eitaa logo
سیری در صحیفه
1.4هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
3.7هزار ویدیو
72 فایل
درود برکسی که از سجده لذت میبرد و راه عاشقی میدانست.
مشاهده در ایتا
دانلود
🗓 سه‌شنبه ٢٣ اردیبهشت ماه ١٣٩٩ ... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: از مسجد که بیرون می‌آمدیم، می‌ایستاد و برای مردم دعا می‌کرد. دورش را می‌گرفتند و شلوغ می‌شد؛ او اما از هر کاری که مردم را به زحمت بیندازد، دلخور می‌شد. به همراهان سفارش می‌کرد: «مراقب آن‌هایی که پشت سر می‌آیند، باشید. نکند اذیت شوند؛ نکند هُل‌شان بدهید یا داد بزنید...» یک‌بار زنجیری بین او و مردم زدیم تا در فشار جمعیت اذیت نشود؛ همان اول که دید، اعتراض کرد. گفت: «این را کی زده؟ بگذارید راحت باشند...» آن اواخر که شرایط جسمی‌اش خوب نبود، با هزار زحمت با گذاشتن‌ها و برداشتن‌ها دیدند که ضرری به دیگران ندارد، کوتاه آمدند. 📚 به شیوه باران، ص ٢۵ 🌐 جهت تهیه و دانلود نسخه الکترونیکی کتاب و دیگر کتاب‌های مرکز در به لینک زیر مراجعه فرمایید: 🛒 https://taaghche.com/filter?filter-publisher=871 🔻مناسبت‌ها: 🔹 شب قدر 🍃🌿☘ با ما همراه باشید در👇👇👇 🍃🔸 🍃🔸 🍀🌾🔸 @sahyfeyheshgh ☘✨
🗓 سه‌شنبه ٣٠ اردیبهشت ماه ١٣٩٩ ... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: رفته بودم بگویم برای مریض ما دعا کند. دیدم عده‌ای دارند سؤال‌های علمی می‌پرسند. گفتم: «حالا این وسط من وقتش را بگیرم و بگویم برای فلانی دعا کن؟» خواستم حرفم را قورت بدهم که نگاهم به نگاهش افتاد؛ با مِنّ و مِن گفتم: «آقا! مریض داریم؛ دعایش می‌کنید؟» گفت: «من همۀ مریض‌ها را دعا می‌کنم؛ حتی برای مسلمان‌های چین هم دعا می‌کنم.» 📚 به شیوه باران، ص٢۶ 🌐 جهت تهیه و دانلود نسخه الکترونیکی کتاب و دیگر کتاب‌های مرکز در به لینک زیر مراجعه فرمایید: 🛒 https://taaghche.com/filter?filter-publisher=871 🔻مناسبت‌ها: 🔹 درگذشت فقیه بزرگوار فاضل هندی، مؤلف «کشف‌اللثام»؛ ١١٣٧ق. 🔹 روز ملی جمعیت 🍃🌿☘ با ما همراه باشید در👇👇👇 🍃🔸 🍃🔸 🍀🌾🔸 @sahyfeyheshgh ☘✨
🗓 سه‌شنبه ١٣ خرداد ماه ١٣٩٩ ... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ▫️ توی همه این سال‌ها یکی‌دو بار بیشتر نگفت «من»؛ ▫️ یک بارش وقتی بود که امام خمینی قدس‌سره از دنیا رفته بود؛ رهبر معظم انقلاب آمد و از سنگینی بار امانتی که دستش داده‌اند، حرف زد. ▫️ آیت‌الله بهجت بعد از چند لحظه سکوت، سر بلند کرد و گفت: «الحمدلله شما به مبانی مستحضرید. اگر به آنچه می‌رسید، طبق موازین عمل کنید، «من» ملتزمم که شما را تنها نگذارند.» 📚 به شیوه باران، ص۵٧ 🌐 جهت تهیه و دانلود نسخه الکترونیکی کتاب و دیگر کتاب‌های مرکز در به لینک زیر مراجعه فرمایید: 🛒 https://taaghche.com/filter?filter-publisher=871 🍃🌿☘ با ما همراه باشید در👇👇👇 🍃🔸 🍃🔸 🍀🌾🔸 @sahyfeyheshgh ☘✨
