eitaa logo
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸 ˓
4.4هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
141 فایل
بسم‌ ِاللّٰھ نزدیك‌ترین‌حال ِ‌بنده‌به‌خداوند‌،حالت ِ‌سجود‌ست 🤍. - — - رفیق؛ اگه نمازت رو محافظت نکنی، حتی میلیاردها قطره‌ اشك هم برای اهل‌بیت بریزی؛ درآخرت نجاتت نمیده . -[ اولویتت #خدا باشه . - — - - تبلیغات ِچنل: @tabsajed⤷ *کپی‌مجاز‌ه‌به‌جزمحفل‌ها.
مشاهده در ایتا
دانلود
⇜‌[ 😍📚 ]⇝ ﷽‌ پس از ماجرايے ڪه براے پسر معتاد اتفاق افتاد، فهميدمـ ڪه من برخے از اتفاقات آينده نزديڪ را همــ ديده‌ام. نمےدانستمــ چطور ممڪن استــ. لذا خدمتــ يڪے از علما رفتمــ و اين موارد را مطرح ڪردمـ.☺️😔 ايشان هم اشاره ڪرد ڪه در اين حالت مڪاشفه ڪه شما بودی، بحثــ زمان و مڪان مطرح نبوده. لذا بعيد نيستــ ڪه برخے موارد مربوط به آينده را ديده باشيد.✋✋ بعد از اين صحبتــ، يقين ڪردم ڪه ماجراے شهادتـ برخے همڪاران من اتفاق خواهد افتاد. يڪے دو هفته بعد از بهبودے من، پدرمــ در اثر يڪ سانحه مصدومـ شد و چند روز بعد، دار فانے را وداع گفتــ. خيلے ناراحتــ بودمــ، اما ياد حرف عموے خدا بيامرزمــ افتادمــ ڪه گفتــ: اين باغ برای من و پدرت هستــ و به زودی به ما ملحق مےشود.😢😢 در يكي از روزهای دوران نقاهتــ، به شهرستان دوران ڪودڪے و نوجوانے سر زدمــ، به سراغ مسجد قديمے محل رفتمــ و ياد و خاطراتــ ڪودڪے و نوجوانے، برايمـ تداعے شد. 💭💭 يڪے از پيرمردهای قديمی مسجد را ديدمــ. سلام و عليڪ ڪرديمــ و برای نماز وارد مسجد شديمـ. ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄ 😌👌.•░از ڪسے‌ڪه ڪتاب نمےخونه بترس از اونے‌ڪه فڪر میڪنه خیلے ڪتاب خونده بیشتـــــر ヅ
⇜‌[ 😍📚 ]⇝ ﷽‌ يڪباره ياد صحنه‌هايے افتادمـ ڪه از حساب و ڪتاب اعمال ديده بودمـ. ياد آن پيرمردي كه به من تهمت زده بود و به‌ خاطر رضايتــ من، ثواب حسينيه‌اش را به من بخشيد.🍃🍃 اين افڪار و صحنه ناراحتي آن پيرمرد، همينطور در مقابل چشمانم بود. باخودمـ گفتمـ: بايد پيگيری ڪنمــ و ببينمـ اين ماجرا تا چه حد صحت دارد. هرچند مےدانستم ڪه مانند بقيه موارد، اين هم واقعی است. اما دوست داشتم حسينيه‌ای ڪه به من بخشيده شد را از نزديك ببينم. به آن پيرمرد گفتمــ: فلانی را يادتان هستــ؟ همان ڪه چهار سال پيش مرحوم شد. ✨🍃 گفتــ: بله، خدا نور به قبرش بباره. چقدر اين مرد خوب بود. اين آدم بےسر و صدا ڪار خير مےڪرد. آدم درستے بود. مثل آن حاجے ڪمــ پيدا مےشود. گفتم: بله، اما خبر داری اين بنده خدا چيزي تو اين شهر وقف كرده؟ مسجد، حسينيه؟!🕌🕌 گفت: نميدانمــ. ولی فلانے خيلے با او رفيق بود. حتماً خبر دارد. الان همــ داخل مسجد نشسته. بعد از نماز سراغ همان شخص رفتيمـ. ذڪر خير آن مرحومـ شد و سؤالم را دوباره پرسيدمـ: اين بنده خدا چيزي وقف كرده؟