🔅ترجمه آیات صفحه 244 قرآن کریم :
📋یوسف چون بارِ آنان را آماده کرد جام [ویژۀ] آبخوری [شاه] را [پنهان از دید دیگران] در میان بار برادرش گذاشت، سپس نداکننده ای چندین بار اِعلام کرد: ای کاروانیان! مسلّماً شما دزد هستید!«70» [کاروانیان] روی به گماشتگان کردند و گفتند: چه چیزی گم کرده اید؟«71» گفتند: جام [ویژۀ] آبخوری شاه را گم کرده ایم، برای هرکس که آن را بیاورد [در این اوضاع خشک سالی] بارِ شتری [جایزه] است، و [نداکننده گفت:] من ضامن [پرداخت] آن هستم «72» گفتند: به خدا سوگند ما برای تبهکاری و فتنه انگیزی در این سرزمین نیامده ایم، و دزد هم نبوده ایم، و شما [این حقیقت را در این دو سفری که به مصر داشتیم به روشنی] دانستید «73» [گماشتگان] گفتند: اگر شما دروغگو باشید، [و سارق در بین شما باشد] کیفرش چیست؟«74» گفتند: کسی که [جام ویژۀ شاه] در بارش پیدا شود، کیفرش خودِ اوست، [و آن این که به بردگی صاحبِ جام گرفته شود]، ما [بر اساس آیینمان] دزدان را این گونه کیفر می دهیم «75» پس [یوسف] پیش از [بررسی] بار برادرش، به [بررسی] بار دیگر برادران پرداخت، آن گاه جام ویژۀ شاه را از بارِ برادرش بیرون آورد، ما [از طریق الهام] این گونه برای یوسف چاره اندیشی کردیم؛ زیرا او نمی توانست براساس قوانینِ شاه، برادرش را بازداشت کند، جز به مشیت خدا [که با تکیه بر آن توانست مطابق قوانین کنعانیان برادرش را نزد خود نگاه دارد،] ما هرکه را بخواهیم [به] رتبه ها و مقاماتی بالا می بریم، و برتر از هر صاحب عِلمی، عالِمی [چون خدا] است «76» [برادران] گفتند: اگر [این شخص] دزدی می کند [خلاف انتظار نیست؛ زیرا] برادر [مادری] او هم پیش از این دزدی کرده بود. یوسف [به مقتضای کرامت و جوانمردی،] این [تهمت به خود] را در دل خود پنهان داشت، و برای آنان آشکار نساخت، [ولی در پاسخِ آنان] گفت: شما بدترین جایگاه [و سیرت] را [در سرقت] دارید، و خداوند به آنچه [دربارۀ برادرش] بیان می کنید داناتر است «77» گفتند: عزیزا! او را پدری پیر و سالخورده است [که مسلّماً تحمّل دوری وی را ندارد]، پس یکی از ما را به جای او بازداشت کن! ما تو را بی گمان از نیکوکاران می یابیم«78»
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
🔅 برنامه ی دوره ی #حافظ_خوانی روزانه
❇️اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخا را
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان #حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را
🔈 ytre.ir/wdR
🔸 #حافظ_غزل_3
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
2891234.mp3
5.18M
🔈 اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان #حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را
🔸 #حافظ_غزل_3
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2