🌸🍃🌸
#سفر_عشق
هرلحظه غرق آن هم عطر زندگی بودیم.
اینجا زندگی به گونه دیگر تعریف می شد لذت و آرامش متفاوت از آنچه تا کنون حس کردی ، حتی خستگی هایش هم با تمام سختی برایت پر از آرامش است.
نه دیگر پست و مقامت و نه نژاد و قبیله ای ات و... هیچ چیز معنا ندارد همه رنگ می بازد تو می مانی با تمام فقر و نداریت باید بخوانی، بیابی شکوفاشوی، برسی.
از خودم می پرسم: راستی آیا خسران ندیده ام، تمام عمر دور از این حقیقت زندگی کرده ام؟
اما اکنون پشیمان و درمانده با تمام نداریم آمده ام که تو فقر و نداریم را جبران کنی.
من اینجام ، تو مرا خواندی!
پس مرا دریاب...
#اباعبدالله
#زیارت
#اربعین
☜کانال همگام با صحیفه تا ظهور
#ایتا #بله
@sahifehsajjadieh1
🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
#سفر_عشق
ساعت نزدیک ۳:۳۰ بود می خواستیم کمی استراحت کنیم دنبال جایی بودیم یکی دو موکب رفتیم کامل پر بود رسیدیم خانه یکی برادران عراق آنجا اتاق ها پر بود حتی در حیاط خوابیده بودند داخل حیاط پشت پرده برطرف سالنی خانم ها خوابیده بودند پایین کلرهای بزرگی که برای خنک کردن گذاشته بودند کمی جا بود به دختر خانه دوستم گفت اگر یک تشک یا پتویی بدهید ما همین جا یک طور می خوابیم بنده خدا رفت برایمان تشک و متکی آورد پهن کرد بعد ما چند نفر دیگر آمدند همانجا خوابیدیم
اینجا محل خوابش هم با تمام سادگی، عطر ولایت می دهد. دلهای کسانی که حتی به سختی زبان یکدیگر را متوجه می شوند کلمات را به یکدیگر می فهمانند در عطر و سایه ولایت چنان باهم گره خورده گویی همه عمر درکنارهم و از یک خانواده بودند .
این همه یکدلی و یک رنگی و عاشقانه زیستن و باهم بودن فقط در کنار ولی الهی است که مفهوم و رنگ می گیرد.
کاش با تمام وجود بخواهیم آمدن آخرین عطر الهی ، یاس فاطمی ، شکوه و نگاه حیدری، منش و رفتار محمدی را تا با درکنارش بودن، زندگی برایمان رنگ بگیرد، زنده شویم.
#اباعبدالله
#زیارت
#اربعین
☜کانال همگام با صحیفه تا ظهور
#ایتا #بله
@sahifehsajjadieh1
🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
#سفر_عشق
نزدیک اذان صبح از خواب بیدار شدیم باند پاهایم را باز کردم دوبار تاول ها عود کرده از قبل بیشتر شده است راه رفتن با این پا ، وضعیتش خیلی سخت است ولی بعداز خواندن نماز صبح کم کم باید آماده حرکت شویم.
به پاهایم که می کنم عملا با آن پا نمی شد راه رفتم چیزی بالاتر، غیر از نیرو اراده ما ، ما را در این مسیر به حرکت در می آورد با این همه خستگی که تمام شب را راه می رویی یکی و دو ساعت که می خوابی تمام نیاز بدن تامین می شود و آماده ای برای حرکت مجدد
صبح زود است آماده حرکت و من چقدر خنکای این هوای اول صبح اصلا با همه گرمای طول روز قابل مقایسه نیست، را دوست دارم و حقیقتا چقدر این هوای به دل می نشیند
همان که می رفتیم نزدیک ۸ صبح بود در مسیر یکی از دوستان خوبم را دیدیم کمی هم مسیر بودیم آنها باکاروانشان در هر چند ستون قرار دادشتند باید زودتر می رفتند من با آن پا خیلی سرعت نمی توانستم برویم یکی از دوستان با آنها رفت چیزی نگفت در کدام موکب یا ستون همدیگر را ببینیم ولی چون با دوستم بود خیالم راحت بود
ما تا ساعت ده و نیم راه رفتیم دوستی که با من بود گویا گرما زده شده بود حالش بد بود گفتیم به اولین موکبی که برسیم استراحت کنیم تا حالش بهتر شود به موکبی که به نام صاحب الزمان(عج) بود رسیدیم رفتیم استراحت داخل که رفتیم متوجه شدیم یک طور بیمارستان صحرایی که براساس طب سنتی افراد درمان می کنند.
دوستم گفت از اینجا برویم بیشتر بیمارند من می ترسم ولی حالش خوب نبود نمی توانست بلند شود گفت اشکال ندارد بگذار کمی بخوابم بعداز بیدار شد از خانمی کمی جوشانده برای گرما زدگی و اینکه گلویش درد می کرد گرفت من هم پاهایم نشان پمادی که از عسل و مواد دیگری ساخته شده بود روی پایم مالید با باند پست اول به شدت سوز می کرد ولی بعد از یکساعت آرام شد تا بعد از ظهر آنجا بودیم کمی که حال دوستم بهتر می خواستیم کم کم راه بیافتیم که آن یکی از دوستان خبر داد در موکب مسجد جمکران منتظر ما است.
پیام دادیم که ما در راه هستیم شما همانجا باشید تا ما بیام.
ساعت نزدیک ۹ شب بهشون رسیدیم کمی باز آنجا استراحت کردیم دعای کمیل خواندیم البته قرار بود راهی شویم ولی خسته بودیم خوابمان برد نیمه شب راهی شدیم...
#اباعبدالله
#زیارت
#اربعین
☜کانال همگام با صحیفه تا ظهور
#ایتا #بله
@sahifehsajjadieh1
🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
#سفر_عشق
تا نزدیک اذان صبح در راه بودیم موقع نماز در یکی از موکب ها نماز خواندیم دوباره راهی شدیم تا اینکه هوا کم کم روشن شد نزدیک ساعت ۷ صبح بود گفتم به اولین جایی رسیدیم بمانیم واجب است که دعای ندبه بخوانیم
یکی دوستان گفت یعنی چه که واجب است؟
باید برویم دیگر امشب کربلا باشیم فردا اربعین ما هنوز نرسیدیم!
چیزی جوابش را نگفتم ، گفتم می خواهید شما جلوتر بروید من بعد خودم را به شما می رسانم
ولی چون دوست دیگر تمایل داشت دعا را بخوانیم بنابر اکثریت رای ، در چادری که در مسیر بود فرشهایش خاکی بود نشستیم، دعا را خواندیم.
