پدرصورتپسـرشرآبوسیدوگفت:
تاڪیمیخوـٰاۍبرۍجبھہ؟!
پسـرباخندهگفت:
قولمیدهمدفعہۍآخرمبآشہ
پدر:قولدادیـٰا..!
وپسـرشسرقولشجآنداد!💔(:
@sajad110j
˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
_
سُلطـٰانِمـٰاستآنڪِہبِدۅنِغُرۅرۅنـٰاز
دۅرَششُلۅغبۅدۅسُراغِگِداگِرِفت🧡シ #امامرئـوف シ♥️
@sajad110j
˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
این دختربچه چی از جنگ میفهمه.. به صورت مظلومش یه نگاه بندازید🥺 بعضی کلیپها واقعا آتیشم میزنه 💔 #فلس
همین حوالیاند؛
شِمرهایی که ستم میکنند،
حسینهایی که قربانی میشوند،
و مختارهایی که دیر میرسند...💔
- نرگس صرافیان طوفان
مندوستدارموقتیشھادتبیاددنبالمکه
شھادتمبیشترازموندنمموثرباشه..🌱!'
شھیدمدافعحرممحمّدرضادهقانامیری
#شادیروحشھداصلوات
.
˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 نور عجیبی میدیدم... هیچ نوری اون درخشش و روشنایی اون نور رو نداشت.... تو یه صحرای خ
💞﷽💞
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#بهار_هامون
#قسمت_دهم
با پام ضرب گرفته بودم روی زمین و پوست لبمو میجوییدم...
احمد آقا به دادم رسید و سکوت اتاقو شکست...
احمد آقا: چی شد دکتر؟؟
دکتر با تعجب به عکس قبلی و جدید نگاه میکرد و مقایسشون میکرد...
عینکشو از چشمش برداشت خیره شد به من...
دهنم حسابی خشک شده بود، با بی توجه به نگاه سنگین دکتر لیوان آبی ریختم و یه نفس
خوردمش...
بی فایده بود و دهنم خشک تر از قبل شد..
از شدت استرس داشتم بالا میاوردم...
دکتر: خیلی عجیبه....
ضربان قلبم هر لحظه بیشتر می شد...
دکتر: عکس قبلی یه توده ی خیلی خیلی بدخیم و پیشرفته رو نشون میده... اما این عکس...
شونه بالا انداخت و گفت:
دکتر: هیچی... هیچی پیدا نمیکنم...
سالم سالم، توده ی بدخیم که هیچ از خوش خیمش هم خبری نیست...
واقعا نمیدونم چی بگم هامون.... علم پزشکی رفت زیر سوال....!!!!
احمد آقا همونجا به سجده افتاد...
دستم جلوی دهنم گذاشتم و جلوی اشکمو گرفتم...
وقتی احمد آقا رو دیدم به هق هق افتادم...
خجالت میکشیدم...
احمد آقا: دیدی هامون...
دیدی چیکار میکنه...
خوش به سعادتت....
خوش به سعادتت که نگاهت کرد....
تو مطمئنی نگاه خدا، نگاه آقا بهته...
من سراپا گناه چی...؟؟؟
بین هق هقم سرمو پایین انداختم و گفتم:
من: خجالت زده ام، شرمنده ام شرمنده....
تا روز پرواز فقط و فقط از احمد آقا سوال میپرسیدم و اون با صبر و حوصله جواب میداد..
برای دونستن اخلاق و شناختن کسایی که میخواستم به زیارتشون برم حسابی هول بودم...
غافل بودم از اینکه کار آسونی نیست، حتی اگه تا آخر عمر واسه شناختن یکیشون مطالعه کنم
باز هم به معرفت کامل نمیرسم...
تا اون روز فقط تونستم جریان عاشورا رو گوش کنم و رشادت های افراد مختلفو برای خودم
تجسم کنم...
بلاخره روز موعود رسید و پرواز کردیم به سمت نجف...
وصف حرم موال علی کار هر کسی نیست، اونم کار هامون..
