eitaa logo
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸 ˓
4.4هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
141 فایل
بسم‌ ِاللّٰھ نزدیك‌ترین‌حال ِ‌بنده‌به‌خداوند‌،حالت ِ‌سجود‌ست 🤍. - — - رفیق؛ اگه نمازت رو محافظت نکنی، حتی میلیاردها قطره‌ اشك هم برای اهل‌بیت بریزی؛ درآخرت نجاتت نمیده . -[ اولویتت #خدا باشه . - — - - تبلیغات ِچنل: @tabsajed⤷ *کپی‌مجاز‌ه‌به‌جزمحفل‌ها.
مشاهده در ایتا
دانلود
بیابرگرد‌خیمه‌ای‌کس‌و‌کارم ای‌وای‌حرم‌یکطرف‌دست‌برادرم دست‌برادرم‌یکطرف‌تورو نمی‌برم‌یکطرف...🚶🏿‍♂ 6روزمانده‌به‍محرم🥀 قیام‌‌می‌کنم‌برسم‌شام‌کاروتمام میکنم‌به‌شاه‌نجف‌سلام‌میکنم خواب‌رو‌به‌چشم‌ادو‌حرام‌میکنم🚶🏿‍♂ 6روزمانده‌به‍اربعین🏴🚶🏿‍♂
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸 ˓
⇜‌[ #به_وقت_رمان😍📚 ]⇝ ﷽ #سه_دقیقه_در_قیامت #قسمتــ_بیست‌‌ویڪمــ #نجاتــ_یڪ_انسان با ناراحتے گفتم
⇜‌[ 😍📚 ]⇝ ﷽ حسابی به مشڪل خورده بودمـ. اعمال خوبمـ به خاطر شوخی‌های بی‌حد و صحبت‌های پشتـ سر مردمـ و غیبــ و.... نابود‌ مےشد و اعمال زشتـ مـن باقے مےماند.😢😔 البته وقتے یڪ ڪار خالصانه انجام داده بودمـ همان عمل باعثــ پاڪ شدن ڪارهای زشتــ می‌شد. چرا ڪه در قرآن آمده بود: ✨إِنَّ اڶحَسَناتــِ یُذهَبنَ السّیئاتِ✨ زیارت‌های اهل‌بیت (علیهم السلام) بسیار در نامه اعمال من تأثیر مثبت داشت. البته زیارتهای با معرفتے ڪه با گناه آلوده نشده بود.🍃 اماا خیلے سختــ بود . هر روزِ ما دقیق بررسی و حسابرسی مے‌شد. کوچڪترین اعمال مورد بررسی قرار مےگرفت. همین طور ڪه اعمال روزانه ام بررسی مےشد، به یڪی از روزهای دوران جوانے رسیدیمـ. اواسط دهه هشتاد. یڪباره جوان پشت میز گفت: به دستور آقا اباعبدلله (علیه السلام) پنج سال از اعمال شما را بخشیدیمـ. این پنج سال بدون حسابـ طی مےشود. 🖐 سال🤗 با تعجب گفتمـ : یعنی چی؟؟ گفت: یعنے پنج سال گناهان شما بخشیده شده و اعمال خوب تان باقی مےماند. نمی‌دانید چه قدر خوشحال شدم 😍🤩 اگر در آن شرایط بودید لذتے ڪه من از شنیدن این خبر پیدا ڪردم را حس مےڪردید. پنج سال بدون حساب و ڪتاب؟؟!!!😁😂😍 گفتمـ : این دستور آقا به چه علت بود؟؟🤔 همان لحظه به من ماجرا را نشان دادند. در دهه هشتاد و بعد از نابودی صدام بنده چندین بار توفیق یافتمـ ڪه به سفر ڪربلا بروم. در یڪی از این سفرها یڪ پیرمرد ڪر و لال در ڪاروان ما بود. مدیر ڪاروان به من گفت: مےتوانے این پیرمرد را مراقبتــ ڪنے و همراه او باشی؟؟🧐 ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄ 😌👌.•░از ڪسے‌ڪه ڪتاب نمےخونه بترس از اونے‌ڪه فڪر میڪنه خیلے ڪتاب خونده بیشتـــــر ヅ