دوستی ناراحت بود اینجا خاکی است حداقل برویم جایی تمیزتر پیدا کنیم
اما باز صبوری کرد با ما آنجا نشست.
ولی پاک تر از این خاک و گواه تر از آن کجا می توانستیم بیابیم؟
آنجا چیزی به نگفتم چون در آن لحظه حس کردم، نگفتن چیزی بهتر از گفتن است. ولی در دلم از خودم پرسیدم اصلا پس برای چه این مسیر آمده ایم ؟
اگر اینجا مولایمان را فریاد نزنیم نخواهیم پس کجا؟
اگر این فرصت طلایی ، این سفره پهن شده سراسر نور و رحمت را از دست بدهیم ، جزء خستگی راه چیزی نخواهیم داشت، خسران زده باز خواهیم گشت.
البته این دوست ما با کلمه واجب من مشکل داشت که چرا می گویی واجب؟
واجب از این جهت می گفتم که دنبال مولایم بودن و طلب کردن و خواستنش با بند بند وجودم از هر چیز دیگری بر من واجب تر بود.
و دعای ندبه قصه تاریخ بشریت و دور ماندن از ولی الهی تا فریاد خواهی اش می باشد پس بر من واجب بود در این مسیر حتما دعا را بخوانم
بعد از خواندن دعا دوباره راهی شدیم تا نزدیک ساعت ۱۰:۳۰ رسیدیم موکب حضرت معصومه(س) آنجا یکی از دوستان رفت بستنی گرفت، خوردیم کمی در حیاطتش استراحت کردیم.
#اباعبدالله
#زیارت
#اربعین
☜کانال همگام با صحیفه تا ظهور
#ایتا #بله
@sahifehsajjadieh1
🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
#سفر_عشق
باید باند زخم پاهایم را باز می کردم در گرما عسل ها بیرون زده بود چسبندگی ایجاد کرده بود خودش سبب اذیت بیشتر می شد.
ولی یکی از دوستان عجله داشت برود گفتم شما جلوتر بروید بعد پیام می دهم پیداتون می کنم.
من رفتم وقتی برگشتم فکر کردم دوستان رفتند راهی شدم که خیلی فاصله و تاخیر ایجاد نشود.
کمی که رفتم اذن ظهر بود در چادری نماز جماعت می خواندن رفتم نماز خواندم برگشتم کوله ام نبود ، گفتم سبک بال شدم😁
داشتم می آمدم بیرون پیرمردی صدایم زد دخترم این کوله شما نیست؟
برگشتم دیدم خودش جزء چند صحیفه که می خواستم در کربلا بدهیم چیز ارزش مندی در آن نبود راهی شدم کمی آمدم بالاتر کنار دیوار محل شارژ گوشی ها را گذاشته بودند گفتم گوشی بزنم شارژ خیلی گرم بود ایستادن غیر ممکن!
یک لحظه دلم شک زد در این گرم گوشی خراب نشود سریع از شارژ کشیدم
بعدبه دوستم پیام دادم ببینم آنها کجایند دیدم بندگان خدا در موکب حضرت معصومه (س) منتظر من مانده اند
تا آنها جواب بدهند رسیدم به موکب فدک، گفتم آنجا هستم منتظر می مانم تا بیایند، در این فاصله چادرم را شستم رفتم موکب کمی استراحت کنم برعکس موکب های ساده عراقی ، موکب شیک و به قول خودمان با کلاس بود😉
ولی من سادگی و صمیمت موکب های عراقی خیلی بیشتر دوست داشتم
دوستانم رسیدند آمدم بیرون که راهی شویم دوستم با اضطراب پرسید بنظرت ما امشب می رسیم کربلا؟
گفتم آره خیالت راحت ان شاء الله امشب کربلا هستیم لبخندی از رضایت زد گفت ان شاء الله
تا اذان مغرب راه رفتم گاهی هم در همان کنار جاده خسته می شدیم استراحت می کردیم موقع نماز در حیات خانه یکی از برداران عراقی رفتیم نماز جماعت بود نزدیک اذان بود تا اذان بزند، دعای سمات را خواندیم دعایی که از زبان امام باقر(ع) نقل شده نشانه های استجابت در آن فراوان است
دعایی که نقشه میدان مبارزه حق و باطل را به تصویر می کشد
باید در اینجا که سایه مولا را به نزدیک ترین و شیرین ترین حالت حس می کنی خواند ، و خواست که در سمت حق (مولاصاحب الزمان(عج)) ثابت قدم و استوار باشی ، و شیرینی ظهورش را با تمام وجود بچشی و چه اجابتی بالاتر از #اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج می تواند باشد؟!
#اباعبدالله
#زیارت
#اربعین
☜کانال همگام با صحیفه تا ظهور
#ایتا #بله
@sahifehsajjadieh1
🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
#سفر_عشق
بعد از نماز مشغول صحبت با دوستان بودیم خانمی آمد به آرامی گفت این خانه برای طرفداران مقتدی صدر است حواستان باشد چیزی نخورید، رفت
تمام مسیر حواسمان بود موکب هایی که به صادق شیرازی و یمانی مربوط می شد حتی برای استراحت نرویم اولین روز درخانه ایی وارد شدیم که از لحاظ امکانات خیلی متفاوت با خانه های ساده عراقی است وقتی متوجه شدیم طرفدار شیرازی هستند همان چند لحظه اول با اینکه خیلی خسته بودیم حرکت کردیم دقت و گذره از این چاله ها و پرت گاه ها برایمان خیلی مهم بود ولی این بنده خدا مدعی قدرت بود بعد وقتی دید اربعین دارد به مشکل می خورد مرزها بسته می شود آمد از همه ملت عراق عذرخواهی کرد.
کمی استراحت کردیم دوباره راهی شدیم
پاهایم بیش از اندازه اذیت می کرد این لحظه ها خیلی به یاد خانم حضرت رقیه می افتادم ، چگونه با تاول با آن پاهای کوچکش راه می رفت. فدایت بانوی من چه دردی تحمل کردید تازه اینجا دیگر کسی به ما توهین نمی کند با این حال کتک نمی زند سراسر احترام و عزت است این درد کجا، درد شما کجا؟😭
دلم مانده در لحظه های سختی که بر شما گذشت در تنهایی که در بیان های وقتی از کاروان دور ماندید، گذراندید.
آه از آن همه غم
آه از آن همه درد
آه از آن همه...
