✳️ کتبت قصة شوقی و مدمعی باکی
بیا که بی تو به جان آمدم ز غمناکی
بسا که گفتهام از شوق با دو دیده خود
ایا منازل سلمی فاین سلماک
عجیب واقعهای و غریب حادثهای
انا اصطبرت قتیلا و قاتلی شاکی
که را رسد که کند عیب دامن پاکت
که همچو قطره که بر برگ گل چکد پاکی
ز خاک پای تو داد آب روی لاله و گل
چو کلک صنع رقم زد به آبی و خاکی
صبا عبیرفشان گشت ساقیا برخیز
و هات شمسة کرم مطیب زاکی
دع التکاسل تغنم فقد جری مثل
که زاد راهروان چستی است و چالاکی
اثر نماند ز من بی شمایلت آری
اری مآثر محیای من محیاک
ز وصف حسن تو حافظ چگونه نطق زند
که همچو صنع خدایی ورای ادراکی
🔅 برنامه ی روزانه #حافظ_خوانی
👈 ای محبوب، ماجرای شورو اشتیاق خود را در حالی که چشمانم گریان بود نوشتم بیا که در فراق تو ، از فرط غم وغصّه جانم بر لب رسیده است.
چه بسیارکه باچشمان خویش گفتگوکردم پرسیدم اینقدر که تواشک می ریزی پس منزل معشوق توکجاست؟
اتّفاقی شگفت انگیزاست اینکه من مقتول عشق شده و شکایتی ندارم امّا قاتل من ازمن شاکی شده است!.
چه کسی می تواند ازتوایراد بگیرد؟ دامن توهمانند شبنم که بروی برگ گل می چکد پاک وبی آلایش است.
آن هنگام که قلم آفرینش موجودات آبی وخاکی راخَلق نمود به لاله وگل سرخ ازخاک پای توآبرو( صفا وجلا ورنگ وبو) بخشید.
ساقیابرخیز شراب نورانی وپاکیزه رابیاور که باد صبانیز درحال مُشک افشانیست.
کسالت وتنبلی راازخود دورکن تاازاین عمل سودها نصیبت گردد بدان مَثل که گویند: ره توشه ی راهِ روندگان زرنگی و چالاکیست.
من نشانه ها واثرات زندگانی خودرا درسایه ی پرتو رخسارتومی بینم( دلیل زندگانی من توهستی) ازهمین روست که درفراق تو وبی روی تو ازمن اثری نمانده است.
درتوصیف حُسن وزیبایی تو حافظ چگونه سخن بگوید که همچون اسرارخلقت خداوندی فراتر ازدرک وفهم هستی.
#حافظ_غزل_461
◀️ کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2