⁉️❓ اين پيرمرد گفت: خدا رحمتش كند. دوست نداشت ڪسے خبردار شود، اما چون از دنيا رفته به شما مےگويمــ. ايشان به سمت چپ مسجد اشاره ڪرد و گفت: اين حسينيه را مےبينے ڪه اينجا ساخته شده. همان حاج آقا كه ذكر خيرش را ڪردے اين حسينيه را ساختــ و وقف ڪرد. نمےدانے چقدر اين حسينيه خير و بركت دارد.🍃✨ الان هم داريمــ بنايے مےڪنيمــ و ديوار حسينيه را برمےداريم و ملحقش مےڪنيم به مسجد، تا فضا برای نماز بيشتر شود.🍃🍃 من بدون اينڪه چيزے بگويمــ، جوابـ سؤالمـ را گرفتمــ. بعد از نماز سرۍ به حسينيه زدمـ و برگشتمــ. من پس از اطمينان از صحتــ مطلبــ، از حقمــ گذشتمــ و حسينيه را به بانے اصلی‌اش بخشيدم. ✨🍃✨ شب با همسرم صحبتــ مےڪرديم. خيلے از مواردے ڪه برای من پيش آمده، باورڪردنی نبود. بالبخند به خانممـ گفتمــ: اون لحظه آخر به من گفتند: به‌ خاطر دعاهاے همسرتــ و دخترے ڪه تو راه دارے شفاعتــ شدۍ. به همسرم گفتم: اين هم يڪ نشانه است. اگه اين بچه دختر بود، معلوم ميشه ڪه تمام اين ماجراها صحيح بوده. در پاييز همان سال دخترمـ به دنيا آمد.😍😍 اما جدای از اين موارد، تنها چيزے ڪه پس از بازگشت، ترس شديدی در من ايجاد مےڪرد و تا چند سال مرا اذيتــ مےڪرد، ترس از حضور در قبرستان بود! من صداهای وحشتناڪے مےشنيدمــ ڪه خيلے دلهره‌آور و ترسناڪ بود.😳😖 ً اما اين مسئله اصلا در ڪنار مزار شهدا اتفاق نميافتاد. در آنجا آرامش بود و روح معنويت ڪه در وجود انسانها پخش مےشد. ✨🍃✨ لذا براي مدتے به قبرستان نرفتمــ و بعد از آن، فقط صبح‌هاۍ جمعه راهے مزار دوستان و آشنايان مےشدمــ. اما نڪته مهمــ ديگری را ڪه بايد اشاره ڪنم اين است ڪه: من در ڪتاب اعمالمـ و در لحظات آخر حضور در آن دنيا، ميزان عمر خودم را ڪه اضافه شده بود مشاهده كردم. به من چند سال مهلت دادند ڪه آن هم به پايان رسيده! من اڪنون در وقتهاے اضافه هستمـ!⌛️⌛️ اما به من گفتند: مدت زمانے ڪه شما براي صله رحمــ و ديدار والدين و نزديڪانت مےگذارے جزو عمر شما محسوب نمےشود. همچنين زمانے ڪه مشغول بندگے خالصانه خداوند يا زيارت اهلبيت هستيد، جزو اين مقدار عمر شما حساب نمےشود. ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄ 😌👌.•░از ڪسے‌ڪه ڪتاب نمےخونه بترس از اونے‌ڪه فڪر میڪنه خیلے ڪتاب خونده بیشتـــــر ヅ
⇜‌[ 😍📚 ]⇝ ﷽‌ ديگر يقين داشتمــ ڪه ماجرای شهادتــ همڪاران من واقعی استــ. در روزگارۍ ڪه خبری از شهادت نبود، چطور بايد اين حرف را ثابت مےڪردمـ؟ برای همين چيزی نگفتمــ. اما هر روز ڪه برخے همڪارانمــ را در اداره مےديدمـ، يقين داشتمــ يڪ شهيد را ڪه تا مدتے بعد، به محبوب خود خواهد رسيد ملاقات مےڪنمــ.😍😍 هيجان عجيبے در ملاقات با اين دوستان داشتمــ. مےخواستمــ بيشتر از قبل با آنها حرف بزنم و ... من يڪ شهيد را ڪه به زودی به ملاقات الهے مےرفتــ مےديدمــ. اما چطور اين اتفاق مےافتد؟ آيا جنگے در راه استــ!؟