#اباعبدالله
#زیارت
#اربعین
☜کانال همگام با صحیفه تا ظهور
#ایتا #بله
@sahifehsajjadieh1
🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
#سفر_عشق
در راه بودیم دوباره دوست عزیزی را دیدیم کمی با هم رفتم نزدیک شهر بود که روی چرخ غذای حضرتی حرم امام رضا علیه السلام پخش می کردند چه عالمی دارد در مسیر عشق مهمان سلطان و انس و جان باشی اصل بی لطف امام رضا چگونه می توانم در این مسیر باشم بی شک امضای مولا من بی لیاقت را در بین این هم بندگان خوب و مقربان قرار داده است که فدای تو که خوان کرمت همیشه و همه جا گسترده است جانا.
غذا را گرفتیم آمدیم کنار خیابان روی جدول نشتسیم هم کمی استراحت کنیم هم غذایمان را بخوریم
بعداز خوردن غذا، دوستان باید می رفتند تا به کاروانشان برسند
آنها که رفتند ما کمی بعد حرکت کردیم رسیدیم به ورودی شهر قبل از وارد شدن شهر یک چادر بود یکی از دستان اصلا حالش خوب نبود گفتیم کمی آنجا استراحت کنیم.
من هم خیلی پاهیم درد می کرد به سختی راه می رفتم
ولی دوست دیگرمان اصرار داشت که حتما باید امشب وارد شهر شویم به حرم برویم.
چند دقیقه که استراحت کردیم دوستم با اینکه هنوز حال خوبی نداشت بلند شد گفت برویم دوباره راهی شدیم
دوستان کمی جلوتر می رفتند من پشت سر آنها هر بیست دقیقه در موقع استراحت ها همدیگر را می دیدیم
دیدم آنها اینطور خیلی اذیت می شوند من دیگر نمی توانستم از آن تندتر بروم در واقع همان به زحمت می رفتم از طرفی از سرازیری جاده که وارد شهر شدیم دیگر موکبی برای استراحت نبود وقت نیمکت یا صندلی برای استراحت بود به دوستان گفتم شما بروید تل زینبیه همدیگر را ببینیم که باهم برویم موکب.
البته آن وقت نمی دانستیم که چقدر فاصله از اول شهر تا حرم هست
دوستان که رفتند چند قدم بعد تابلو را دیدم تا حرم ۳۰۰۰ متر 😄
فقط فقط لطف حضرت باید یاری می کرد که با این وضعیت آن مسیر بروم
ولی این تنهایی برای فکر کردن و توجه کردن خیلی خوب بود
اینجا گویی تمام روایات تفسیر می شود
روایاتی که زن به تنهایی در زمان ظهور سفر می کند در حالی امنیت کامل قرار دارد
در دل شب ، در کشوری دیگر، دور از خانه های شهر ، بین کسانی که هیچ شناختی از آنها نداری با آسودگی و آرامش و اطمینان قدم می زنی چه چیز جز آن حضور و لطف و نگاه رحمت ولی الهی در این مسیر می تواند باشد؟
آیا نشان نمی دهد بهترین و بالاترین مرتبه زندگی برای انسان فقط در کنار و همراهی با ولی الهی رقم خواهد خورد؟🤔
#اباعبدالله
#زیارت
#اربعین
☜کانال همگام با صحیفه تا ظهور
#ایتا #بله
@sahifehsajjadieh1
🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
#سفر_عشق
در مسیر که به سمت شهر می رفتم دیگر دوستان را ندیدم خیلی جلوتر از من بودن بخاطر زخم پاهاهیم که حالا بخاطر راه رفتن زیاد کشیدن شدن، عضلات پا که به آن اضافه شده بود به سختی راه می رفتم داخل شهر به خیابانهای اصلی که رسیدم گفتم بهتر از کسی بپرسم از کدام مسیر باید به سمت حرم بروم از چند نفر پرسیدم کمی که آمدم جلوتر باز یک مادر عراقی که همراه دو دخترش بود که یکی از آنها معلم بود در مدرسه درس عربی می داد و یکی دیگر کوچک بود دانش آموز از آنها پرسیدم از کدام سمت باید به حرم بروم
گفتتد خودشان به حرم می روند خواستند تا حرم همراه هم برویم در راه از صحبت هایشان متوجه شدم که بندگان خدا فکر می کنند من گم شده ام سعی کردم بگویم این طور نیست ولی متوجه نمی شدند
موضوع این بود من دست و پا شکسته عربی متوجه می شدم ولی خوب آنها که فارسی متوجه نمی شدند😂
در راه یک تعداد ایرانی دیدیم به من پیشنهاد دادند بریم با آنها صحبت کنیم یک آقای میان سالی بودند گفتند زبان عربی بلد هستند از ایشان خواستم به آن بندگان خدا بگویند من گم نشدم فقط مسیر حرم را پرسیدم ولی ظاهرا آن آقا هم خوب نتوانسته بود متوجه کند این بندگان خدا تا حرم با من آمدند مرا برند نزد یک آقای از خادمین حرم که فارسی خوب بلد بود به ایشان گفتم که به این بندگان خدا بگوید که من گم نشدم فقط آدرس حرم را پرسیدم. خندید ، گفت وقتی زبان هم را بلد نباشیم از این مشکلات پیش می آید.
تازه آنجا بعد از صحبت های آن آقا فهمیدم این بندگان خدا حرم آمده بودند داشتند از حرم بر می گشتند صرفا بخاطر من این مسیر طولانی را دوباره تا حرم آمده بودند
بعد خیلی اصرار داشتند که به منزلشان بروم ولی گفتم امکانش نیست من در تل زینبیه دوستان منتظر هستند بعد به صورت کاروانی آمده ایم آنها رفتند من به طرف حرم حضرت عباس علیه السلام رفتم هم برای زیارت هم برای عذر خواهی از آن گفته خودم که خواسته بودم به من بفهماند که چقدر صاحب الزمان(عج) را دوست دارد
عباس با بند بند وجودش وصل به مولای صاحب خود و ولایت پذیر است ، اصلا ولایت پذیری و عشق به ولی را باید در نگاه عباس تفسیر کرد و من شرمنده و اما امیدوار به لطف بی پایان قمر بنی هاشم راهی حرمش شدم...