⇜‌[ 😍📚 ]⇝ ﷽ من هم مثل خیلی‌های دیگر دوست داشتـمـ تنها به حرمـ برومـ و با مولای خود خلوتــ داشته باشمـ ، اما با اڪراه قبول ڪردمـ 🙂 ڪار از آنچه فڪر مےڪردمـ سخت‌تر بود . این پیرمرد هوش و حواس درستــ و حسابے نداشتــ . او را باید ڪاملا مراقبتــ مےڪردمـ. اگر او را لحظه‌ای رها مےڪردمـ گم می شد!!😱😱 خلاصه تمام سفر کربلای من تحت الشعاع حضور این پیرمرد شد. این پیرمرد هر روز با من به حرمــ مےآمد و برمےگشتــ . حضورقلب من ڪم شده بود چون باید مراقب این پیرمرد مےبودم. روز آخر قصد خرید یک لباس داشتـ. فروشنده وقتی فہمید ڪه او متوجه نمی‌شود قیمت را چند برابر گفتــ . جلو آمدمـ و گفتمـ : چی داری میگی؟؟ این آقا زائر مولاستــ! چرا اینطوری قیمتــ مےدی؟؟ این لباس قیمتش خیلے ڪمتره.🤨🤨 خلاصه این ڪه من لباس را با قیمتـ خیلے ارزان‌تر برای این پیرمرد خریدمـ. با هم از مغازه بیرون آمدیمـ . من عصبانے و پیرمرد خوشحال بود.😀 با خودمـ گفتمـ: عجبـــ دردسری برای ما درستــ شد. این دفعه ڪربلا اصلا به ما حال نداد. 🙁 یڪباره دیدمـ پیرمرد ایستاد رو به حرمـ ڪرد و با انگشتــ دست مرا به آقا نشان داد و با همان زبان بی‌زبانی برای من دعا ڪرد.🤲 جوان پشت میز گفت: به دعای این پیرمرد، آقا امام حسین (علیه‌السلامـ) شفاعت ڪردند و گناهان پنج سال تو را بخشیدند.✋ باید در آن شرایط قرار مےگرفتید تا بفهمید چه قدر ازین اتفاق خوشحال شدمــ. صدها برگه در کتاب اعمال من جلو رفتــ. اعمال خوب این سالها همگی ثبت شد و گناهانش محو شده بود.🤩 ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄ 😌👌.•░از ڪسے‌ڪه ڪتاب نمےخونه بترس از اونے‌ڪه فڪر میڪنه خیلے ڪتاب خونده بیشتـــــر
⇜‌[ 😍📚 ]⇝ ﷽ در دوران نوجوانے در پایگاه بسیج شہرستان فعالیتــ داشتمـ . روزها و شبها با دوستانمان با هم بودیمـ. شبهای جمعه همگے در پایگاه دور هم جمع بودیمـ. و بعد از جلسه قرآن، فعالیت نظامی و گشت و بازرسی و..... داشتیم. در پشتــ پایگاه بسیج قبرستان شهر ما قرار داشتــ. ما هم بعضے وقتها دوستان خودمان را اذیت مےڪردیمـ! 👻😈 البته تاوان تمام این اذیّت ها را آنجا دادم.😓😥 برخی شبهای جمعه تا صبح در پایگاه حضور داشتیمـ . یڪ شبــ زمستانے برفــ سنگینے آمده بود. یڪی از رفقا گفتــ: ڪسي جرأت داره الآن تا آخر قبرستان برود؟؟ گفتمـ این ڪه ڪار مهمے نیستــ من الان مےروم. او همـ به منـ گفتـ : باید لباس سفید بپوشـي!!👻👻 من سرتا پا سفید پوش شدمـ و حرڪت ڪردمـ .صدای خس‌خس پای من روی برف، از دور هم شنیده مےشد. من به سمتــ انتهای قبرستان رفتم. اواخر قبرستان ڪه رسیدمـ، صوت قرآن شخصی را از دور شنیدمـ . یڪ پیرمرد روحانی ڪه از ساداتــ بود شبهای جمعه تا سحر در انتهای قبرستان و در داخل یک قبر مشغول تهجد و قرائتــ قرآن مےشد.📖 فهمیدمــ ڪه رفقا با اینڪار مےخوایتند با این سید شوخے کنند. مےخواستمـ برگردمـ . اما با خودمـ گفتمـ: اگر الان برگردمــ رفقای من فڪر مےکنند ترسیدمـ . برای همین تا انتهاے قبرستان رفتمـ..😱😱 هر چه صدای پای من نزدیڪتر مےشد صدای قرائت قرآن سید هم بلندتر مےشد..... ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄ 😌👌.•░از ڪسے‌ڪه ڪتاب نمےخونه بترس از اونے‌ڪه فڪر میڪنه خیلے ڪتاب خونده بیشتـــــر ヅ
