⇜[ #به_وقت_رمان😍📚 ]⇝
؛﷽
#سه_دقیقه_در_قیامت
#قسمتــ_نهمـ
#پایان_عمل_جراحی
عمل جراحی طولانی شد و برداشتن غده پشت چشمـ با مشکل مواجه شد. پزشڪان تلاش خود را مضاعف ڪردند.
برداشتن غده همان طور که پیشـ بینے مےشد با مشڪل جدی همراه شد.
آنها ڪار را ادامه دادند و در آخرین مراحل عمل بود ڪه یڪباره همه چیز عوض شد.
احساس کردمـ آنها ڪار را به خوبی انجام دادند . دیڱر هیچ مشکلی نداشتم آرام و سبڪ شدم. چقدر حس زیبایی بود درد از تمامـ بدنم جدا شد.
یکباره احساس راحتے کردم. سبڪ شدم. با خودم گفتم : خدا رو شکر . از این همه درد چشم و سردرد راحت شدم. چه قدر عمل خوبی بود . با اینڪه کلی دستگاه به سرو صورتم بسته بود اما روی تخت جراحی بلند شدم و نشستم .
برای یڪ لحظه زمانے را دیدم ڪه نوزاد و در آغوش مادرمـ بودمـ. از لحظه ڪودڪی تا لحظه ای ڪه وارد بیمارستان شدم برای لحظاتے با تمام جزئیات در مقابل من قرار گرفت..
چقدر حس وحال شیرینی داشتمـ در یڪ لحظه تمام زندگی و اعمالم را دیدمــ.
در همین حال و هوا بودمـ ڪه جوانی بسیار زیبا بالباسی سفید و نورانی در سمت راست خود دیدم.
او بسیار زیبا و دوست داشتنی بود نمیدانم چرا اینقدر او را دوست داشتم.
می خواستم بلند شوم و او را در آغوش بگیرم.
او کنار من ایستاده بود و به صورت من لبخند میزد......
#ادامه_دارد
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
😌👌.•░از ڪسےڪه ڪتاب نمےخونه بترس
از اونےڪه فڪر میڪنه
خیلے ڪتاب خونده بیشتـــــر ヅ
⇜[ #به_وقت_رمان😍📚 ]⇝
﷽؛
#سه_دقیقه_در_قیامت
#قسمتــ_دهمـ
#پایان_عمل_جراحی
او ڪنار من ایستاده بود و به من لبخند مےزد. محو چهره او بودمـ. با خودمــ مےگفتمـ چه قدر چهره اش زیباستــ!!
چه قدر آشناستــ. من او را ڪجا دیدمـ؟؟؟!🤔🧐
سمتــ چپمـ را نگاه ڪردمـ . دیدمــ عمو و پسرعمهام و آقاجان سید (پدربزرگمـ) و..... ایستادهاند. عمویم مدتی قبل از دنیا رفته بود.
پسرعمهام هم از شہداے دوران دفاع مقدس بود. از اینڪه بعد از سالها آنها را مےدیدمـ خیلی خوشحال شدمــ. 😊
زیر چشمے به جوان زیبارویے ڪه ڪنارمـ بود دوباره نگاه ڪردمــ. من چه قدر او را دوست دارم. چه قدر چهره اش آشناست.
یکباره یادم آمد... حدود ۲۵سال پیش .....
شب قبل از سفر مشهد.......عالمـ خوابــ........ حضرتــ عزرائیل.😍
با ادب سلامـ ڪردمـ حضرتــ عزرائیل جواب دادند. محو جمال ایشان بودمـ ڪه با لبخندی برلبــ بہ من گفتند: برویمــ؟؟
با تعجبـ گفتمـ: کجا؟🧐🤔
بعد دوباره نگاهے به اطراف انداختمــ. دڪتر جراح ماسڪ روی صورتش را در آورد و به اعضاے تیمــ جراحے گفتــ: دیگه فایده نداره . مریض از دستــ رفتــ..... و بعد گفتــ: خسته نباشید شما تلاش خودتون رو ڪردین اما بیمار نتونستـ تحمل ڪنه.
یڪی از پزشڪها گفت: دستگاه شوڪ را بیارید..... نگاهی به دستگاهها و مانیتور اتاق عمل ڪردمـ . همه از حرڪت ایستاده بودند!! 😱
عجیب بود ڪه دکتر جراح من پشت به من قرار داشتــ ، اما من مےتوانستمـ صورتش را ببینمــ، حتی مےفہمیدمـ در فڪرش چه مےگذرد! من افڪار افرادی ڪه داخل اتاق بودند را هم میفهمیدمــ.🧐😌
همان لحظه نگاهمـ به بیرون از اتاق عمل افتاد. من پشت اتاق را مےدیدمـ . برادرم با یک تسبیح در دست نشسته بود و ذڪر مےگفت. خوب به یاد دارمـ ڪه چه ذڪری می گفت.
#ادامه_دارد
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
😌👌.•░از ڪسےڪه ڪتاب نمےخونه بترس
از اونےڪه فڪر میڪنه
خیلے ڪتاب خونده بیشتـــــر ヅ
.
هدایت شده از مسابقه🥑 آووکادو
🎁🥑جوایز مسابقه فروشگاه آووکادو🥑
🎁 نفراول👇👇
1⃣به ارزش 70 هزار تومان لوازم تحریر تو کانال انتخاب میکنه
🎁 نفر دوم 👇👇
1⃣به ارزش 50 هزار تومان لوازم تحریر تو کانال انتخاب میکنه
🎁 نفر سوم 👇👇
1⃣به ارزش 20 هزار لوازم تحریر تو کانال انتخاب میکنه
برای شرکت درمسابقه حتما باید عضو کانال زیر باشین😍👇👇
https://eitaa.com/aavakado
https://eitaa.com/aavakado
https://eitaa.com/aavakado
زود شرکت کنید و جایزه هارو ببرید😍🥑
#کد_دو
2.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
منو ببر پیش خودت ✨
همونجایی که شهر امن خداست😌
8.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما خشم کنیم سفره تان برچیده است 😎😏
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸🇮🇷 ˓
ان شاءالله فردا پخش زنده از حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها در کانال برای شما عزیزان قرار داده می شود🌷