🔅 برنامه ی #مثنوی_خوانی به همراه شرح
❇️ دیدن خواجه طوطیان هندوستان را در دشت و پیغام رسانیدن از آن طوطی
♦️ چونک تا اقصای هندستان رسید
در بیابان طوطیی چندی بدید
مرکب استانید پس آواز داد
آن سلام و آن امانت باز داد
طوطیی زان طوطیان لرزید بس
اوفتاد و مرد و بگسستش نفس
شد پشیمان خواجه از گفت خبر
گفت رفتم در هلاک جانور
این مگر خویشست با آن طوطیک
این مگر دو جسم بود و روح یک
این چرا کردم چرا دادم پیام
سوختم بیچاره را زین گفت خام
این زبان چون سنگ و هم آهن وش است
وانچ بجهد از زبان چون آتشست
سنگ و آهن را مزن بر هم گزاف
گه ز روی نقل و گه از روی لاف
زانک تاریکست و هر سو پنبهزار
درمیان پنبه چون باشد شرار
ظالم آن قومی که چشمان دوختند
زان سخنها عالمی را سوختند
عالمی را یک سخن ویران کند
روبهان مرده را شیران کند
جانها در اصل خود عیسیدمند
یک زمان زخمند و گاهی مرهمند
گر حجاب از جانها بر خاستی
گفت هر جانی مسیحآساستی
گر سخن خواهی که گویی چون شکر
صبر کن از حرص و این حلوا مخور
صبر باشد مشتهای زیرکان
هست حلوا آرزوی کودکان
هرکه صبر آورد گردون بر رود
هر که حلوا خورد واپستر رود
#مثنوی_معنوی_86
#مولوی - #مثنوی_معنوی - #دفتر_اول
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
❇️ چون که تا اقصای هندستان رسید
♦️ وقتی بازرگان به نقطه ی دور افتاده ای در هندوستان رسید ، در بیابانی چند طوطی دید.بازرگان مرکب خود را ایستانید و سلام و پیغام طوطی خود را به آن طوطیان رسانید.ناگهان یکی از آن طوطیان به سختی لرزید و افتاد و مُرد.
بازرگان وقتی هلاک طوطی را دید از گفته ی خود پشیمان شد و با خود گفت : مثل این که این طوطی با طوطی من قوم و خویش بود و من با گفتار نسنجیده خود باعث مرگ او شدم.
❇️ این زبان چون سنگ و هَم آهن وش است
و آنچه بجهد از زبان، چون آتش است
♦️ از این بیت مولانا از داستان خارج می شود و به آثار سوء سخن نسنجیده می پردازد. می گوید: زبان ما مانند سنگ آتش زنه و آهن است که از برخورد آن دو آتش پدید می آید و خسارت به بار می آورد.
حالا که زبان ما همچون سنگ آتش زنه و آهن است پس آن را از روی لاف و گزافه گویی ویا نقل شنیده های نامعتبر به کار نبر.
زیرا عالم ما مانند پنبه زار تاریکی است که سخن نسنجیده می تواند شراره آتش به همه جای آن بیفکند.
آن کسانی که چشم خود را بسته اند و بدون توجه هر سخنی را با هر کسی و در هر موقعیتی بیان می کنند ستمگرانی هستند که گاهی سخنان آنان عالمی را می سوزاند.
گاهی سخنی می تواند عالمی را ویران کند و روباه صفتان ضعیف را همچون شیران به جان مردم بیندازد.
❇️ جان ها در اصل خود عیسی دم اند
یک زمان زخم اند و گاهی مرهم اند
♦️ جان هر انسانی در اصل خود مانند حضرت عیسی زندگی بخش و شفا دهنده است به شرط آن که اسیر حجاب های مادی و نفسانی نشود. پس اگر این حجاب ها بر طرف شوند « دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد.»
به عبارت دیگر اگر این حجاب ها برداشته شوند هر کس می تواند همچون منصور حلاج ندای « انا الحق» سر دهد ، زیرا حلاج همچون فرعون نبود که ندای « انا ربّکم الاعلی» سر دهد و دیگران را بنده خود بخواند بلکه سخن منصور به این معنا بود که همه حق هستند اما من با کنار رفتن حجاب ها به این مطلب واقف شده ام و راه برای دیگران نیز باز است تا با کنار زدن حجاب ها ندای « انا الحق» سر دهند. و به قول خواجه حافظ حجاب اصلی همان خودِ کاذب انسان است که باید از میان برداشته شود:
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست
حافظ تو خود حجاب خودی از میان برخیز
❇️ گر سخن خواهی که گویی چون شکر
صبر کن، از حرص این حلوا مخور
♦️ اگر می خواهی سخن تو شیرین و دلپذیر باشد باید صبرپیشه کنی و در مقابل لذایذ حیوانی و هواهای نفسانی که به ظاهر شیرین و خوشگوار ولی در اصل نابود کننده هستند حریص نباشی. صبر همان چیزی است که مورد اشتها و مطلوب هوشمندان است در حالی که انسان های خام و کودک صفت گول لذایذ حیوانی به ظاهر شیرین را می خورند و خود را به مریضی و دردسر می اندازند.مردان کامل با صبر مقام آسمانی می یابند و به افلاک گام می نهند ، اما کسانی که در مقابل حرص خود مقاومت نمی کنند هر روز پست تر و عقب افتاده تر می شوند.
خواجه حافظ نیز به زیبایی بیان داشته است که شیرینی سخنش حاصل صبر اوست :
این همه شهد و شکر کز سخنم می ریزد
اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند
#مثنوی_معنوی_86
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2