#اباعبدالله
#زیارت
#اربعین
☜کانال همگام با صحیفه تا ظهور
#ایتا #بله
@sahifehsajjadieh1
🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
#سفر_عشق
بعد زیارت حرم ابوالفضل العباس(ع)به طرف حرم اباعبدالله (ع) رفتم که از آنجا به تل زینبیه بروم به نزدیک حرم مولا رسیدم اذان صبح بود ، کنار دیوار حرم مولا، خانواده عراقی نشسته بودند وسایل شان کنارشان بود از ایشان اجازه گرفتم نماز صبح بخوانم، لطف کردند برایم جا باز کردند، نماز خواندم. بعد به سمت حرم مولا رفتم ، چقدر دلتنگ بودم، در انتظار این لحظه، چگونه می توانستم شکر این نعمت عظیم را بجا بیاورم .
حالا بعد از چند ماه این منم کنار حرم مولایم، آن هم در اربعینی حسینی.
زیارت در اربعین با زیارت در بقیه ایام سال قابل مقایسه نیست؛ سفری که شروع می شود ولی گر برسی دیگر پایانی نیست...
نمی شود اربعین ، زیارت اربعین را باکلام خیلی توصیف کرد ، باید طمع آن را بچشی در جانت بنشیند با گوشت و خونت یکی شود ، آن وقت جدایی از آن برایت ممکن نخواهد بود لحظه های زندگیت بر مبنای آن شکل می گیرد چرا که اربعین فریاد بلند امام خواهی است که بشر بدون ولی الهی لحظه ای هم نمی تواند به سلامت زندگی کند...
#اباعبدالله
#زیارت
#اربعین
☜کانال همگام با صحیفه تا ظهور
#ایتا #بله
@sahifehsajjadieh1
🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
#سفر_عشق
بعد رفتم به سمت تل زینبیه قراری که با دوستان داشتیم ، رسیدم هرچه اطراف نگاه کردم دوستان را ندیدیم جمعیت زیادی آنجا نشسته بود بقدری پاهایم درد می کرد دیگر نمی توانستم بیستم ، رفتم گوشه ای نشستم به دوستان پیام بدهم کجا هستند
چند لحظه ای نشسته دیدم یکی از دوستان پیام داد که تازه رسیدند حرم حضرت عباس علیه السلام از همدیگر جدا شده اند او نمی داند باید کجا بیاد .
نمی دانم چرا با اینکه خیلی جلوتر از من بودند اینقدر با تاخیر رسیده اند شاید من با آن مادر و دخترهایش آمدم مرا از میان بری آورده بودند که زودتر از دوستان رسیده بودم به هر حال آدرس دادم از کدام طرف بیا ولی گفت نمی تواند.گفتم پاهام درد می کند دیگر نمی توانم راه بیام ولی دیدم بنده خدا حق دارد نیامده مسیر بلد نیست با اینکه خیلی سخت بود بلندشدم بروم به سمت دوستم از پله برقی که گذشتم یادم آمد ساک دستی صحیفه سجادیه ها و بروشورها را جا گذاشتم دوباره برگشتم آنها برداشتم ، این بار تا نیمه راه آمدم دوستم پیام داد که زنگ زده مسئول کاروان آمده دنبالش و با او رفته موکب
گفتم قرار بود باهم بریم من آدرس موکب ندارم ، حداقل آدرس مسیری که رفتید بگو من بیام، گفت نمی دانم ، زنگ بزن از مسئول کاروان بپرس .
آن لحظه خیلی ناراحت شدم من بخاطر او این همه راه با این حالم برگشته بودم ولی او حتی صبر نکرده بود تا من برسم!
بعد تند تند پیام می داد گوشی من داشت شارژش تمام می شد
هرچی می گفتم اینقدر پیام نده گوشی من داره خاموش می شود اثر نداشت
انگار نگران بود حرف من اثر نداشت😁
یک بار گوشی خاموش شد چند لحظه ای صبر کردم دوباره روشن کردم چند درصدی شارژ داشت ، بعد شارژ پولی تمام شد دیگر نمی توانستم جواب بدم ولی او پیام، کارش توضیح می داد قبل از اینکه بتوانم شارژ بگیرم گوشی برای دومین بار خاموش شد این یعنی تمام 😢
حالا من بودم و هیچ راه ارتباطی با دوستان نداشتم رفتم از خانم خادمی خواستم گوشیم بزنم شارژ ، اجازه داد ولی شارژرم خراب بود شارژ نمی کرد
از چندین نفر ایرانی کمک خواستم که اگر گوشی دارند در حد یک پیام و یا اگر شارژر دارند بدهند گوشیم را شارژ کنم، که هیچ کس یا گوشی نداشت یا اگر داشت شارژ نداشتند و شارژر کسی همراه نداشت.
خسته و درمانده در کنار مغازهای روبروی حرم در حالی حالم خیلی بد بود احساس می کردم فشارم افتاده ودیگر هیچ توانی برایم نمانده بود روی زمین نشستم
روبه حرم آقاجان اباعبدالله علیه السلام گفتم آقا من مهمان شما ، شما من آوردید من در این وضعیت باید چه کار کنم خودتان بگویید ؟
چند لحظه همانجا نشسته بودم ناامیدانه گفتم یک بار دیگر گوشی روشن کنم، روشن کردم یک درصد شارژ داشت گفتم این مدت خاموش بوده بخاطر همان ، فکر می کردم باید خاموش شود اما...
#اباعبدالله
#زیارت
#اربعین
☜کانال همگام با صحیفه تا ظهور
#ایتا #بله
@sahifehsajjadieh1
🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
#سفر_عشق
اما هنوز گوشی روشن بود سریع به مادرم پیام دادم که به کربلا رسیدن گفتم اگر گوشی خاموش شد حداقل برای امروز خیالش راحت است و بعد پیام دادم به مسئول کاروان آدرس دادم کجا هستم. قبلا یک بار تمام خیابان جمهوری را تا آخر رفته بودم ولی موکب پیدا نکردم تنها همین اسم خیابان از آدرس موکب داشتم وقتی پیدا نکرده بودم دوباره آمدم کنار حرم ، یک بیست دقیقه ای ، جلوی درب حرم منتظر مسئول کاروان بودم، ولی خبری نشد لحظه به لحظه حالم بدتر می شد هر لحظه احساس می کردم دارم قالب تهی می کنم.
