eitaa logo
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸 ˓
4.6هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
141 فایل
بسم‌ ِاللّٰھ نزدیك‌ترین‌حال ِ‌بنده‌به‌خداوند‌،حالت ِ‌سجود‌ست 🤍. - — - رفیق؛ اگه نمازت رو محافظت نکنی، حتی میلیاردها قطره‌ اشك هم برای اهل‌بیت بریزی؛ درآخرت نجاتت نمیده . -[ اولویتت #خدا باشه . - — - - تبلیغات ِچنل: @tabsajed⤷ *کپی‌مجاز‌ه‌به‌جزمحفل‌ها.
مشاهده در ایتا
دانلود
ܢܚܠߊ‌ܩܢ ܫܠࡅ࡙ܭܩܢ ܥ‌‌ࡐ‌ܢܚࡅ߳ߊ‌ࡍ߭ ࡈ߭ߊߺܣܝ‌ࡅ߳ࡐ‌ࡍ߭ ܢ̣ܟܿࡅ࡙ܝ‌ ܩࡍ߭ ߊ‌ܥ‌‌ܩࡅ࡙ࡍ߭ ܥܼܥ‌‌ࡅ࡙ܥ‌‌ ܣܢܚࡅ߳ܩܢ ߊ‌ܩࡅ࡙ܥ‌‌ࡐ‌ߊ‌ܝ‌ܩܢ ܢ̣ߊ ܢܚ݅ܩߊ ܠحࡈ߭ߊߺߊ‌ࡅ߳ߺߺܙ ܟܿࡐ‌ܢܚ݅ܨ ܢܚܝ݆ߺܝ‌ܨ ܭࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ ♥️....
ܥ݆ܘ ࡅ߳ܭܠیܦ̇ߺܙ‌ ܢܚܝ̇ߺܭَیܝ̇ߺܨ ߊ‌ܢܚࡅ߳ߺߺܙ ܢ̣ܠߊ ࡅ߳ܭܠیܦ̇ܨ وܦ̈ࡅ߳ܨ ܭܘ ܝ̇ߺܩیܥ‌‌ߊ‌ܝ̇ߺܩܢ ܩܝ̇ߺࡅ߳ظܝ‌ࡅ߳ߺߺܙ ܩߊ‌ܝ̇ߺܥ‌‌ܩܢ یߊ ܦ̇ܦ̈ط ܟܿوܥ‌‌ܩܢ ܝ‌ߊ ܢ̣ܘ ߊ‌ܝ̇ߺࡅ߳ظߊ‌ܝ‌ ܝ̇‌ܥ‌‌ܘ ߊ‌ܩܢ ߊ߬ܦ̈ߊ .....💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بہ اخلاق خودمان برسيم؛ اخلاق اهميتـش از عمل هم بيشتر است..! - امام‌خامنه‌ای❤️ 🌱 @sajad110j
「💌」   -زینب سلام‌الله‌علیها زینت بود برای پدر و امامش...؟! من چه !؟  ✍ بعضی وقتها فکر می‌کنم شاید اینکه روز تولد شما شده روز پرستار، حکیمانه‌ترین انتخابِ ممکن بوده برای این مقام! و  شما نمی‌توانستید «شریکه الحسین» باشید مگر اینکه روح ترمیم، روح مدارا، روح التیام، روح تیمارگری، روح غالب وجودتان باشد! • نمی‌شود شریک کسی شد، • نمی‌شود سپر کسی شد، • نمی‌شود مراقب کسی بود، • نمی‌شود کامل کننده‌ی راه کسی بود، مگر آنکه آنقدر وسیع باشی که تمام غمهای امامت و فرزندان امامت در تو جا شوند! √ لازمه‌ی شریک کسی شدن، شبیه شدن به اوست! √ لازمه‌ی مراقبت کردن از کسی، ذبح تمام توقعات از اوست! چیزی شبیه حل شدن، یا تمام شدن در یک وجود! « تمامِ من برای او » .... و این بود علّت شهادت تمام انبیاء و معصومین: «نبودند کسانی که تمامشان برای امام باشد» نمی‌شود که او «زینب» امامش باشد، و پاره‌های جان امام، پاره‌های جان او نباشند. یتیمان امام، نگرانی‌های او نباشند! او آمده که فقط آغوش باشد برای امام و فرزندانش... همین، این راه به اراده‌ی خدا به مقصدش خواهد رسید اما... کسانی به «امام داری» می‌رسند که: هر آدمی را فرزند امام، و درد هر کسی را درد امام بدانند! زِیْن (زینت) + أَبْ (پدر) = زینب (سلام‌الله‌علیها) چه استراتژی دقیقی داشته خدا برای انتخاب نام تو! امام، قبل از آنکه امام باشد برای ما (رابطه‌ی‌حقوقی) ؛ پدر است برای ما (رابطه‌ی حقیقی) و محال است کسی در رابطه‌ی حقیقی به بالاترین عشق‌ها نرسیده باشد:  ولی بتواند «امام دارِ خوبی» باشد! √ عشق است که همه توقع ها را در خود ذوب می‌کند! عشق است که تمام تو را در امام حل می‌کند! آنوقت تو هم می‌شوی مثل سلمان، مثل عبدالعظیم حسنی «ولیّ امام» «تکه‌ای از جان امام» .... ➕خداوندا می‌شود روزی ما هم مایه‌ی زینت امام‌مان باشیم ؟!(: ساجده|𝑺𝒂𝒋𝒆𝒅𝒆𝒉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ولادت خواهر ارباب مبارک😍😊❤️ مرگ بر صهیونیست✊ العجل یا مهدی🤲 ساجده|𝑺𝒂𝒋𝒆𝒅𝒆𝒉