از عظمت علی همین بس که لال می شی و بهت زده...
همین بس که حس غرور ناخودآگاه در کنار بزرگ ترین مرد تاریخ بهت دست میده...
قرار بود از اونجا مسیرو مثل همه پیاده بریم کربلا...
وقتی به این فکر میکردم توی خودم نمیدیم اما وقتی وقتش رسید در کمال تعجب کل راهو
پیاده و بدون کفش رفتم...!!!
وقتی اون همه آدم کوچیک و بزرگ، پیر و جوون رو میدیدم که با شور حسینی راه رو پیش
گرفتن، انرژی می گرفتم...
مسیر بهشتی نجف تا کربلا طی شد...
ستون ها و موکب ها...
نذری هایی که تا گذشته ای نه چندان دور حاضر نبودم نگاهشون کنم...
اما حالا همشونو با میل و رغبت میخوردم...
خورشت ها و چای های عجیب و غریب عربی...
دستشویی های صحرایی و امکانات محدود...
حتی فکرشم نمیکردم این راه انقدر برام شیرین باشه که بی توجه به نبود امکانات و شلوغی به
راهم ادامه بدم و تمام مسیرو اشک بریزم..
مخصوصا با وجود مصطفی و احمد آقا که توی راه برامون دم میگرفتن و روضه میخوندن...
حالا میدونستم دارم کجا میرم و برای رسیدن به مقصد عجله داشتم...
برام جالب بود اخلاق عراقی ها..
برای رفتن زوار امام حسین به خونشون التماس می کردن...
میبردنت، ازت پذیرایی میکردن، لباس هاتو میشستن و روز بعد راهیت میکردن...
مسیر عشق طی شد...
برای رسیدن به هتل رزو شده وقت زیادی گذاشتیم توی اون شلوغی...
با عجله کوله پشتیمو گذاشتم توی اتاق و گفتم:
من: برم دوش بگیرم میخام برم حرم...
احمد آقا: دوش نمیخاد بابا، باید با غبار تن بری زیارت آقا، از آداب زیارته...
شونه بالا انداختم و گفتم:
من: جدی؟؟؟ خیلی خوبه پس زود تر میتونم برم زیارت...
مصطفی با خستگی روی تخت دراز کشید و گفت:
مصطفی: من که خیلی خسته ام، جدای خستگی فکر کردی میتونی بری زیارت تو این
محشری که راه فتاده؟؟؟
شالی که از احمد آقا گرفته بودمو روی شونم انداختم و گفتم:
من: بی ادبیه اگه واسه تشکر نرم... من آدم بی ادبی نیستم، یادم نرفته که چه اتفاقی برام
افتاده... حتما باید همین امشب برم، هرطور شده... اگه نمیایین من تنها میرم..
احمد آقا آستیناشو پایین داد و همینطور که دکمه های لبه ی آستینشو میبست گفت
احمد: من میام هامون جان فقط وضو نمیگیری بابا؟؟؟
دستی به موهام کشیدم و گفتم:
من: وضو؟؟؟ چرا چرا....
رفتم داخل سرویس...
باید وضو میگرفتم اما چجوری؟؟؟؟!!!
به خودم توی آیینه نگاه کردم.
برای اولین بار توی عمرم ریشام نیش زده بودن و من اونا رو نتراشیده بودم..
لمو به دندون گرفتم و سعی کردم فکر کنم چطوری وضو میگیرن...!!!
از خودم خجالت کشیدم که با سی سال سن یه وضو بلد نیستم بگیرم....
زیر لبم گفتم :
من: خجالت نداره، از کی میخاستم یاد بگیرم؟؟؟
مادرم که خیلی زود مرد و پدر بی دین و ایمانم...
یکی باید به خودش یاد میداد...
سعی کردم برگردم به زمان مدرسه، همون روزی که مربی پرورشی داشت وضو گرفتنو یادمون
میداد... برگشتم به کتاب دینی...
˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
_
آخه دورت بگردم . .
شب جمعست هوایت نکنم میمیرم :)!
