یه جا خوندم
نوشته بود :
کسایی که کانال دارید حواستون باشه اعضای کانال وقتشون رو برای دیدن و خوندن پیام میذارند ، و میتونن به خاطر وقتشون شما رو در آخرت بازخواست کنند . پس به این دلیل حواستون به پست ها باشه .
شاید پست های این کانال روزی به یکی تلنگری زد .
ما تو قیامت چیزی نداریم بابت جبران وقت ارزشمندتون پس از همین حالا
رفقا
حلالمون کنید ...(:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای غیرِ خدا
خودتو صرف نکن!
تنها خریدار بی منت خودشِ:)❤️
#معبودانه
سراغقبرِشهیدهایۍکہزیاد
زائرندارندبروید!
آنهاچیزهایۍکہمۍخواهند
"بہصدنفربدهندرابہیکنفرمۍدهند(:
[ - حاجآقاامینۍخواه🎙]
‹🌿🖇› #شهیـدانهـ
میگفتڪھ:
زیباترینشھادترامیخواهم
یڪبارپرسیدم:
شھادتخودشزیباست؛
زیباترینشھادتچگونہاست؟!
درجوابگفت:
زیباترینشھادتایناستڪھ
جنـازھاےهمازانسـان
باقۍنمـاند((:
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهیدانه🌱
اربعین سال ۱۴٠۱ هیچوقت یادم نمیره
ک همه رفتن کربلا من مونده بودم تنها
❤️🩹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دارم میچینم
سفره هفت سین اما .....
#اللّهُمَعَجِّللِوَلیِکَاَلفَرَج🌱
داریم بھ ِ لحظات پایانۍ سال ۱۴۰۱ نزدیڪ میشیم :)
تقریبا ۲، ۳ ساعت دیگه تا سال جدید ماندھ ؛
خوبۍ ، بدۍ از هم دیگه دیدیم حلال کنیم ؛ کینه ها ، کدورت ها را از هم دور کنیم :)
اگر با دوستت ، خواهرت ، برادرت و ...
قھر هستی باهاش آشتی کن ، از دل هم در بیارید .
انگار همین دیروز بود که وارد سال ۱۴۰۱ شدیم ، اما گذشت ... مثل برق و باد !
و تنها چیزی که ماند ؛ خاطرات ما بود
خاطراتی که خوب بود و یا بد :))
امیدوارم سالی که در پیش رو داریم
انشاءالله سالی پر از خیر و بركت ، سال ظھور حضرت مھدی (عج ) ، پر از شادی
و موفقیت باشه برای جهانیان .
- سال نو پیشاپیش مبروڪ 💚 ؛
۵۶؛۲۱ 👉ساعت
29 اسفند ؛ 1401 -👉تاریخ
امشب شب آخر سالِ ۱۴۰۱
دعاکنیدتو سال جدیدحرم اقاجانمون باشیم:)💔
#امام_حسین_جانم
https://harfeto.timefriend.net/16778617115705
لحظه آخر سال هرچی دلتون میخواد بگین
سال نو مبارک باشه انشالله که همیشه خنده روی لباتون باشه برای ماهم دعا کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
َ
آغاز سال 1402 شمسی مبارک...🎊🪅
عیدتون مبارک...🎉
امیدوارم سالی، سرشار از برکات معنوی و دنیوی رو پیش رو داشته باشید. 🙏😘
با آرزوی بهترینها برای شما عزیزان...🌹
🇮🇷|@sajad110j|
هدایت شده از - مکتبشهدا ؛
سلام رفقا لطفاً نفری 5صلوات و یک حمد شفا برای یک طفل بی گناه بخونید😭🙏
تشکر
#بســـــم_اللّہ
رمان عاشقانه مذهبی #مقتدا
🌺 #قسمت سی دوم
سرم را پایین انداختم و گفتم : من مشکلی ندارم. دربارش خیلی وقته که فکر کردم.
پدر یکه خورد: خودت باید پای همه چیش وایسی. مطمئنی؟
- آره. میدونم.
- پس برید تو اتاق حرفاتونو بزنید!
آقاسید جلو میرفت و من از پشت سر راهنمایی اش میکردم. هردو روی تخت نشستیم، چند دقیقه ای در سکوت گذشت. بالاخره آقاسید پرسید: واقعا مطمئنید؟
- خیلی بهش فکر کردم؛ به همه اتفاقاتی که میتونه بیفته. خیلی وقته این تصمیم رو گرفتم.
- من از نظر مادی چیز زیادی ندارم!
- عیبی نداره. منم توقعی ندارم. فقط یه شرط دارم.
- بفرمایید!
- بدای عقد بریم شلمچه!
لبخند ریزی زد: پس میخواین همسنگر باشین!
- ان شاءالله.
#گره_زلف_خم_اندر_خم_دلبر_وا_شد
#زاهد_پیر_چو_عشاق_جوان_رسوا_شد...
🌸ادامه_دارد🌸
#بســـــم_اللّہ
رمان عاشقانه مذهبی #مقتدا
🌺#قسمت سی سوم
- طیبه... بیا سیدمهدی اومده!
مثل فنر از جایم پریدم و دستی به سر و رویم کشیدم. صدایش را می شنیدم که یا الله میگفت و سراغم را می گرفت. در اتاقم را باز کرد و آمد داخل:سلام خانومم!
- سلام... خوبی؟
احساس کردم خیلی سرحال نیست. به چشم هایم نگاه نمیکرد. پرسیدم: مطمئنی خوبی؟
- آره. بیا کارت دارم.
نشست روی تخت، من روی صندلی نشستم. مثل هميشه با انگشتر عقیقش بازی میکرد. معلوم بود برای گفتن چیزی دل دل میکند. بالاخره به حرف آمد: طیبه من دارم میرم. امروز باید اعزام بشم.
نفسم را در سینه حبس کردم، باور نمیکردم انقدر سخت باشد. نمیدانستم باید چه عکس العملی نشان دهم. نفسم را بیرون دادم و به زور لبخند زدم: به سلامتی!
- میتونی باهام بیای فرودگاه؟
- باشه! صبرکن آماده بشم!
درحالی که داشتم لباس می پوشیدم، سید پرسید: به پدر و مادرت میگی؟
- شاید ولی الان نه.
با سیدمهدی از اتاق بیرون آمدیم و خواستیم برویم که مادر گفت: کجا؟ مى خواستم چایی و میوه بیارم!
گفتم : نه ممنون. میخوایم یکم بریم بیرون.
🌸#ادامه_دارد🌸