دیدم خبری نشد گفتم بهتر بروم داخل اگر حالم بد شد داخل حرم باشم بهتر است از در که وارد شدم به سختی قدم بر می داشتم سرگیجه و اینکه خوب نمی توانستم نفس بکشم حس خفگی نمی گذاشت راحت راه بروم همین که چند قدمی جلو رفتم احساس کردم کسی صدایم زد
برگشتم هیچ کس را آشنا ندیدم فقط یک بنر بزرگ که به عربی نوشته بود موکب حسینی
بخاطر شباهت اسم با موکبی که قرار بود برویم اول فکر کردم همان موکب است رفتم داخل در سه طبقه بود دو طبقه بالا که بیشتر خانوادگی بود همان طور هرکسی در گوشه ای مشغول استراحت بود اما مسئولش گفت پایین قسمتی برای خانم ها است فقط تا اذان ظهر باز است بعد برای نماز باید وسایل را جمع کنید مسئولیتی قبول نمی کنند
از خادم پرسیدم که ایا می دانند کدام کاروانها هستند گفت نه
حال مرا دید گفت فعلا برو تا ظهر استراحت کن تا اینجا که آمدی
از پله ها چطور پایین رفتم نمی دانم ، چه لحظه کوله و سایل را بر زمین گذاشتم یادم نیست .
رسیدم بیحال شدم اینکه چند ساعت بود نمی دانم ولی خنک های باد کلر به صورتم می خورد به سختی چشم هایم را باز کردم ، فشارم افتاده با لیوان آبی که همراه داشتم مقداری عسل مخلوط کردم تا فشارم تنظیم شود و برای اینکه بتوانم بهتر نفس بکشم کمی اسپری گلاب زدم.
هنوز توانی برای بلند شدن نداشتم
تا کم کم کمی بهتر شدم ولی هنوز خیلی توان نداشتم به سختی وسایل جمع کردم چون نزدیک ظهر بود گوشی که برداشتم دیدم مسئول کاروان بالای ۳۰ بار تماس گرفتند و دوستان کلی پیام داده اند و گوشی من هنوز با همان یک درصد شارژ کار می کرد😄
و این را جز لطف توجه آقا اباعبدالله نمی توانستم بدانم و من مثل همیشه شرمنده بودم ،همیشه مدعی بودم ولی در عمل صبرها چه کم می شود ؟!
حتی تحمل گوشه ای از آن سختی ها را نداشتم چطور مدعی همراهی با امام هستم ؟
یکی از بزرگترین خصوصیات این سفر هست خودت را بخودت می شناساند ضعف هایت را برای خودت آشکار می کند که بدانی کجا را برای ادامه مسیر درست کنی تا بررسی.
اگر غافل باشی
اگر راحت از کنارشان بگذری
باختی
و خسران خواهی دید...
#اباعبدالله
#زیارت
#اربعین
☜کانال همگام با صحیفه تا ظهور
#ایتا #بله
@sahifehsajjadieh1
🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
#سفر_عشق
کمی حالم بهتر شد با مسئول کاروان تماس گرفتمآمدند دنبالم، وقتی به موکب رفتم دیدم فاصله زیادی با حرم نداشت در همان خیابان جمهوری ولی یک بریدگی بود مخیم نام داشت اگر دوستان می توانستند آدرس بدهند شاید این همه سختی پیش نمی آمد هر چند آنها مقصر نبودند چون حقیقتا بلد نبودند
وقتی رسیدم موقع نماز بود، نماز جماعت می خواندن و بعد از نماز کمی استراحت کردیم گوشیم را به شارژ زدم ولی تا بعداز ظهر چیزی شارژ نشده بود صرفا ۲۹ درصد احتمالا شارژر خراب شده بود هیچ کدام دوستان شارژرشان با گوشی من نمی خورد
تنها نگرانیم از خاموش شدن گوشی بخاطر مادرم بود ولی سپردم به خود آقا عبدالله(ع) دوباره بعد از ظهر راهی حرم شدیم تا زیارت اربعین بخوانیم در بین الحرمین روبروی حرم آقاجان اباعبدالله(ع) زیارت خواندیم خیلی به نماز مغرب نمانده بود از سویی آنقدر شلوغ بود باید زودتر می رفتیم از روی پل هوایی رد می شدیم تا به حرم حضرت عباس (ع) برای نماز برسیم واقعا به قدری شلوغ بود جای سوزن انداختن نبود یک خانمی لطف کرد به ما جا داد توانستیم نماز بخوانیم .
بعد از نماز ساعتی هم در حرم ماندیم بعد به موکب برگشتیم
مسئول موکب گفتند گروه دوم که بعد ما آمده بودند فردا صبح ساعت ۵ صبح حرکت می کنند و گروه ما هم ساعت ۱۱ صبح به سمت قزوین حرکت می کنند ولی همگی ساعت ۱۰ اینجا باشید تا باهم به طرف جسر فاطمه الزهرا برویم.
شب را در موکب استراحت کردیم گوشیم دوباره به شارژ زدم ولی مدام قطع می شد فقط یک شارژر آنجا به گوشی من می خورد ولی چون صاحبش را نمی شناختم که اجازه بگیرم نمی شد استفاده کنم. یک توسلی به مولا کردم یک ساعت بعد نگاه کردم ۱۰۰ درصد شارژ شده بود😊
تا صبح موکب بودیم بعد از نماز صبح آمدیم حرم. یکی از دوستان می خواستند خرید کنند کمی با ایشان رفتم درد پاهایم اذیت می کرد گفتم من نمی توانم اگر ناراحت نمی شوید من برگردم می روم حرم سختم راه بیایم ، دوست دیگر گفتند من هم خرید خاصی ندارم میایم حرم، باهم رفتیم حرم به قدری شلوغ بود نمی شد به ضریح نزدیک شد، رفتیم سرداب آنجا بهتر بود، زیارت کردیم نماز خواندیم نزدیک ساعت ۹ گفتیم برگردیم دیر نشود ولی شلوغ بود تا خارج شویم بیاییم زمان گذشت، دوستمان کمی زودتر رسیده بود اعضای کاروانمان را دیده بود ولی چیزی نگفته بود
بهش گفتید خوب می گفتید شاید آنها متوجه نشدند قبول نمی کرد، می گفت من را دیدند، باید صبر می کردند تا من بروم کوله ام را بیاورم
دوست دیگرمان وسایلش را برداشت زودتر از ما رفت
ما دو نفری رفتیم در راه هم به مسئول کاروان و هم به آن دوستی که از ما جدا شد پیام دادم ولی پیام ها نرفته بود
هرچقدر تلاش کردیم در مسیر گاری بگیریم که زودتر برسیم نشد بخاطر طولانی بودن مسیر قبول نمی کردند
تازه با تاخیر بخاطر پای من که به شدت درد می کرد واقعا نمی توانستم راه بروم به پل رسیده بودیم که پیام ها یکی یکی شروع به آمدن کرد. مسئول کاروان پیام داده بود ما رفتیم اگر مهران هم به موقع نرسید آنجا متاسفانه نمی توانیم منتظرتون باشیم😔
آن لحظه اولین چیزی به ذهنم رسید دلم می خواست تنها بودم حالا که جا موندم برگردم حرم😉
چقدر دلم برای حرم و برای بین الحرمین و برای آن حال و هوا با اینکه هنوز از شهر بیرون نرفته بودیم تنگ شده بود...
