May 11
🌿هوالمحبوب
🌿 #داستان_غروب_شلمچه
🌿به روایت #شهیدطاهاایمانی
🌿 #قسمتآخر
🌿غروب شلمچه
اتوبوس توی شلمچه ایستاد ...
"خواهرها، آزادید. برید اطراف رو نگاه کنید ... یه ساعت دیگه زیر اون عَلَم ..."
.
.
از اتوبوس رفت بیرون ... منم با فاصله دنبالش ...
هنوز باورم نمی شد ...
صداش کردم ...
"نابغه شاگرد اول، اینجا چه کار می کنی؟ ..."
برگشت سمت من ...
با گریه گفتم: کجایی امیرحسین؟ ...
جا خورده بود، ناباوری توی چشم هاش موج می زد ... گریه اش گرفته بود ... نفسش در نمی اومد ...
"همه جا رو دنبالت گشتم ... همه جا رو، برگشتم دنبالت ... گفتم به هر قیمتی رضایتت رو می گیرم که بیای ...
هیچ جا نبودی"
اشک می ریخت و این جملات رو تکرار می کرد...
اون روز ... غروب شلمچه ... ما هر دو مهمان شهدا بودیم ...
دعوت شده بودیم ...
دعوت مون کرده بودن 💚💚
🌿 پایان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماواسهامامحسینجونمونممیدیم❤️🩹!'
هدایت شده از ˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
•بِـسّمِاللـھِ الْـرَحمنِاَلـرَّحیم⊰♥️🌿⊱•
-ذڪرروزسہشنبھ.
•❥{یااَرحَمَالرّاحِمین}
•❥{ایمهربانترینمهربانان}
꒱تَوَکُلبَرخُدایَتکُن..
کَفایَتمیکُنَدحَتما؛
اَگَرخالِصشَویبااو،
صِدایَتمیکُنَدحَتما؛
اَگَربیهودِهرَنجیدیاَزایندُنیایِبیرَحمی؛
بِهدَرگاهَشقِناعَتکُن،
عِنایَتمیکُنَدحَتما؛☁️👌🏻💚☘꒰
#خداۍخوبم
Sajede|ساجده
🌿هـࢪ کـس کہ شیفتہ یک شهیـد است،
رسـالتی داࢪد شبیـہ رسـالت تڪمیل نشده آن شهید . .🕊
🌹گویی خـود شهیـد مُکـمل هاے ࢪسـالتش ࢪا مبعـوث میکند..!
⊱ #شهیدانه 🍃˓
.
.