ای سرورم و ای مولایم و ای معبودِ من!
آیا آتش را بر صورتهایی که برای عظمتت
سجده کنان بر زمین نهاده شده،
مسلط میکنی؟
و نیز بر زبان هایی که صادقانه به توحیدت
و به سپاست مدح کنان، گویا شده؛
و به اعضایی که مشتاقانه به سوی
پرستشگاههایت شتافتهاند و اقرارکنان
جویای آمرزش تو شده اند . . .
شگفتا!
این همه را بسوزانی؟
هرگز چنین گمانی به تو نیست!
از فضل تو هرگز چنین خبری نیامده
تو کریمی و رحیم
و مهربان تر از اینکه عذاب کشیدنِ بندهات
را ببینی و طاقت بیاوری :)!
- فرازهایی از دعای کمیل🌱 -
˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
ای سرورم و ای مولایم و ای معبودِ من! آیا آتش را بر صورتهایی که برای عظمتت سجده کنان بر زمین نهاده
یکی از زیباترین و پرمفهمومترین دعاهایی که تا به حال خوندم دعای کمیل بوده!
البته خب کلام مولامون علی(ع) بایدم اینطور باشه :)
این دعا از اعمال شب جمعه هست توصیه میکنم که حتما بخونیدش✨
014-Dua-Kumayl-www.Ziaossalehin.ir-Farahmand-Musawi-Fani.mp3
28.24M
-صوت دعای کمیل-
برا وقتایی که حوصله خوندن
نداری رفیق !
#براینوازشروحتون :)🌱
∞ 𝒋𝒐𝒊𝒏•• ↻♥️ ↯
⇨ @sajad110j
سوره جمعه.mp3
5.02M
حتی اگه حوصله خوندن ندارید گوش بدید!
#براینوازشروحتون :)🌱
∞ 𝒋𝒐𝒊𝒏•• ↻♥️ ↯
⇨ @sajad110j
شهید مهدی زینالدین :
هرکس درشب جمعه شهدا را یادکند، شهدا هم او را نزد اباعبدالله(ع) یاد میکنند :)!
شادی روح جمیع شهدا صلوات🌱
هدایت شده از ˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
•بِـسّمِاللـھِ الْـرَحمنِاَلـرَّحیم⊰♥️🌿⊱•
میدونیدغیبتچکارمیکنه؟
توبیایروزهبگیری؛
نمازبخونی؛
انفاقبکنی؛
صفاولنمازهمیشهباشی..
بعدیکیبیادهمهایناروراحتببره
چقدرراحت.../:💔
#تلنگرانه
•بِـسّمِاللـھِ الْـرَحمنِاَلـرَّحیم⊰♥️🌿⊱•
چـنل ساجده قراره یڪ تقدیمۍمـتفاوت بده.
اینطوری ڪه شما عزیزان این پیام رو فور میڪنید داخل ڪانالهاتون وما
به چنلتون یڪ پروفایل ڪه با اسم ڪانالتون ولینڪشادیت شده، به همراه یڪ بیت شعر یامتن زیبایـۍ تقدیم میڪنیم🤍ـ
وشما تقدیمۍ هارو داخل چنلتون فور میڪنید🌱،
پـسبراۍ دریافت این تقـدیمۍ ویژه همین پیام رو داخل ڪانال هاتون فور ڪنید❤️🩹.
چـنلمون:
@sajad110j🤍•
جـہت دریافـت تقدیمی:
‹ @gomnaaamm_313 ›
.
.
تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد . .
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد :))
امام رضا جانم💛✨️
@sajad110j
˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
_
زندگی حکمت داره..!
عشق علت داره
خیلی قیمت داره اینکه برات میمیرم واقعیت داره...:)🙂🖤
ابی عبدالله .
@sajad110j
یه جا خوندم که میگفت؛داداش؛ " انگشتر حاج قاسم بعد از اون انفجار بزرگ سالم موند،تورو چجوری زدنت که انگشترت شکست؟ " :))))💔
🏴#ارمانعلیوردی
@sajad110j