#اباعبدالله
#زیارت
#اربعین
☜کانال همگام با صحیفه تا ظهور
#ایتا #بله
@sahifehsajjadieh1
🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
#سفر_عشق
دوستم با بغض گفتم باور نمی کنم دو نفر خانم در کشوری غریب تنها گذاشته باشند رفته باشند!
حالا اینجا که ما را تنها گذاشتن مهران که دیگر کشور خودمان هست بروند یا نروند چه فرقی دارد؟ آنجا می توانیم با خانواده تماس بگیریم کاری کنیم اینجا مهم بود.
سعی کردم آرامش کنم اتفاقی که افتاده ولی خوب حق داشت از پیام های مسئول کاراوان متوجه شدم تازه راه افتادن، بعد تماس گرفتن گفتند ماشین بگیرید زودتر خودتان به مهران برسانید، تا آن لحظه فکر می کردم آن دوستمان که ما را تنها گذاشت زودتر رفت حتما رسیده چون خیلی جلوتر از ما رفت ولی مسئول کاروان گفت ایشان نرسیده اند
برایمان جای تعجب داشت چطور نرسیده مخصوصا بعد از اینکه پیامهایش برایم آمد که نوشته بود توانسته گاری بگیرد
بعد گفته بود از اینجا نتوانسته مستقیم به مهران ماشین بگیرد برای همین به سمت نجف گرفته تا از نجف به مهران بیاد
از ما پرسیده بود نجف منتظر ما باشد یا خیر؟
گفتیم نه ، ما از همین جا مستقیم به طرف مهران ماشین می گیریم.
در این بین پشت سرهم مسئول کاروان یا تماس می گرفتند از وضعیت ما می پرسیدند که ببینند ماشین گرفتیم یا پیام می دادند
خیلی طول کشید تا ماشین پیدا کنیم بنظرم تا وقتی دوستم بداند که آن یکی دوستمان جا مانده مرا مقصر می دانست
ولی بعد اینکه فهمید برایش سوال بود پس اینها چطوری رفتند فلانی بهشون نرسیده!
به هر حال رزق ما بود از کاروان جا بمانیم بعد از مان طولانی بالاخره یک ون پیدا کردیم به سمت مهران چون بیشتر مسافران مرد بودند راننده ما را برد جلو تا راحت تر باشیم در بین راه برایمان آب گرفت. حواش بود اذیت نشویم
چقدر فرق کرده آقاجانم
دیگر خبری از خار و تنهایی و وحشت نیست😭
دیگر خبری از سیلی و تازیانه و توهین و ناسزا بر جامانده از کاروان نیست😭
این جاماندن کجا، جاماندن دخترک شما از کاروان کجا؟😭😭
این سختی کجا؟ سختی لحظه لحظه های دختر شما کجا؟
آه که حقیقتا اصلا قابل مقایسه نیست
در مسیر بودیم با لباس نظامی جلو ماشین را گرفتند برام سوال بود گفتم شاید بازرسی دارند
ولی ماشین ها را کنار نگه می داشتند غذا نذری می دادند😊
بعد جایی نگه داشتند برای نهار و نماز ظهر از آقایی می خواستم عربی بپرسم برای وضو نماز دیدم خیلی خوب به زبان ما صحبت می کرد گفت یا بروید داخل چادر اگر جا بود نماز بخوانید یا روی فرش ها آقایان بلند شدند بایستید نماز بخوانید و اصرار داشت بعد حتما برویم غذا بخوریم
به دوستم گفتم رزق ما بود از کاروان جا بمانیم
گفت وسط این سختی نمی دانم مهران برسیم چطور میشه میگی رزق؟
گفتم آره ببین سفره اربعین آقاجان دارد جمع میشه ما رزقمون بود نان خورده های ته سفره استفاده کنیم
خندید گفت داشتم فکر می کرد چطور میگی رزق
بعد از نهار دوباره راهی شدیم به سمت مهران...
#اباعبدالله
#زیارت
#اربعین
☜کانال همگام با صحیفه تا ظهور
#ایتا #بله
@sahifehsajjadieh1
🌸🍃🌸
#سفر_عشق
هر چند متری که می رفتیم هنوز در گوشه های جاده بودند افرادی که غذا و آب و نذری به زائرانی که در حال برگشت بودند می دادند یک بار گوشی نگاه کردم دوستی که از ما جدا شده بود پرسیده بود جواب ندادی مهران می مانید با هم برویم ظاهرا قبل از آن یک پیام فرستاده بود این سوالی نبود تنهایی جواب بدهم باید از دوست دیگر می پرسیدم مظرش را بدانم هرچند از دستش هنوز کمی ناراحت بودیم که با عجله رفته بود ما را تنها گذاشته بود ولی دلیل نداشت بخواهیم منتظرش نمانیم ، به هر حال او هم سختی کشیده بود علاوه بر اینکه تنها بود هرچند خودش این طور خواسته بود ما نزدیک مهران بودیم وضعیت مکانی خودش که گفت از ما عقب تر بود آن همه عجله باعث نشده بود زودتر برسد هم از کاروان جامانده بود و هم تنهایی را تحمل کرده بود و حتی از ما هم دیرتر رسید. شاید کمی صبر و حوصله به خرج می داد کنار هم از سختی ها را با کمک هم کم می کردیم ولی دیگر گذشته بود
نزدیک مهران بودیم مسئول کاروان پیام داد کجا هستید از راننده پرسیدیم گفت نیم ساعت تا مرز مهران فاصله داریم
کمی بعد دوباره پیام دادند در مسجد هستند زودتر خودمان برسانیم
از ماشین پیاده شدیم گیت های عراقی که رد کردیم پیام دادم گفتند برایشان مشکلی پیش آمده مجبور شدند کاروان ترک کنند شماره مسئول دیگر دادند که با ایشان تماس بگیریم
وارد مرز ایران شدیم گیت ها را رد کردیم
به مسجد رفتیم نبودند زنگ زدیم گفتند بیرون کنار دیوار هستند طبق آدرس رفتیم به اعضای کاروان ملحق شدیم خانم ها آمدند حالمان پرسیدند کلی تحویلمان گرفتند به دوست دیگرمان زنگ زدم کجایی گفت تازه رسید مرز مهران
مسئول کاروان گفت زوتر باید برویم سوار اتوبوس های خط واحد شویم تا ترمینال برویم از آنجا اتبوس سوار شویم گفت صبر کنید فلانی برسند وارد مرز ایران شدند. گفت بگویید عجله کنند با دوستم تملس گرفتم اول در دسترس نبود دوباره گرفتم جواب داد آدرس دادم آمد و همگی به سمت اتوبوس رفتیم که از آنجا راهی قزوین شویم.