🤔🤔 چهار ماه بعد از عمل جراحے و اوايل مهرماه 1394 بود كه در اداره اعلام شد: ڪسانے ڪه علاقمند به حضور در صف حرم هستند، مےتوانند ثبت نام كنند.📝📝 جنب‌وجوشے در ميان همڪاران افتاد. آنها ڪه فڪرش را مےڪردمـ، همگے ثبت نامـ ڪردند. من هم با پيگيری بسيار توفيق يافتمــ تا همراه آنها، پس از دوره آموزش تڪميلے، راهے سوريه شومــ.✈️✈️ آخرين شهر مهمــ در شمال سوريه، يعنے شهر حلبــ و مناطق مهمــ اطراف آن بايد آزاد مےشد، نيروهای ما در منطقه مستقر شدند و ڪار آغاز شد. چند مرحله عمليات انجامــ شد و ارتباط تروريستها با ترڪيه قطع شد. محاصره شهر حلبــ ڪامل شد.🇮🇷💪 مرتبــ از خدا مےخواستمــ ڪه همراه با مدافعان حرمــ به ڪاروان شهدا ملحق شومــ. ديگر هيچ علاقه‌ای به حضور در دنيا نداشتم.🤲📿 مگر اينڪه بخواهمــ برای رضای خدا ڪاری انجامـ دهمـ. من ديده بودم ڪه شهدا در آن سوی هستے چه جايگاهے دارند. لذا آرزو داشتمـ همراه با آنها باشمــ. ڪارهايمــ را انجامـ دادمـ. وصيتنامه و مسائلے ڪه فڪر مےڪردمــ بايد جبران ڪنمــ انجامــ شد. آماده رفتن شدمــ.👨‍✈️👨‍✈️ به ياد دارم ڪه قبل از اعزامـ، خيلے مشڪل داشتمــ. با رفتن من موافقتــ نميشد و... اما با ياری خدا تمام ڪارها حل شد. ناگفته نماند ڪه بعد از ماجراهايے ڪه در اتاق عمل برای من پيش آمد، ڪل رفتار و اخلاق من تغيير ڪرد. يعنے خيلے مراقبتــ از اعمالمــ انجام مےدادمـ، تا خداے نڪرده دل كسي را نرنجانمــ، حق الناس بر گردنمــ نماند. ديگر از آن شوخےها و سرڪار گذاشتنها و... خبري نبود.✋✋ يڪ دو شبــ قبل از عملياتــ، رفقای صميمی بنده ڪه سالها با همــ همڪار بوديمــ، دور هم جمع شديمــ. يڪے از آنها گفتــ: شنيدمــ ڪه شما در اتاق عمل، حالتے شبيه مرگ پيدا ڪرديد و... خلاصه خيلے اصرار ڪردند ڪه برايشان تعريف كنم. اما قبول نڪردمــ. من برای يڪے دو نفر، خيلے سر بسته حرف زده بودمــ و آنها باور نڪردند. لذا تصميمــ داشتمــ ڪه ديگر برای ڪسے حرفے نزنم.😶🤫 جوادمحمدی، سيديحيے براتے، سجادمرادی، برادر ڪاظمے، برادر مرتضی زارع و شاهسنايی و... در ڪنار همــ بوديمــ. آنها مرا به يڪے از اتاق‌های مقر بردند و اصرار ڪردند ڪه بايد تعريف ڪنے.🤗😤 من هم ڪمي از ماجرا را گفتمــ، رفقای من خيلے منقلب شدند. خصوصاً در مسئله حق‌الناس و مقامــ شهادتــ. چند روز بعد در يڪے از عملياتها حضور داشتم. در حين عمليات مجروح شدمــ و افتادمــ🤕🤒. جراحت من سطحي بود اما درستــ در تيررس دشمن افتاده بودمــ. هيچ حرڪتے نمےتوانستمــ انجامـ دهمـ. ڪسے همــ نمےتوانستــ به من نزديڪ شود. شهادتين را گفتمـ. در اين لحظات منتظر بودم با يڪ گلوله از سوی تڪ تيرانداز تڪفيرۍ به شهادتــ برسم.🕊🕊 در اين شرايط بحرانے، عبدالمهدی ڪاظمی و جواد محمدے خودشان را به خطر انداختند و جلو آمدند. آنها خيلی سريع مرا به سنگر منتقل ڪردند. خيلی از اين ڪار ناراحت شدمـ. گفتم: چرا اين ڪار رو كرديد؟ ممڪن بود همه ما رو بزنند. جواد محمدي گفت: تو بايد بمانے و بگويے ڪه در آن سوی هستے چه ديده‌اے.👌👌 چند روز بعد، باز اين افراد در جلسه‌اے خصوصے از من خواستند ڪه برايشان از برزخ بگويمــ. نگاهے به چهره تك‌تك آنها ڪردم. گفتم چند نفری از شما فردا شهيد مےشويد. سڪوتے عجيبــ در آن جلسه حاڪم شد. با نگاه‌های خود التماس مےڪردند ڪه من سڪوت نڪنمــ.😢😥 حال آن رفقا در آن جلسه قابل توصيف نبود. من تمام آنچه ديده بودم را گفتمــ. از طرفے برای خودمــ نگران بودمــ. نڪند من در جمع اينها نباشمــ. اما نه. ان شاء الله ڪه هستمـ.🤲🤲 ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄ 😌👌.•░از ڪسے‌ڪه ڪتاب نمےخونه بترس از اونے‌ڪه فڪر میڪنه خیلے ڪتاب خونده بیشتـــــر ヅ .
⇜‌[ 😍📚 ]⇝ ﷽‌ جواد با اصرار از من سؤال مےڪرد و من جواب مےدادمــ. در آخر گفتــ: چه چيزی بيش از همه در آن‌طرف به درد مےخورد؟ گفتمــ بعد از اهميتــ به نماز، با نيتــ الهي و خالصانه، هر چه مےتوانيد برای خدا و بندگان خدا ڪار ڪنيد.😇😇 روز بعد يادمــ هستــ ڪه يڪے از مسئولين جمهوری اسلامے، در مورد مسائل نظامے اظهار نظری ڪرده بود ڪه براۍ غربےها خوراڪ خوبے ايجاد شد. خيلے از رزمندگان مدافع حرمــ از اين صحبت ناراحت بودند. 🧐🙁😞 جواد محمدۍ مطلبــ همان مسئول را به من نشان داد و گفت: مےبينے، پس‌فردا همين مسئولے ڪه اينطور خون بچه‌ها را پايمال مےڪند، از دنيا مےرود و مےگويند شهيد شد!😱😱 خيلے آرامــ گفتمــ: آقا جواد، من مرگ اين آقا را ديدم. او در همين سالها طوری از دنيا مےرود ڪه هيچ ڪاری نمےتوانند برايش انجام دهند! حتے مرگش هم نشان خواهد داد ڪه از راه و رسمــ امامــ و شهدا فاصله داشته.😤😣 چند روز بعد، آماده عملياتــ شديمــ. جيره جنگے را گرفتيمــ و تجهيزات را بستيمــ. خودمــ را حسابے برای شهادت آماده ڪردمــ. 😊😇 من آرپي جي برداشتمــ و در ڪنار رفقايے ڪه مطمئن بودمــ شهيد مےشوند با تمام اين افراد قرار گرفتمــ. گفتمــ اگر پيش اينها باشمــ بهتره. احتمالا همگے با همـ شهيد ميشويم. نيمه‌های شبــ، هنوز ستون نيروها حركت نكرده بود ڪه جواد محمدی خودش را به من رساند. او ڪارها را پيگيری مےڪرد. سريع پيش من آمد و گفت: الآن داريمــ مےرويمــ برای عمليات، خيلے حساسيتــ منطقه بالاست.🤨🧐 او مےخواستــ من را از همراهے با نيروها منصرف كند. من هم به او گفتمــ: چند نفر از اين بچه‌ها به زودی شهيد مےشوند. از جمله بيشتر دوستانے ڪه با همــ بوديمــ. من همــ مےخواهمــ با آنها باشمــ، بلڪه به‌خاطر آنها، ما همــ توفيق داشته باشيمــ. دستور حرڪت صادر شد.💪💪 من از ساعتها قبل آماده بودمــ. سر ستون ايستاده بودم و با آمادگے ڪامل مےخواستمــ اولين نفر باشمــ ڪه پرواز مےڪند.