اولین سال تولدم که شهید حسن کنارمون نبود،سخت گذشت.
ناراحت بودم اصلا دوست نداشتم روز تولدم برسه و تداعی خاطرات بشه. میدونستم چون در بین ما نیست دیگه هیچ کسی تولدها و مناسبتها رو یادش نمیمونه.
تا اینکه اون روز رسید و تمام پیشبینیهام به واقعیت پیوست.
تمام اون روز رو منتظر بودم که اعضای خانواده بهم زنگ بزنن و تبریک بگن اما خبری نشد.غروب که شد دلتنگتر و هوایی تر شدم دلم گلزار شهدا و مزار شهید حسن رو خواست.
رفتم پیشش خیلی باهاش دردودل کردم از اون درد و دل های خواهرانه ای که هر روز مشکلات و خوشی هامو بهش میگفتم.
درست مثل روزایی بود که من هر روز پشت تلفن حرفام رو بهش میزدم و ازش نظر میخواستم؛بهش گفتم حسن امروز تولدم و کسی بهم تبریک نگفته...
يهو بغضم تركيد...
وقت اذان شد؛کنارش نمازم رو خوندم و طبق عادت همیشگی زیارت عاشورا و حدیث کساء هم خوندم.
یادمه همیشه خودش تاکید به خوندنش داشت و میگفت تو هر مرحله از زندگیت،چه شادی چه غم حدیث کساء فراموش نشه.
حتی می گفت جلوی بچه بخون بذار اونا بشنون و مطمئن باش معجزاتش رو به عينه تو زندگیت میبینی.
من هم خوندم و برگشتم خونه.از خستگی و سر درد خوابم برد.
خواب دیدم تو یه صحرای بزرگ هستم که کل مردم جهان اعم از شیعه و سنی،اونجا بودن و مرحوم مؤذن زاده هم با همون صدای رسا و ملکوتی داشت اذان میگفت.
من توی همون ازدحام مات و مبهوت به آدمها نگاه می کردم. از یکی پرسیدم اینجا کجاست؟!چه خبره؟!
بهم گفت: آقا امام زمان(ع) قراره تشریف فرما بشن...
تمام تنم شروع به لرزیدن کرد.وقتی که اذان تموم شد انگار زمین شکافته شد و دو نفر از اعماق زمین به سمت ما میومدن.
تا اینکه رسیدن به ما دیدم به آقای قد بلند که لباس عربی سفید و کمربند سبز به کمر بسته و هاله ای از نور چهره شون رو نورانی کرده کنار شهید حسن بود.
من تا شهید حسن رو دیدم گریه کنان به سمتش رفتم و صداش کردم من هر چه سمتش می دویدم انگاری اون ازم دورتر میشد.کم آورده بودم اما یه نیرویی هدایتم میکرد که به دنبالش برم.
یه مسیر خیلی طولانی رو دنبالش رفتم؛ شاید بگم روزهای طولانی رو راه رفتم تا بهشون برسم تا اینکه به به کوهی بزرگ رسیدم.
روی یه ابری تو ارتفاع ایستاده بودن در حالی که زیر پاهاشون چیزی نبود.رسیدم به پای همون کوه و وقتی دیدم دیگه دسترسی به شهید حسن ندارم بغضم دو چندان شد...نشستم روی زمین و بهش گفتم تو که اینقدر بی رحم نبودی من این همه راه رو دنبالت اومدم که بذاری بری؟
با هیچ چیز آروم نمی شدم و فقط گریه میکردم. از اینکه دیگه ندارمش بی طاقت شده بودم. تا اینکه صدایی عربی تمام اون صحرا رو پر کرد، به حدی صدا توی گوش مردم می پیچید که نمیشه گفت مثل بلندگو چون صدای بلندگو هم تا یه منطقه ای رو پوشش میده اما این حجم صدا خیلی فراتر از اینها بود.
شروع کرد به گفتن از خلقت آدم و حوا و خوندن حدیث کساء.
به حدی این صدا زیبا و رسا و شیوا بود که هیچ کجا نه توی حرم ها و نه توی تلویزیون و نه هیچ کجای دیگه نشنیده بودم.
چنان آرامشی گرفتم که تا حالا تو عمرم به اون آرامش نرسیده بودم. اگه روزی بهم بگن همچین جایی برو و بدونم اون صدا و دعا و حدیث کساء هم هست حتی شده توی اون دنیا، حاضرم برم تا اون آرامشو به دست بیارم.