#نتیجه👇
سفر اربعین به ما می آموزد وقتی با علی هستی ممکن است تمام روزها در نخلستانها کار کنی دستانت پینه بزند یا روزها و ماه لباس رزم برتن بپوشی در میدان مبارز باشی و چه شبهایی را حتی لحظه ای نتوانی از ضرورت مسئولیت ها بخوابی .
آرای همراهی با امام به معنای آسایش و راحت طلبی نیست اما وقتی با امام باشی سختی ها و ناراحتی ها هم در نگاهت زیبا می نشیند
امام چنانکه سیدالساجدین می فرمایند: (بهاء العالمین ) است تمام زیبایی ها در وجود امام است و عالم را با وجود امام زیبا می بینی و به تو دیدگاهی می دهد که جز زیبایی نمی بینی
آری عظمت اربعین در این است که گوشه از زیبایی های با امام بودن و همراهی او را با تمام وجود به تو می چشاند.
خواستم بگویم پایان، دیدم این خود شروع راهی تازه است...
التماس دعا
#اباعبدالله
#زیارت
#اربعین
☜کانال همگام با صحیفه تا ظهور
#ایتا #بله
@sahifehsajjadieh1
🌸🍃🌸
#گزارش
باسلام در دومین #سفر_عشق (سفر اربعین حسینی) با همکاری شما بزرگواران 👇
👈 ۴۲ عدد صحیفه سجادیه
👈 ۱۵۰ عدد کتابچه دعای بیست و پنجم صحیفه سجادیه همراه با نکات ضرورت فرزندآوری به سه زبان
👈 ۱۰۰ عدد بروشور
👈تعدادی هدیه برای خادمان کوچک حسینی
👈و تعدادی تبرک حرم آقاجانمان علی بن موسی الرضا علیه السلام در بین خادمان حسینی پخش شد.
تشکر از تمامی دوستانی که در این امر خیر (چه در ترجمه و چه در تهیه و خرید و چه در پخش آنها) ما را یاری دادند ، اجرشون با مولا اباعبدالله الحسین علیه السلام و ان شاء الله خداوند به زندگی و مالشون خیر و برکت کثیر بدهد.
#اربعین_حسینی
#سفره_حسینی
#صحیفه_سجادیه
#سفیر_عشق
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
☜کانال همگام با صحیفه تا ظهور
#ایتا #بله
@sahifehsajjadieh1
#سفر_عشق۲
برای دومین سال حضرت اجازه دادن در مسیر عشق قدم بگذارم ، سفری جنسش با تمام سفرها فرق می کند کلاس درسی که مربی اش حسین علیه السلام است تو را قدم به قدم تربیت می کند و از مرحله به مرحله می گذراند
کاستی ها کمبودهایت را به تو می شناساند تا رفع کنی و نکات قوتت را تقویت کنی تا مستحکم و قوی تر مسیر را طی کنی
چرا که برای رسیدن به قله بلند مفهوم اربعین و طی کردن #جاده_سبز_وصال روحی عظیم می خواهد
و خود می بینی که در ابتدای راهی اما این مسیر خود تربیت کننده است تا تو را به اوج قله برساند...
☜کانال همگام با صحیفه تا ظهور
#ایتا #بله
@sahifehsajjadieh1
#سفر_عشق۲
این جاده و مسیر در نگاه تو ترسیم می شود ،اگر افق دیدیت را بر تربیت گذاشته باشی بیشتر از آن که کاستی ها و کمبودهای بیرون را ببینی کاستی ها و کمبودهای خودت را می بینی و آنجا کاستی های بیرون توجه ات جلب می کند که رفع آن در درک و فهم قله بلند اربعین در بین مردم موثر است و رسیدن به آن اوج قله را آسان تر می کند
از این رو سفر عشق برای تو صرفا همان مسیر چند روز نیست، لحظه ای نیست که بتوانی از این سفر و از مسیر جدا باشی وقتی در این مسیر قرار بگیری تمام برنامه ها و محور زندگی ات بر محور این سیر عاشقانه می چرخد و برنامه ریزی می شود...
☜کانال همگام با صحیفه تا ظهور
#ایتا #بله
@sahifehsajjadieh1
#سفر_عشق۲
اربعین آن نقطه ای که تمام مرزهای بشری برداشت و قومیت ها باید کنار زده شود یک گردهمایی شیعه و حتی فراتر از آن است
اینجا همه شیعه ها به دور از چه کشور و با چه قومیتی جمع می شوند و به تبادل می پردازند
باید نگاه خود را با اربعین با امام معصوم(ع) همراه کنیم ولی گاهی این قوم گرایی ها را می دیدی دلت به درد می آمد
از آنجا که در موکب سیده زینب (ع) در نجف دیدم مادر عرب با دختر خردسالش روی پله ها کارتونی انداخته خوابیده بودن در حالی که می شد آنها را بالا جا داد، دلم می گرفت
یا پای حرفهای مادر افغانی در موکب شهدای مدافعان حرم سیرجان که می گفت ابتدا آمدیم ما را جا ندادن گفتند اجازه نداریم افغانی ها را جا بدهیم گفتم اینجا کجاست؟
حواستان هست کجایید ؟
در کجا محروم می کنید؟
بعد عذرخواهی کرده راه داده
این حساب و کتابها و این فرق گذاشتن ها دلها را از هم دور می کند اصلا خوب نیست
باید قلبها با اربعین و راه امام همسو و همراه شود
بایو خود را بسپاریم تا آنگونخ باید ما را تربیت کنند...
☜کانال همگام با صحیفه تا ظهور
#ایتا #بله
@sahifehsajjadieh1
#سفر_عشق۲
یکی از شیرین ترین لحظات سفر عشق زمانی بود که تبرک های حرم آقاجان علی بن موسی الرضا علیه السلام را به خادمین عراقی در اربعین حسینی می دادم آن را می بوسیدند و بر چشم و قلبشان می گذاشتند هرچند از لحاظ مادی ارزش خاصی نداشت ولی آنها خوب ارزش معنوی آن را می دانستند و این حلاوت عشق را وجود برخی از آنها به زیبایی می توانستی بخوانی و مجذوب شوی
و من که این همه عشق محبت را که در وجودشان می دیدم لحظه به لحظه دلتنگ تر، امام الرئوف می شدم
#السلام_علیک_یا_امام_الرئوف
☜کانال همگام با صحیفه تا ظهور
#ایتا #بله
@sahifehsajjadieh1
هدایت شده از دلنوشته ها، عاشقانه ها
#به_یاد_اولین_دیدار
چه لحظه های سختی...