🕊🕊 هنوز چند قدمي نرفته بوديمــ ڪه جواد محمدی با موتور جلو آمد و مرا صدا ڪرد. خيلے جدی گفتــ: سوارشو، بايد از يڪ طرف ديگر، خط شڪن محور باشے. بايد حرفش را قبول مےڪردمــ. من هم خوشحال، سوار موتور جواد شدم. ده دقيقه‌ای رفتيمــ تا به يڪ تپه رسيديمــ. به من گفت: پياده شو. زود باش.🤨🤨 بعد جواد داد زد: سيديحيے بيا. سيد يحيی سريع خودش را رساند و سوار موتور شد. من به جواد گفتمــ: اينجا ڪجاستــ، خط ڪجاست؟ نيروها ڪجايند؟🙄🙄 جواد هم گفت: اين آرپي‌جي را بگير، برو بالای تپه. بچه‌ها تو را توجيه مےڪنند. رفتم بالای تپه و جواد با موتور برگشتــ! اين منطقه خيلے آرام بود. تعجب ڪردم! از چند نفری ڪه در سنگر حضور داشتمــ پرسيدم: چه ڪار ڪنيمـ. خط دشمن ڪجاستــ؟🤔🤔 يڪي از آنها گفتــ: بگير بشين. اينجا خط پدافندی استــ. بايد فقط مراقبـــ حرڪات دشمن باشيمــ. تازه فهميدم كه جواد محمدي چه كرده!😭😭 روز بعد ڪه عمليات تمام شد، وقتے جواد محمدی را ديدمــ، باعصبانيت گفتمــ: خدا بگمــ چيڪارت بکنه، برا چی من رو بردی پشتــ خط؟!😠😤 ً او هم لبخندی زد و گفتــ: تو فعلا نبايد شهيد شوے. بايد برای مردمــ بگويے ڪه آن طرف چه خبر است. مردمــ معاد رو فراموش کرده‌اند.🙁🙁 برای همين جايی تو را بردمــ ڪه از خط دور باشی. اما رفقای ما آن شب به خط دشمن زدند. سجاد مرادي و سيديحيے براتی ڪه سر ستون قرار گرفتند، اولين شهدا بودند، مدتي بعد مرتضے زارع، بعد شاهسنايي و عبدالمهدی ڪاظمی و... در طی مدت ڪوتاهے تمام رفقای ما ڪه با همــ بوديمــ، همگے پرڪشيدند و رفتند.🕊🕊🕊 درست همان طور ڪه قبلا ديده بودمـ. جواد محمدي هم بعدها به آنها ملحق شد. بچه‌های اصفهان را به ايران منتقل ڪردند. من هم با دستــ خالے از ميان مدافعان حرمــ به ايران برگشتمـــ. با حسرتے ڪه هنوز اعماق وجودمــ را آزار مےداد.😔😔 ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄ 😌👌.•░از ڪسے‌ڪه ڪتاب نمےخونه بترس از اونے‌ڪه فڪر میڪنه خیلے ڪتاب خونده بیشتـــــر ヅ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قیامت بی حسین غوغا ندارد شفاعت بی حسین معنا ندارد حسینی باش كه در محشر نگویند چرا پرونده ات امضاء ندارد.🖤
فڪرکن...اربعین‌شده؛یہ‌کولہ‌پشتۍ‌ یہ‌چفیہ-باسربند -یاابالفضل‌العباس- پرچمِ-یابقیة‌الله-بہ‌دوشت صداۍ‌مداحۍ‌-قدم‌قدم‌بایہ‌علم... اشڪ‌شوق جاده:نجف-ڪربلا +اللهم‌الرزقنا‌یہ‌همچین‌حالۍ‌:)))🥺🖤
‹🔗🖤› تٰاڪِہ‌لَب‌گٌفٺ: سَلامٌ‌عَلَی‌الَأرباب،حُسین{؏} یِڪ‌نَفَس‌رَفـٺ‌دِلم‌تٰاخودِبِـین‌ُالحَـرَمِین! ‌
واسه‌تنهاییتون‌الکی‌به‌اینواون‌ پناه‌نبرین‌بهترین‌پناه‌ اوّل‌خداو‌بعدامام‌حسینِ♥️
خودت‌میدونی زنده‌ام‌' فقط‌به‌امید‌روزی‌که؛ بیـن‌الـحرمیـنت‌رو‌،نه‌تو‌عکس؛ بلکه‌تو‌واقعیت‌ببینم♥️:)
برای همه ی کنکوری ها دعا کنید الان می‌خوان جواب ها رو ببیننن
می‌گفٺ‌ڪھ: عظمت‌ِنوڪری‌درخونھ‌ی امـام‌حسِـین‌روزمانے‌میفهمی.. کھ‌شبِ‌اَول‌ِقبـر وقتی‌زَبـونت‌بنداومـد..💔 یھ‌وقت‌میبینی‌یھ‌صِدایی‌میاد میگھ‌نترس‌مَن‌هستم..:))!