بعد از اتمام حدیث کساء مرحوم مؤذن زاده در حالی که پرچم ایران رو در دست داشت می چرخوند و بلند فریاد میزد که این پرچم را از دست کوچک ترین سرباز گمنام امام زمان (عج)،حسن عشوری به صاحب اصلی و یگانه منجی عالم بشریت حضرت ولیعصر (عج) آن سلاله پاک حضرت زهرا(س) تقدیم میکنیم.
تازه متوجه شدم که اون آقایی که تمام راه شهید حسن همراهشون بود، آقا امام زمان(عج) هستن.
بی قراری ها و گریه هام با وجود نازنین و مبارک آقا بیشتر شد. وقتی پرچم رو به شهید حسن دادند که تقدیم ساحت مقدس آقا کنه ایشون رو به حضرت کردند و گفتند: آقاجان اگر شما اجازه بفرمایید این پرچم مقدس را به خواهرم بدم که مصادف با روز تولدشه.
آقا سر مبارکشان را به حالت رضایت تکان دادند من از شدت خوشحالی بلند شدم و فریاد زدم السلام علیک یا ابا صالح المهدی(عج)✋🏻
و کل صحرا یک صدا پر شد از این سلام...
اون بهترین هدیه ای بود که تا حالا تو عمرم گرفته بودم هر چند توی خواب بود اما من واقعا با عمق وجودم درک کردم که شهدا زنده و حاضر و ناظر اعمال ما هستند. ان شاء الله این خواب به واقعیت بپیوندد و قرار دلهای بی قرار شود...
دلت شکست به احترام ۱۴ معصوم برای ۱۴ نفر ارسال کنید
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🤲🏻
برشی از کتاب #سیستان_تنگهٔ_احد
☜ ⚘باولایتــ 🇮🇷 تاشهادتــ
پیوستن به ڪاناݪ شُھَـــ﷽ـــد کربلایی حسن عشوری
https://eitaa.com/joinchat/904593603C6c3f0ad237
#به_یاد_شهدا 🥀
به نقل از خواهر شهید:
حسن آقا تمام تولدها و مناسبتهای خانوادگی رو یادش بود. به همه گوشزد میکرد،زنگ میزد و اطلاع میداد تا همه از قبل به کاراشون برسن.
اولین سال تولدم که شهید حسن کنارمون نبود،سخت گذشت.
ناراحت بودم اصلا دوست نداشتم روز تولدم برسه و تداعی خاطرات بشه. میدونستم چون در بین ما نیست دیگه هیچ کسی تولدها و مناسبتها رو یادش نمیمونه.
تا اینکه اون روز رسید و تمام پیشبینیهام به واقعیت پیوست.
تمام اون روز رو منتظر بودم که اعضای خانواده بهم زنگ بزنن و تبریک بگن اما خبری نشد.غروب که شد دلتنگتر و هوایی تر شدم دلم گلزار شهدا و مزار شهید حسن رو خواست.
رفتم پیشش خیلی باهاش دردودل کردم از اون درد و دل های خواهرانه ای که هر روز مشکلات و خوشی هامو بهش میگفتم.
درست مثل روزایی بود که من هر روز پشت تلفن حرفام رو بهش میزدم و ازش نظر میخواستم؛بهش گفتم حسن امروز تولدم و کسی بهم تبریک نگفته...
يهو بغضم تركيد...
وقت اذان شد؛کنارش نمازم رو خوندم و طبق عادت همیشگی زیارت عاشورا و حدیث کساء هم خوندم.
یادمه همیشه خودش تاکید به خوندنش داشت و میگفت تو هر مرحله از زندگیت،چه شادی چه غم حدیث کساء فراموش نشه.
حتی می گفت جلوی بچه بخون بذار اونا بشنون و مطمئن باش معجزاتش رو به عينه تو زندگیت میبینی.
من هم خوندم و برگشتم خونه.از خستگی و سر درد خوابم برد.
خواب دیدم تو یه صحرای بزرگ هستم که کل مردم جهان اعم از شیعه و سنی،اونجا بودن و مرحوم مؤذن زاده هم با همون صدای رسا و ملکوتی داشت اذان میگفت.
من توی همون ازدحام مات و مبهوت به آدمها نگاه می کردم. از یکی پرسیدم اینجا کجاست؟!چه خبره؟!