🗓 سه‌شنبه ٣ تیر ماه ١٣٩٩ ... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ▫️ سوز سرما، دانه‌های ریز برف را با خودش این‌طرف و آن‌طرف می‌برد. ▫️ روی سنگ‌فرش‌های صحن، لایۀ نازک یخ نشسته بود. ▫️ خواستیم برویم حرم. ▫️ گفتند: «حرم را بسته‌اند و فقط صحن باز است.» ▫️ آقا که شنید، گفت: «حرم را بسته‌اند؛ درِ عبادت را که نبسته‌اند!» ▫️ همان‌جا در ایوان صحن، توی سرما نشست. ▫️ دعا و نمازش در حرم دو ساعت طول می‌کشید. ▫️ همان دو ساعت را توی سرما نشست. 📚 به شیوه باران، ص٣٨ 🌐 جهت تهیه و دانلود نسخه الکترونیکی کتاب و دیگر کتاب‌های مرکز در به لینک زیر مراجعه فرمایید: 🛒 https://taaghche.com/filter?filter-publisher=871 🔻مناسبت‌ها: 🔹 ولادت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها؛ ١٧٣ق. و روز دختران 🔹 آغاز هفته حج 🍃🌿☘ با ما همراه باشید در👇👇👇 🍃🔸 🍃🔸 🍀🌾🔸 @sahyfeyheshgh ☘✨
🗓 سه‌شنبه ٢۴ تیر ماه ١٣٩٩ ... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ▫️ هم‌سایه بودیم. ▫️ همسرم فوت شده بود؛ اقوام از شهرهای دور و نزدیک آمده بودند و چند روز مهمان داشتیم. ▫️ سر و صدای مهمان‌ها تا خانۀ هم‌سایه‌ها می‌رفت؛ ▫️ مخصوصاً خانۀ آقا که دیوارهایش خیلی کوتاه بود. ▫️ یک روز آقای بهجت آمد دم در؛ مقدار قابل توجهی هم پول داد دستم. ▫️ بعدها که دست و بالم بازتر شد، خواستم پول را برگردانم. ▫️ اول قبول نمی‌کرد؛ ▫️ اصرار که کردم، گفت: «پس این پول را می‌دهم تا برای همسر شما قرآن بخوانند.» 📚 به شیوه باران، ص٣۵ 🌐 جهت تهیه و دانلود نسخه الکترونیکی کتاب و دیگر کتاب‌های مرکز در به لینک زیر مراجعه فرمایید: 🛒 https://taaghche.com/filter?filter-publisher=871 🍃🌿☘ با ما همراه باشید در👇👇👇 🍃🔸 🍃🔸 🍀🌾🔸 @sahyfeyheshgh ☘✨
🗓 سه‌شنبه ٨ مهر ماه ١٣٩٩ ... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ▫️ رفته بودم بگویم: «برای بچه‌ام که سخت مریض است، دعا کنید.» ▫️ در را باز کرد، چای آورد و نشست به ذکر گفتن. ▫️ این‌پا و آن‌پا کردم که حرفی بزند یا سؤالی بپرسد؛ خبری نشد. ▫️ از دلم گذشت که حتماً ذکر او مهم‌تر از حرف من است. ▫️ من یک آدم درمانده‌ام که مشکلم را به امید کمک آورده‌ام اینجا؛ اما او به ذکر مشغول است. ▫️ سرش را بلند کرد و گفت: «ذکر ما مگر چی هست؟» ▫️ از شرمندگی خیس عرق شدم و آمدم بیرون. ▫️ شب که شد، حال بچه خوب بود. 📚 به شیوه باران، ص۴٨ 🔻مناسبت‌ها: 🔹 درگذشت عالم فرزانه آیت‌الله شیخ محمدعلی اردوبادی؛ ١٣٨٠ق. 🔹 روز بزرگداشت مولوی 🍃🌿☘ با ما همراه باشید در👇👇👇 🍃🔸 🍃🔸 🍀🌾🔸 @sahyfeyheshgh ☘✨