⇜‌[ 😍📚 ]⇝ ﷽ هر چه صدای پای من نزدیڪتر مےشد صزای قرائت قرآن سید هم بلندتر مےشد. از لحن او فہمیدمـ ڪه ترسیده ولی به مسیر ادامه دادم. تا این که به بالای رسیدم ڪه او در آن مشغول عبادت بود.🚶‍♂👣 یڪباره تا مرا دید فریادی زدو حسابی ترسید. من همـ ڪه ترسیده بودمـ پا به فرار گذاشتمـ .🏃‍♂🏃‍♂ پیرمرد سید رد پای مرا در داخل برف گرفت و دنبال من آمد. وقتی وارد پایگاه شد حسابی عصبانی بود . ابتدا ڪتمان ڪردمـ. اما بعد از او معذرت‌خواهی ڪردمـ .😰😥 او با ناراحتے بیرون رفت. حالا چندین سال بعد از این ماجرا ، در نامه عملم حکایت آن شب را می‌دیدم. نمیدانید چه حالے بود . وقتی گناه یا اشتباهی را در نامه عملم می‌دیدم ، مخصوصا وقتی کسی را اذیت کرده بودم از درون عذاب مے کشیدم. گویے خودم به جای آن طرف اذیت می‌شدمـ. از طرفی ، در این مواقع باد سوزان از طرف چپ وزیدن مےگرفتــ ، طوری که نیمی از بدنم از حرارت آن داغ مےشد.🔥🔥 وقتی چنین اعمالی را مشاهده می کردم به گونه ای آتش را در نزدیکی خودم میدیدم که چشمانم دیگر تحمل نداشت. ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄ 😌👌.•░از ڪسے‌ڪه ڪتاب نمےخونه بترس از اونے‌ڪه فڪر میڪنه خیلے ڪتاب خونده بیشتـــــر ヅ
⇜‌[ 😍📚 ]⇝ ﷽ همان موقع دیدمـ ڪه آن پیرمرد سید ڪه چند سال قبل مرحوم شده بود از راه آمد و کنار جوان پشت میز قرار گرفت. سید به جوان گفتــ: من از این مرد نمی‌گذرمـ. او مرا اذیتــ ڪرد. او مرا ترساند.😠😠 گفتمـ به خدا من نمی‌دانستم سید داخل قبر عبادت مےڪند. جوان رو به من گفتــ: اما وقتی نزدیڪ شدی فہمیدی که مشغول قرآن خواندن است. چرا همان موقع بر نگشتی؟ 🤨🤔 دیگه حرفی برای گفتن نداشتمـ . خلاصه بعد از التماسهای من ثواب دوسال عبادت من را برداشتند و در نامه عمل او قرار دادند تا راضی شود. دوسال نمازی ڪه بیشتر جماعتــ بود . دوسال عبادتــ را دادم به خاطر آزار یڪ مؤمن.😔🙁 در لا به لای صفحات اعمال خودم به یڪ ماجرای دیگر از آزار مؤمنین برخوردمـ . شخصی از دوستانمــ بود ڪه خیلی با هم شوخی مےکردیمـ و همدیگر را سرکار می‌گذاشتیم.😅😉 یڪبار در جمع رسمی با او شوخے ڪردمـ و او را خیلی بد ضایع ڪردمـ. خودمـ هم فهمیدمـ ڪار بدی ڪردمـ . برای همین سریع از او معذرتــ خواهے ڪردمـ . او هم چیزی نگفتـ. گذشت تا روز آخر ڪه می‌خواستمـ برای عمل جراحے به بیمارستان بروم. دوباره به همان دوستــ دوران جوانے زنگ زدم و گفتمـ : فلانی من خیلی به تو بد ڪردمـ یڪبار جلوی جمع تو را ضایع ڪردمـ، خواهش می ڪنم مرا حلال ڪن. من شاید از بیمارستان برنگردمــ. بعد در مورد عمل جراحی گفتم و التماس ڪردمـ تا اینکه گفتــ حلال ڪردمـ ، ان شاء الله سالم و خوب برگردی!!