میدانم‌چِہ‌خون‌هاریختِہ‌شد ڪہ‌من‌بِمانم،حِجاب‌و‌عفت‌بمانند... چہ‌وَصیت‌هانوشتہ‌شد‌ ڪہ‌بہ‌من‌بِگویند‌ما‌رَفتیم‌اما‌تو حَواسَت‌بہ‌یادگارِ‌مادَرت‌باشد:) نگذار؎حُرمتش‌رابریزند" پس‌باافتخارمۍپوشَمش‌وبا‌اِفتخار مےگویم‌یادگارزَهرا‌را‌برسردارم:) ‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
یهـ روایتـ خیلــے قشنگـ هستـ کهـ میگهـ : هیچـ چشمـے براے حسینـ گریهـ نمیکنهـ مگر اینکهـ روبهـ روشـ نشستهـ باشهـ
هدایت شده از نـٰاشناس ِسـٰاجده🤍؛
سلام علیکم... رفقااا✋💔 نفری ی الهی ب رقیه برام بگید...💔🥺
وقتی کࢪبلا را دیدم!🙂 فهمیدم میشود با یک نگاه!! عــاشــق شد...:)))))))
دکترمحیی: *هر ساعت ده نوزاد در سیستان بلوچستان بدنیا می‌آید...* ❗️😳🙄 *_بیشترین اسامی فرزندان، عایشه و عمر و عثمان است_*... ❗️ تغییر بافت جمعیت برنامه ریزی شده است... ❗️ طرح هر مرد، چهار زن، چهل فرزند... ❗️ —————————— گفته میشود به جز زن اول، سه زن بعدی باید *دختران شیعه* باشند تا از این طریق هم به *کاهش شیعه* در سیستان کمک شود. از طرف *مدارس وهابی* برای هر بچه *یک و نیم میلیون تومان* حمایت در نظر گرفته شده است. *به ازای جمعیت دو میلیون و هفتصد هزاری سیستان نزدیک به صد هزار تولد در هر سال ثبت میشود! و نسبت به جمعیت کشور از بیشترین زاد ولد برخوردار است... *تنها کشور شیعه جهان تا چندسال دیگر زیر یوق اهل تسنن و وهابی خواهد بود* متاسفانه!!!! و *سهم ما فقط گله و شکایت است از دست نا مسئولین بی کفایت...* *وهابی ها؛* ~سنی نیستند،~ *حتی دشمن اهل تسنن هم هستند...* ❗️ ای که دستت می‌رسد کاری بکن... ❗️ *بسم ا...* # نشر_حداکثری
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸 ˓
در حال نوشتن نامه هاتون...:)💔✋ چقد ک اینا قشنگن...با حرف حرفشون گریم گرفت...💔🙂
رفقااا من منتظر نامه هاتون... اسماتون هستم... فقطططط!!!! جا نمونید...✋🙂
مانده تا اربعین...!🖤 دست نوشته... خادمین کانال...:)