🗓 سه‌شنبه ٢٩ مهر ماه ١٣٩٩ ... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ▫️ مشهد بودیم. ▫️ گفتم: «توی حرم برای ما هم دعا کنید.» ▫️ گفت: «همه‌اش دعایی نیست؛ دوایی هم هست!» ▫️ گرفتم که یعنی خودت هم باید یک تکانی بخوری، قدمی برداری. 📚 به شیوه باران، ص۵٢ 🔻مناسبت‌ها: 🔹 یورش سپاهیان یزید به مکه و هجوم به کعبه با منجنیق؛ ٦٤ق. 🔹 درگذشت آیت‌الله آقا محمد کبیر، مدفون در شیخان قم؛ ١٢٨٨ق. 🔹 روز صادرات 🍃🌿☘ با ما همراه باشید در👇👇👇 🍃🔸 🍃🔸 🍀🌾🔸 @sahyfeyheshgh ☘✨
🗓 سه‌شنبه ٢٧ آبان ماه ١٣٩٩ ... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ▫️ مرز مهران بسته شده بود ▫️ و بعد از چند روز سرگردانی، کربلا ندیده برگشتند. ▫️ پیغام داده بود: «بگویید قبل از اینکه برگردند قم، اول بروند زیارت حضرت عبدالعظیم علیه‌السلام که ثواب زیارت امام حسین علیه‌السلام را بگیرند.» 📚 به شیوه باران، ص۵٣ 🛒 خرید این کتاب از طریق فروشگاه اینترنتی مرکز نشر آثار حضرت آیت‌الله بهجت و دریافت از طریق پست: 🔹 www.Bahjatava.com 🌐 جهت تهیه و دانلود نسخه الکترونیکی کتاب و دیگر کتاب‌های مرکز در به لینک زیر مراجعه فرمایید: 🛒 https://taaghche.com/filter?filter-publisher=871 🔻مناسبت‌ها: 🔹 آغاز قیام توابین؛ ٦٥ق. 🔹 درگذشت فقیه اصولی، ملا علی‌بن‌ملا فتح‌الله نهاوندی نجفی؛ ١٣٢٢ق. 🍃🌿☘ با ما همراه باشید در👇👇👇 🍃🔸 🍃🔸 🍀🌾🔸 @sahyfeyheshgh ☘✨
🗓 سه‌شنبه ۴ آذر ماه ١٣٩٩ ... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: 💥 «من» نداشت. ▫️ یکی آمد و گفت: «من از مقلدهای شما هستم. شنیده‌ام بعضی از آثار علمی شما چاپ نشده‌اند. می‌خواهم از جیب خودم چاپ‌شان کنم.» ▫️ جواب داد: «چند کار دینی مهم‌تری هست. بسیاری از نوشته‌های علمای بزرگ چند صد سال خطی مانده؛ چاپ آن‌ها از چاپ کتاب‌های من مهم‌تر است. اگر آن‌ها را انجام دادید، آن‌وقت پول‌تان را برای چاپ کتاب من بدهید.» ▫️ آن کارها را یک‌جوری توضیح داد و از اهمیت‌شان گفت که آن بندۀ خدا قانع شد که آن‌ها مهم‌تر هستند. 📚 به شیوه باران، ص۵۵ 🔻مناسبت‌ها: 🔹 ولادت حضرت امام حسن عسکری علیه‌السلام؛ ٢٣٢ق. 🍃🌿☘ با ما همراه باشید در👇👇👇 🍃🔸 🍃🔸 🍀🌾🔸 @sahyfeyheshgh ☘✨