زمان به سختی می گذاشت
گویی خیال صبح شدن نداشت
ولی با تمام آرامی و سخت گذشتن بالاخره صبح شد سریع حاضر شدیم برای صبحانه رفتیم که از همان طرف زودتر به سمت حرم حرکت کنیم
بعد از صبحانه تا همه جمع شوند نیم ساعتی طول کشید ولی گویی یک عمر بود قلبم هر لحظه بی قرار تر بود برای من که سالها در حسرت دیدار پدر بودم
حضرت پدر به دخترت نگاه کن اکنون در دیارجانان در نزدیکی توست خیلی زمان برای رسیدن به لحظه وصال نمانده تو خود اراده کن که سرعتی بیشتری بگیرد زودتر در آغوش تو باش و ای کاش آن زمان که در آغوش توام همین طور آرام بگذرد که هیچ گاه لحظه جدایی فرا نرسد
به صورت جمعی حرکت کردید دو کوچه که بالاتر رفتیم آن سمت خیابان اولین کوچه ، کوچه ی بود حرم روبروی تو قرار داشت
آه از من این همه نزدیک بودی ،دیشب دور از شما ماندم😭
نجف آنقدر غبار دارد که چند قدمیت را به سختی می توانی ببینی از ابتدای کوچه تا حرم فاصله زیادی نیست ولی گنبد در غبار پنهان است
پرده نپوشان خورشید دو عالم
آرامش قلب بی تاب ، دل بی قرارم
چهره بگشای ای جان و دلم فدایت، دلبری کن #یا_حضرت_پدر
السلام علیک یا امیرالمومنین علی بن ابی طالب
#نجف
#حرم_امیرالمومنین
#حیدر_امیرالمومنین
#سفر_عشق
#دیار_جانان
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
____🌸🍃____
@nevshteha
____🌸🍃____
#گزارش
حال هوای این روزهای ما☺️
عجیب از بین این بروشور و کتابچه ها #عطر_اربعین_حسینی را حس می کنی
گویی هم اکنون در مسیر رسیدن به سوی جانان هستی😊
🔹کتابچه مهدوی ، #پنجره_ای_به_سوی_یار ؛ یکسری وظایف و ادعیه و حدیث درباره امام زمان علیه السلام است
🔺کتابچه #سکوی_پرش، درباره اهمیت فرزندآوری براساس دعای بیست و پنجم البته به اضافه خود دعای بیست و پنجم به سه زبان(عربی، فارسی و انگلیسی)
🔻بروشور در #مسیر_وصال درباره اهمیت جایگاه اربعین آن هم به سه زبان
🔹تازه اینها تمام شود باید بریم سراغ اصلی ترین هدیه مسیر #سفر_عشق یعنی #صحیفه_سجادیه و در کنارش آماده سازی هدیه خادمین اربعین حسینی که در همین یکی دو روزه به دستان دوستانی که قبول زحمت کرده برسند تا ان شاء الله راهی سفر عشق شوند.
چون به یاری شما عزیزان همه اینها تهیه شد، خواستم شما گوشه ای از حال هوای این روزهای را با ما شریک باشید
اجرکم عندالله🌹
☜کانال همگام با صحیفه تا ظهور
#ایتا #بله
@sahifehsajjadieh1
#گزارش
باسلام در سومین #سفر_عشق (سفر اربعین حسینی) با همکاری شما بزرگواران 👇
👈 40 عدد صحیفه سجادیه
👈121 عدد کتابچه پنجره ای به سوی یار(امام زمان علیه السلام)
👈 70 عدد کتابچه دعای بیست و پنجم صحیفه سجادیه همراه با نکات ضرورت فرزندآوری به سه زبان
👈 50 عدد بروشور
👈36 عدد هدیه برای خادمان و زائران کوچک حسینی
👈تعدادی نمک تبرک حرم آقاجانمان علی بن موسی الرضا علیه السلام و تعدادی عکس سردار دلها حاج قاسم سلیمانی در بین خادمان حسینی پخش شد.
تشکر از تمامی دوستانی که در این امر خیر ما را یاری دادند ، اجرشون با مولا اباعبدالله الحسین علیه السلام و ان شاء الله خداوند به زندگی و مالشون خیر و برکت کثیر بدهد.
#اربعین_حسینی
#سفره_حسینی
#صحیفه_سجادیه
#سفیر_عشق
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
☜کانال همگام با صحیفه تا ظهور
#ایتا #بله
@sahifehsajjadieh1
باسلام
ضمن تشکر از دوست و همراه عزیزیمان که این مدت ده روز سفر اربعین نگذاشتند چراغ کانال خاموش باشد نکات ارزنده ای را گذاشتند ان شاءالله خداوند به ایشان خیر کثیر دهد.
قرار ان شاء الله یکسری نکات از سفر اربعین از زبان یکی از مدیران کانال صحیفه که نکات ارزشمند و قابل تاملی است، گذاشته شود
و همچنین خودم سعی می کنم ان شاءالله #سفر_عشق(3) را هم بنویسم البته بیشتر در کانال دل نوشته ها
@nevshteha
ولی قول می دهم یکسری نکات خاص در اینجا بنویسم.
حقیقتا نکات آموزنده و ارزشمندی از این سفر آموختم که دوست دارم به اشتراک بگذارم
البته انتقال آنچه در اربعین می بینیم و لمس می کنیم و می آموزییم وظیفه است
شما هم اگر دل نوشته و نکته ای از سفر اربعین دارید می توانید برای ما بفرستید به اسم خودتان در کانال دلنوشته ها گذاشته خواهد شد
#سفر_عشق(۳)
اینجا از سفر اربعین خواهم گفت، از عاشقانه ترین لحظه ها در کنار امام معصوم علیه السلام بودن
با من همراه باش👇
https://eitaa.com/nevshteha/1214
#سفر_عشق(۳)
اینجا از سفر اربعین خواهم گفت، از عاشقانه ترین لحظه ها در کنار امام معصوم علیه السلام بودن
با من همراه باش👇
https://eitaa.com/nevshteha/1222