eitaa logo
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸 ˓
4.5هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.8هزار ویدیو
141 فایل
بسم‌ ِاللّٰھ نزدیك‌ترین‌حال ِ‌بنده‌به‌خداوند‌،حالت ِ‌سجود‌ست 🤍. - — - رفیق؛ اگه نمازت رو محافظت نکنی، حتی میلیاردها قطره‌ اشك هم برای اهل‌بیت بریزی؛ درآخرت نجاتت نمیده . -[ اولویتت #خدا باشه . - — - - تبلیغات ِچنل: @tabsajed⤷ *کپی‌مجاز‌ه‌به‌جزمحفل‌ها.
مشاهده در ایتا
دانلود
✍امیرالمؤمنین علیه السلام: انديشيدن مانند با چشم ديدن نيست؛ زيرا گاه چشمها به صاحبانش دروغ مى گويند، ولى خرد به آنكه از وى اندرز خواسته، نيرنگ نمى زند لَيسَتِ الرَّوِيَّةُ كَالمُعايَنَةِ مَعَ الأَبصارِ؛ فَقَد تَكذِبُ العُيونُ أهلَها ، ولا يَغُشُّ العَقلُ مَنِ استَنصَحَهُ 📚نهج البلاغه، 281
و حاجتم را کسی جز تو بر نیاورد و غم زدگی ام را جز رحمتت برطرف نکند و بدحالی ام را جز مهرت نگشاید🕊 🦋 🇮🇷|‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌@sajad110j|
کوچک ترین سرباز سیدعلی🥰 🇮🇷|‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌@sajad110j|
6.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
_پاش‌وایمیستیم‌ان‌شاءالله!(: 🇮🇷|‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌@sajad110j|
همیشہ‌بہ‌مادرش‌میگفت: دعاڪن‌‌مؤثر‌باشم،شهید‌شدن ‌و‌نشدن‌زیاد‌مهم‌نیست!. 🇮🇷|‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌@sajad110j|
ما نمی‌توانیم با زن آن گونه که برخی از مردم برخورد میکنند مواجه شویم. فی المثل نباید پس از زایمان، اگر کودک دختر بود، همه خانه را ناراحتی فرا بگیرد؛ نباید زن را در خانه خوار و دلیل کرد؛ نباید برادر را بر خواهران مسلط کرد؛ نباید روحیه زن را تضعیف کرد. بسیاری اوقات زنان زیر فشار شوهران هستند. در برخی مناطق با زن به مثابه ابزار تولید مثل برخورد می‌شود. در مناطق دیگر او را ابزار لذت جویی یا تابلویی هنری میدانند که مرد میخواهد آن را همیشه در برابر چشمان خود قرار دهد. با این برخورد ها روحیه زن را از او میگیریم، گوهر وجودی او را میگیریم و به او ثابت میکنیم که نمی‌تواند رسالتی به عهده داشته باشد. و هیچ امتیازی جز بهره جنسی و زیبایی و خدمت کردن به مرد ندارد. بدین ترتیب، ما با این روش روحیه زن را از بین می‌بریم! در حالی که رسول خدا میفرمود: «بهترین فرزندان شما دختران هستند» 📚سفر شهادت 🇮🇷|‎‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌@sajad110j|
هدایت شده از بہ‌ سوے نوࢪ❥
همسایھ‌ها یہ‌ کمکےمیکنید بشیم 610تاے☘🍃 ˹➜˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌨@yiyiyiyiyi🌨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کارهای خداوند براساس نیت‌های ماهاست گره از کار باز کنی گره کارت باز میشه👌 🎙 🇮🇷|‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌@sajad110j|
میشه یه مادر خونه دار روستایی بود... ولی با حاصل زندگیت دنیا رو متحول کنی 🇮🇷|‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌@sajad110j|
اگر زن‌های انسان‌ساز از ملت‌ها گرفته بشود، ملت‌ها شکست خواهند خورد🌸☘️ 🇮🇷|‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌@sajad110j|
رمان عاشقانه مذهبی 🌺 شانزدهم درست یک هفته بعد که رفتم نمازخانه، دیدم با عبای سفید آنجا ایستاده! یخ کردم انگار! سرخوردم کنار دیوار و چشم هایم را بستم. نمیدانستم باید چه احساسی داشته باشم. اواسط سال بود که تصمیم گرفتم رشته معارف اسلامی را انتخاب کنم. پدر و مادرم مخالف نبودند اما معتقد بودند حیف نمره های خوب من است که بروم معارف و فامیل پشت سرمان حرف میزنند. معلم ها سرزنشم میکردند و حتی پدرم را خواستند که مجبورم کند در تیزهوشان درس بخوانم اما خوشبختانه پدرم انتخاب را به خودم واگذار کرد. چندهفته درباره رشته معارف تحقیق کردم و به این نتیجه رسیدم که با روحیات و شخصیت من سازگار است. برای خودم هدف تعیین کرده بودم و از درستی انتخابم مطمئن بودم اما حرفهای دیگران آزارم میداد و باعث میشد مدام شک کنم. از نظر روحی تحت فشار بودم. تصمیم گرفتم با آقاسید مشورت کنم. حرفهایم که تمام شد، تبسم ملایمی کرد و گفت: بله انتخاب خوبیه، حتی من پیشنهاد میدم برید حوزه! - پدر و مادرم اصلا موافق حوزه نیستن. - اگه مطمئنید انتخابتون عاقلانه ست، سست نشید. چه اشکال داره کسی که درسش خوبه بره معارف بخونه؟ لازم نیست حتما شاگردای ممتاز برن ریاضی و تجربی. مهم اینه که درسی که میخونید رو دوست داشته باشید. اصلا شما برید معارف تا بقیه هم بفهمن که علم علمه..! اصلا اگه توی مشتتون یه الماس باشه، ولی همه مردم بگن گردوئه، شما حرف کدوم رو قبول میکنید؟ مهم اینه که شما به الماس بودنش مطمئنید. حرفهایش پایه های یقین را به راهی که داشتم محکم میکرد. چندروز متوالی از او مشورت گرفتم و با اطمینان رشته ام را انتخاب کردم. 🌸ادامه_دارد 🌸 .
رمان عاشقانه مذهبی 🌺 هفدهم چندماه پایانی سال بیشتر در بسیج فعالیت میکردیم. مدیریت کمیته های مختلف را برعهده داشتیم و با همکاری بچه ها جلسه برگزار میکردیم. این میان آقاسید بیشترین کمک را به ما کرد. با این وجود، چیزی مرا آزار میداد. بین بچه های بسیج، توجه آقاسید به من حالت خاصی داشت. انگار سعی میکرد چیزی را در درونش سرکوب کند، سعی میکرد مرا اصلا نگاه نکند و با من روبرو نشود. تازه ۱۵ ساله بودم و میدانستم افرادی درلباس دین و مذهب افراد ساده و کم سن و سالی مثل من را به بازی میگیرند. از این سوءظن متنفر بودم. میترسیدم همه اینها خیال باشد و احساساتم ضرر ببیند. اما خیال نبود. حتی چندنفر از دوستانم این را فهمیده بودند. تلاش کردم مثل آقاسید کمتر با او روبرو شوم. اما هرچه باهم سنگین تر برخورد میکردیم، بیشتر باهم روبرو میشدیم… ؟ 🌸ادامه_دارد 🌸 .