🗓 سه‌شنبه ١٨ آذر ماه ١٣٩٩ ... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ▫️ رسیده بودم سر دو راهی انتخاب؛ یک طرف پیشنهاد رفتن به آذربایجان و تدریس در مدرسۀ دینی باکو بود؛ و طرف دیگر مسئولیتی سنگین و رنگین در همین قم خودمان. ▫️ اینکه از فضای معنوی قم دور شوم و در باکو که فضایش با قم زمین تا آسمان فرق داشت زندگی کنم، نگرانم می‌کرد. ▫️ برای مشورت پیش آقای بهجت رفتم. توی دلم گفتم: «خُب معلوم است که می‌گوید بمان قم!» ▫️ حرف‌هایم را که شنید، گفت: «طبیب باید آنجا برود که مریض زیاد است؛ بروید باکو!» ▫️ دوباره تاکید کردم و گفتم: «اگر از امور معنوی دور شوم چه؟» 🔴 محکم گفت: «نخیر آقا! ویرانی‌های آنجا را در نظر بگیرید. خیال می‌کنید سیر و سلوک به این است که تسبیحِ هزاردانه دست بگیرید و ذکر بگویید؟! این نیست آقا، بروید...» 📚 به شیوه باران، ص١٨ 🔻مناسبت‌ها: 🔹 درگذشت حضرت موسی مبرقع، فرزند امام جواد علیه‌السلام (مدفون در قم)؛ ٢٩٦ق. 🔹 درگذشت عالم محدث، ملا محسن فیض کاشانی؛ ١٠٩١ق. 🔹 درگذشت آیت‌الله‌ سید محمدرضا گلپایگانی؛ ١٣٧٢ش. 🔹 معرفی عراق به عنوان مسؤل و آغازگر جنگ از سوی سازمان ملل؛ ۱۳۷۰ ش. 🍃🌿☘ با ما همراه باشید در👇👇👇 🍃🔸 🍃🔸 🍀🌾🔸 @sahyfeyheshgh ☘✨
🗓 سه‌شنبه ٢۵ آذر ماه ١٣٩٩ ... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ▫️ توی دانشگاه، اخلاق پزشکی درس می‌دادم. ▫️ سفارش می‌کردند: «حالا که آنجا هستید، توان علمی‌تان را بالا ببرید.» ▫️ یک‌بار تصمیم گرفتم برای ترم جدید درس برندارم. ▫️ گفتم، استخاره کردند؛ بد آمد. ▫️چند ترم بعد، دوباره خواستم استخاره کنند. ▫️ گفتند: «مگر شما برای این کار قبلاً استخاره نگرفتید؟!» ▫️ در دانشگاه ماندگار شدم. 📚 به شیوه باران، ص۶۵ 🔻مناسبت‌ها: 🔹 روز پژوهش 🍃🌿☘ با ما همراه باشید در👇👇👇 🍃🔸 🍃🔸 🍀🌾🔸 @sahyfeyheshgh ☘✨
🗓 سه‌شنبه ٢ دی ماه ١٣٩٩ ... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ▫️ دلم پول پاکیزه می‌خواست که بزنم به زخم خرج دوا و درمان بیماری. ▫️ لنگ پنجاه‌هزار تومن بودم برای نسخۀ آزمایش ▫️ و دلم به استفاده از پول بچه‌هایم راضی نمی‌شد. ▫️ می‌دانستم پول در بانک می‌گذارند، وام می‌گیرند ▫️ و آن پول‌ها توی زندگی‌شان وارد شده. ▫️ دلم قرص بود که روزی را خدا می‌رساند. ▫️ یک روز کسی از طرف آقای بهجت قدری نبات و یک پاکت آورد؛ ▫️ توی پاکت، همان پنجاه‌هزار تومن بود. 📚 به شیوه باران، ص۶٠ 🍃🌿☘ با ما همراه باشید در👇👇👇 🍃🔸 🍃🔸 🍀🌾🔸 @sahyfeyheshgh ☘✨