🤲🤲 آن روز در نامه عملم ، همان ماجرا را دیدمـ . جوان پشت میز گفت: این دوست شما همین دیشب از شما راضی شد. اگر رضایت او را نمےگرفتی باید تمام اعمال خوب خودت را می‌دادی تا رضایتش را کسب ڪنی. مگر شوخے است ، آبروی یڪ مؤمن را بردی. ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄ 😌👌.•░از ڪسے‌ڪه ڪتاب نمےخونه بترس از اونے‌ڪه فڪر میڪنه خیلے ڪتاب خونده بیشتـــــر ヅ
‏مامانم میگه اگه من پولدار بودم هر روز برنج می پختم زنگ می زدم از بیرون کباب میگرفتم... فداش بشم تو رویاهاشم قناعت می کنه، خب مادر من برنج هم باهاش سفارش بده دیگه😁😂🤦‍♂ 
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تو خواص یونجه نوشته: "تقویت کننده اعصاب" تازه فهمیدم که چرا الاغ اینقد نسبت به مسائل بی تفاوته 🥺🥸🙃😉😬
اگه یه روز اینترنت قطع بشه یه وانت میخرم با یه بلندگو راه میفتم تو کوچه خیابونا پستامو واستون میخونم. فک کردید به همین راحتی ولتون میکنم؟😂😂😂
هدایت شده از - بــنـدگــۍ -
به ادمین جدید دختر باشن و فعال باشن نیازمندیم پیوی ام: @HalmaArtist کانالم: https://eitaa.com/motarhh نشر بدید
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸 ˓
بسم الله الرحمن الرحیم
شَـبتِون‌دَر‌پَنـٰآھِ‌مـٰآدَر‌سـٰآدآت🖐🏻🖤!' نیـم‌نِگـٰآهۍ‌بِـہ‌پُسـت‌هـٰآمون🎬!' یـٰآزَـهـرـٰآ‌تـٰآفَـردـٰآ🌑!'
•| به‌نام‌خداے‌هفت‌آسمون☁️ •| یٰامٌقلِب‌َالقٌلوبْ♥️
السلام‌علیک‌یا‌صاحب‌الزمان💕
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸 ˓
چآدرے‌هامطمئنا‌عشق‌را‌فهمیده‌اند چون‌ڪہ‌عاشق‌ها‌عموما‌ سربہ‌زیر‌اند‌ونجیب^^ ‹‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
میگفت: میدونۍڪِۍ از‌چشم‌ِخدا‌میوفتۍ؟! زمانۍڪه‌آقا‌امام‌‌زمان‌ سرشو‌بندازه‌پایین‌و از‌گناه‌ڪردن‌توخجالت‌بڪشہ ولۍتـو‌انگار‌نـہ‌انگار..! رفیق... نزار‌ڪارت‌بـہ‌اون‌جاها‌برسـہ!! -شهیدمحمدحسین‌محمدخانۍ
_و‌چگونھ‌از‌جان‌نگذرد‌ . . . آن‌رزمنده‌اۍڪھ خدارا‌با‌قلب‌خود احساس‌میڪند🚶🏿‍♂'! ‍ـه‍ـم‌عـجــل‌لـولـیـڪ‌الــفــرج
وَمَنْ جَاهَدَ فَإِنَّمَا يُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ ﴿6﴾ و هر كه بكوشد تنها براى خود مى ‏كوشد زيرا خدا از جهانيان سخت بى ‏نياز است🪐 {سوره عنکبوت آیه 6}
رسول خدا صلی الله علیه و آله: شهادت برترین مرگ هاست.🖤🥀 {شهید مصطفی صدر زاده}
آیا می دانید شاه کلیدی که می تواند هر قفلی در زندگی را باز کند، چیست؟🤔 . قطعا نماز اول وقت است):🤍🖇
مــرکــز‌جــهــانــــــ... نــه‌زمــیــنــــــ! و‌نــه‌خــورشــیــد‌اســتــــــ! مــرکــز‌آن‌خــداســتــــــ♥ ″آلفرد نویس″