May 11
عرض سلام و ادب...
شبتون حسینی ان شاءالله🤲
رفقای گرامی حالتون چطوره خوبین الحمدالله؟؟
رفقا امشب میخوام یخورده راجب امیدوار بودنو خدا صحبت کنم...
اگر حالشو دارید بسم الله وضو بگیرید تشریف بیارید
دیدید ما ادما دیگه از ی جایی حس میکنیم تنها شدیم حس میکنیم دیگه هیشکی کنارمون نیست،میدونید از کجا این حسه شروع میشه؟؟
نمیدونم الان در جواب سوالم چی گفتید شاید گفتید اونجایی ک خسته میشیم دیگه نمیکشیم یا ازونجایی ک یکی ولتون میکنه و میره و محل نمیده و.....
ولی این حسه ته تهش ی چیز دیگست...
ک اونم نا امیدیه...😢
ازون جایی ک ناامید میشیم از همه کس و مهمتر اینکه حس میکنیم خدا دیگه ازمون رو برگردونده و نگاهمون نمیکنه حالا خودمون ب آبو آتیش بزنیم و دیگه هیچ امیدی نداریمو ب قول خودمون ته ته خط میرسیم
اخه بنده ی خدا،چرا میگن خدا بزرگه خدا بخشندست خدا کرام الکاتبینه اصن نگاه کردیم ب این بزرگی و عظمتش اصن فکر کردیم؟؟
خدا ی جاهایی ک فک میکنی اصن کلاً هیچ جوره دیگه بهت نگاه نمیکنه هواتو داره میگه تو بیا تو بنده ی منی منه خدا چرا باید ازت رو برگردونم کسی ک تورو افرید روی این کره ی خاکی منم کسی ک هواتو داره و همیشه کنارته منم تو فقط بیا کافیه بیای😌
بخا شرط می بندم تو از خدا بخواه خدا ازت رو برنمی گردونه...
تو ی سه چهار شب حس کن یه قراری داری با خدا برو تو تنهایی خودت و بشین حرف بزن با خدا هرچیزی که تا حالا نتونستی ب کسی بگیو شروع کن دو ب دونه گفتن اگ خدای نکرده گناه کردی اعتراف کن گناهاتو بشمار مخلصانه از خدا بخواه بگو خدایا من جز تو کسیو ندارم،میفهمی چی میگم دیگه؟؟
وقتی حاضر شدی چند شبی این کارو کنی
ب والله
که از شب دیگه یجوری کشونده میشی ی حسی هی ته دلت میگه پاشو منتظرته ها قرارت؟!