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 مگه آدم بدا عاشق نمیشن 💗 قسمت3 پیرمرد: آی پسرم آی... بعد پشتشو کرد بهم رفت برگشتم سمت اتاقکه دستمو کشیدم بهش چقدر سرد بود سرم خوب شده بود یه نگاه به داخل اتاقک انداختم پراز پول بود چرا پول توشه؟! شاید واسه نیازمندانه یه تراول 50 تومنی انداختم داخلش رفتم سوار ماشین شدم حرکت کردم سمت بیمارستان واسه جواب آزمایشنمیدونم آزمایش واسه چی گرفتن من که چیزیم نیست.. دم بیمارستان پارک کردم رفتم سمت اطلاعات: ببخشید خانوم کجا میتونم دکتر رادمنش پیدا کنم؟ منشی:طبقه دوم اتاق شماره ۱ _ممنون سوار آسانسور شدم زدم طبقه دوم آهنگ مالیمی پخش میشد صدای زنه اومد که میگفت طبقه دوم از بچگی بدم میومد ازش اه از آسانسور خارج شدم روبه رو آسانسور زده بود اتاق یک خانوم رادمنش رفتم جلو در زدم دکتر:بفرمایید وارد شدم سرش پایین : اهوم... سرشو آورد بالا:بفرمایید بشینید نشستم رو صندلی: واسه جواب آزمایش اومدم دکتر:سلام فامیلتونو چیه؟؟؟ _راد دکتر:راستش شما... ....¡¿ چجوری بگم... شما به یه بیماری مبتلا هستید _خب... دکتر:راستش سخته یکم گفتنش همچین بیماری رو اگه بخوام به بیمار بگم _دکتر با من راحت باش بگو... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗مگه آدم بدا عاشق نمیشن 💗 قسمت4 دکتر: شما یک ساله تو سرتون یه تومور دارید بهش رسیدگی نکردین و این تومور بزرگ بزرگ تر شده حالا کار عمل سخت شده حال الانم نمیتونم توصیف کنم هرکسی جایی من بود نمیتونست تحمل کنه _ چند درصد احتمال خوب شدنم هست؟؟! دکتر : خیلی دیر شده اگه عمل نکنید چند ماه بیشتر زنده نمیمونید _ و اگه عمل کنم؟ دکتر: دو احتمال هست یا خوب میشد یا ... _ چند درصد احتمال خوب شد  دکتر: 20درصد بلند شدم سرم گیج رفت دستمو گرفتم به میز سرم دوباره درد گرفت دکتر:فقط میتونم بهتون بگم دعا کنید _عمل میکنم من به دعا اعتقاد ندارم نه به دعا نه به خداش پس عمل میکنم دکتر: هرجور خودتون صلاح میدونید اما هیچ وقت دعارو دست کم نگیرید خیلی هارو خوب کرده... و اینکه امیدتون از دست ندید ... ساجده|𝑺𝒂𝒋𝒆𝒅𝒆𝒉