بهم گفت: آقا امام زمان(ع) قراره تشریف فرما بشن...
تمام تنم شروع به لرزیدن کرد.وقتی که اذان تموم شد انگار زمین شکافته شد و دو نفر از اعماق زمین به سمت ما میومدن.
تا اینکه رسیدن به ما دیدم به آقای قد بلند که لباس عربی سفید و کمربند سبز به کمر بسته و هاله ای از نور چهره شون رو نورانی کرده کنار شهید حسن بود.
من تا شهید حسن رو دیدم گریه کنان به سمتش رفتم و صداش کردم من هر چه سمتش می دویدم انگاری اون ازم دورتر میشد.کم آورده بودم اما یه نیرویی هدایتم میکرد که به دنبالش برم.
یه مسیر خیلی طولانی رو دنبالش رفتم؛ شاید بگم روزهای طولانی رو راه رفتم تا بهشون برسم تا اینکه به به کوهی بزرگ رسیدم.
روی یه ابری تو ارتفاع ایستاده بودن در حالی که زیر پاهاشون چیزی نبود.رسیدم به پای همون کوه و وقتی دیدم دیگه دسترسی به شهید حسن ندارم بغضم دو چندان شد...نشستم روی زمین و بهش گفتم تو که اینقدر بی رحم نبودی من این همه راه رو دنبالت اومدم که بذاری بری؟
با هیچ چیز آروم نمی شدم و فقط گریه میکردم. از اینکه دیگه ندارمش بی طاقت شده بودم. تا اینکه صدایی عربی تمام اون صحرا رو پر کرد، به حدی صدا توی گوش مردم می پیچید که نمیشه گفت مثل بلندگو چون صدای بلندگو هم تا یه منطقه ای رو پوشش میده اما این حجم صدا خیلی فراتر از اینها بود.
شروع کرد به گفتن از خلقت آدم و حوا و خوندن حدیث کساء.
به حدی این صدا زیبا و رسا و شیوا بود که هیچ کجا نه توی حرم ها و نه توی تلویزیون و نه هیچ کجای دیگه نشنیده بودم.
چنان آرامشی گرفتم که تا حالا تو عمرم به اون آرامش نرسیده بودم. اگه روزی بهم بگن همچین جایی برو و بدونم اون صدا و دعا و حدیث کساء هم هست حتی شده توی اون دنیا، حاضرم برم تا اون آرامشو به دست بیارم.
بعد از اتمام حدیث کساء مرحوم مؤذن زاده در حالی که پرچم ایران رو در دست داشت می چرخوند و بلند فریاد میزد که این پرچم را از دست کوچک ترین سرباز گمنام امام زمان (عج)،حسن عشوری به صاحب اصلی و یگانه منجی عالم بشریت حضرت ولیعصر (عج) آن سلاله پاک حضرت زهرا(س) تقدیم میکنیم.
تازه متوجه شدم که اون آقایی که تمام راه شهید حسن همراهشون بود، آقا امام زمان(عج) هستن.
بی قراری ها و گریه هام با وجود نازنین و مبارک آقا بیشتر شد. وقتی پرچم رو به شهید حسن دادند که تقدیم ساحت مقدس آقا کنه ایشون رو به حضرت کردند و گفتند: آقاجان اگر شما اجازه بفرمایید این پرچم مقدس را به خواهرم بدم که مصادف با روز تولدشه.
آقا سر مبارکشان را به حالت رضایت تکان دادند من از شدت خوشحالی بلند شدم و فریاد زدم السلام علیک یا ابا صالح المهدی(عج)✋🏻
و کل صحرا یک صدا پر شد از این سلام...
اون بهترین هدیه ای بود که تا حالا تو عمرم گرفته بودم هر چند توی خواب بود اما من واقعا با عمق وجودم درک کردم که شهدا زنده و حاضر و ناظر اعمال ما هستند. ان شاء الله این خواب به واقعیت بپیوندد و قرار دلهای بی قرار شود...
دلت شکست به احترام ۱۴ معصوم برای ۱۴ نفر ارسال کنید
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🤲🏻
برشی از کتاب #سیستان_تنگهٔ_احد
☜ ⚘باولایتــ 🇮🇷 تاشهادتــ
پیوستن به ڪاناݪ شُھَـــ﷽ـــد کربلایی حسن عشوری
https://eitaa.com/joinchat/904593603C6c3f0ad237