❉‌্ ᭄❀ ﷽ ❉‌্ ᭄❀ ✋سـلامے بـدهیـم محضࢪَ🕊 نورهای دنیا وآخرت ❀ 🪔 ⇣زܩیـنـہ‌امـر‌ظــہور ☟🥀✨ 🖤 ⃟ٖٖٜٖٜ 🌙︴ السلام‌علیڪ‌یا‌رسول‌الله 🖤 ⃟ٖٖٜٖٜ 🌙︴ السلام‌علیڪ‌یا‌امیـر‌المؤمنین 🖤 ⃟ٖٖٜٖٜ 🌙︴سلام‌علیڪ‌یا‌خدیجةکبري 🖤 ⃟ٖٖٜٖٜ 🌙︴ السلام‌علیڪ‌یا‌فاطمةالزهـرا 🖤 ⃟ٖٖٜٖٜ 🌙︴السلام‌علیڪ‌یاحسـن‌ِبن‌علے 🖤 ⃟ٖٖٜٖٜ 🌙︴ السلام‌علیڪ‌یاحسـین‌ِبن‌علے 🖤 ⃟ٖٖٜٖٜ 🌙︴ السلام‌علیڪ‌یا‌علےبن‌الحسین 🖤 ⃟ٖٖٜٖٜ 🌙︴السلام‌علیڪ‌یا‌محمدبن‌علے 🖤 ⃟ٖٖٜٖٜ 🌙︴السلام‌علیڪ‌یا‌جعـفربن‌‌محمـد 🖤 ⃟ٖٖٜٖٜ 🌙︴ السلام‌علیڪ‌یا‌موسےبن‌جعـفر 🖤 ⃟ٖٖٜٖٜ 🌙︴السلام‌علیڪ‌یا‌علےبن‌موسی‌رضا 🖤 ⃟ٖٖٜٖٜ 🌙︴ السلام‌علیڪ‌یا‌محمد‌بن‌علےِ‌جـواد 🖤 ⃟ٖٖٜٖٜ 🌙︴السلام‌علیڪ‌یا‌علے‌بن‌محمدهادۍ 🖤 ⃟ٖٖٜٖٜ 🌙︴اسلام‌علیڪ‌یا‌حسن‌عسـڪری 🖤 ⃟ٖٖٜٖٜ 🌙︴السلام‌علیڪ‌یایاصاحب‌زمانـ 🖤 ⃟ٖٖٜٖٜ 🌙︴السلام‌علیڪ‌یا‌زینب‌ڪبری 🖤 ⃟ٖٖٜٖٜ 🌙︴السلام‌علیڪ‌یا‌ام البنین 🖤 ⃟ٖٖٜٖٜ 🌙︴السلام‌علیڪ‌یا‌ابوالفضل‌العبـاس 🖤 ⃟ٖٖٜٖٜ 🌙︴السلام‌علیڪ‌یا‌فاطمه‌المعصومه 🖤 ⃟ٖٖٜٖٜ 🌙︴السلام علیک یا حضࢪَت‌سکینه 🖤 ⃟ٖٖٜٖٜ 🌙︴السلام علیک یا حضࢪَت‌ رقیه 🖤 ⃟ٖٖٜٖٜ 🌙︴السلام علیک یا حضࢪَت‌ علي اكبر 🖤 ⃟ٖٖٜٖٜ 🌙︴السلام علیک یاحضࢪَت‌ علي اصغر 🕋السلام‌علیڪم‌و‌رحمه‌اللهِ‌و‌برڪاته🕋 ـ❈ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪‌ٰٰٰٰٰٰٰ۪۪۪۪۪ٜٜٜٜٖٜٜٜٖٜٖٖٖٖٖٖٖ ✾ ⃟ٖٖٜٖٜ ♦️سلامتی وتعجیل درفرج امام زمان علیه السلام صلوات ════✧🌸✧════ الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌🤲🏻🕊 〰〰〰〰〰 📱ارتباط با ادمین لینک کانال 🔹به کانال در سجاده بپیوندید⇩⇩⇩ https://eitaa.com/joinchat/1704067345Ced9bda871a ╚═══ 🍃🌺🍃═══
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸 ˓
-🥺
_بیخیال‌هر‌لغت‌نامه‌‌؛بدان عشق‌معنایۍ‌ندارد‌جزحسین :)♥️! . . 🌱
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸 ˓
-🥺
-لاحَياة‌لِقلبي‌إلابِذکركَ؛يآحُسَين . . +جانی‌برایِ‌دلم‌نیست‌جز‌به‌یاد‌تو؛یاحسین!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸 ˓
-🍂
الشَرید؟! -آواره .. الطَرید؟! -طَرد شده .. الفَرید؟! -یکّه .. الوَحید؟! -تنها .. "ازاحوالات‌امام‌زمان‌ما🚶🏻"