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗مگه آدم بدا عاشق نمیشن 💗 قسمت5 از اتاق زدم بیرون به لیلا پیام دادم بیاد خونه... حالا که امیدی به زنده بودنم نبود باید همه چیرو تمام میکردم سوار ماشین شدم حرکت کردم سمت شرکت اول باید کارای اونجا رو هم درست کنم بعد کارهای دیگه... لیلا : یعنی چی نامزدی رو بهم بزنیم هیچ میفهمی چی داری میگی؟! _اره خوب میفهمم چی میگم این نامزدی از امروز دیگه واسه ی من معنی نداره فردا میریم محضر و تمومش میکنیم لیلا:من اینکارو نمیکنم _مجبوری لیلا:امیر خب دلیلشو بگو بهم... امیر ببین منو... چرا سرتو انداختی... دلیلتو بگو تا برم _قول میدی لیلا:آره میرم _دیگه نمیخوامت ازت زده شدم یکی دیگه رو میخوام یهو یه طرف صورتم داغ شد لیلا:این کشیده رو زدم تا بفهمی من نفهم نیستم تو نمیتونی یکی دیگه رو دوست داشته باشی حاال که میخوای جدا بشیم 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 مگه آدم بدا عاشق نمیشن 💗 قسمت6 باشه حرفی نیست ،قبول،ولی امیر نگو دوستم نداری میسپارمت دست خدا دست همونی که تورو بهم رسوند... هنوز تو شک حرفاش بودم این خدا کیه ؟ که همه راجبش حرف میزنن خدا... خدا... خدا... صدا بسته شدن در اومد پس چرا من خدارو نمیبینم چرا من حسش نمیکنم؟! بلند شدم رفتم حمام یه دوش گرفتم اومدم بیرون داروهایی که دکتر گفته بود خوردم لباسهامو پوشیدم رفتم بیرون ساعت نزدیکهای 10 شب بود بازم... خیابونا شلوغ شده بود ماشین رو پارک کردم پیاده شدم چند نفر داشتن اون وسط دمام میزدن رو کردم سمت یه پسری که لباس بیمارستان تنش بود ازش پرسیدم... _اقا پسر پسر:بله _امروز چه خبره که دارن دمام میزنن؟ پسر:برو پیش یکی واست تعریف کنه اون صبر و حوصله این چیزارو خیلی داره _پیش کی برم؟ پسر: برو تو اون مسجد بپرس حاج مجید کجاست بهت میگن از اون هر سوالی داری بپرس فقط اونه که میتونه جواب سوالهاتو بده بگو منو حسین فرستاده دیدش سلام منم خیلی بهش برسون بگو جام اونجا راحته ولی بزودی میام پیشت صبر داشته باش فعلا قسمت نیست... _حتما رفتم تومسجد چند نفر لباس مشکی پوشیده بودن _ببخشید حاج مجید کجا میشه پیدا کرد یکی از پسرا جواب داد: داخل اتاقشه ولی سرش خیلی شلوغه _منو حاج حسین فرستاده باهم گفتن:کی؟؟ _میشه منو ببرین پیشش؟ یه پسری از پشت اونا اومد بیرون: بیا من میبرمت... پشت سرش حرکت کردم ... پسر:این اتاق حاج مجیده میتونی بری تو خودش رفت در اتاق آروم زدم حاج مجید:بفرمایید تو صداش خستگی داد میزد درو باز کردم رفتم داخل یه مرد حدود ۵۴ ساله بود _با حاج محید کار داشتم شمایید با سر تائید کرد _چندتا سوال داشتم گفتن بیام پیش شما حاج مجید:بفرمایید _این چند روزه چخبره که همه سیاه میپوشن چرا دمام میزنن حاج مجید:امروز10 محرمه روزی که مردم عزاداری میکنند _چرا؟؟! حاج مجید:برای امام حسین که بهدخاطر خدا فقط با 72یارش جنگیدن و مظلومانه به شهادت رسیدن .. ساجده|𝑺𝒂𝒋𝒆𝒅𝒆𝒉