eitaa logo
🍀سجده ی وصل🍀
38 دنبال‌کننده
388 عکس
105 ویدیو
3 فایل
مرز مُردن و شهادت، #خون نیست ، #خود است..!
مشاهده در ایتا
دانلود
تولد :ساوه ۱۳۲۹ شهادت بر اثر مجروحیت های شیمیایی در عملیات‌ های بدر و خیبر ۱۳۷۵ لحظه‌ی آخر زندگی اش هیچ وقت یادم نمی رود روی تخت دراز کشیده شده بود و حال خوشی نداشت. نگاهی کرد و گفت :تختم رو برگردونید به سمت قبله... خیالش که راحت شد روبروی قبله است. نجواها و زمزمه های زیر لبی اش شروع شد . تختش را چرخاندیم به سمت مشهد ؛ روبروی حرم هشتم خودش اینطور خواست با اینکه قطع نخاع شده بود و بدنش حس و حرکتی نداشت یکباره از جا بلند شد ،تعظیم کرد سمت حرم رضا (ع) بعد هم لبخند زیبایی روی لبهایش نشست و شد . ┏━━☘🌸☘━━ @sajdeyevasl ┗━━
❣بسم رب الشهدا❣ #شهید_علی_دیابی تولد: سمنان۱۳۳۸ شهادت:سر دشت ۱۳۶۱ مزار: امامزاده یحیی/ سمنان بچه دار که شدیم، قرار گذاشتیم برویم پابوس امام رضا( علیه السلام) خواستیم هم زیارتی کرده باشیم هم #شکرانه این نعمتی باشد که خدای مهربان عطا کرده. سواد خواندن دعا و زیارت نامه نداشتیم. توی حرم، هرجا دعا یا زیارت نامه خوانده می شد، همان جا می نشستیم. نگاهم افتاد به علی آقا. داشت با خودش زمزمه می کرد و اشک می ریخت. گفتم:( بلند تر بخون منم بفهمم.) گفت:( منکه سواد ندارم زیارت نامه بخونم. یه شعر یاد گرفتم، دارم برای آقا زمزمه می کنم. 🍃دلم میخواد که پیغمبر ببینم دمی با ساغر کوثر نشینم بگیرم در بغل، قبر رضا را حسین را در صف محشر ببینم🍃 #خط_عاشقی #خاطرات_عشق_شهدا_به_امام_رضا ┏━━☘🌸☘━━ @sajdeyevasl ┗━━
⚘شهید حاج عبد الحسین ⚘ تولد: حیدریه شهادت :عملیات بدر مزار : رضا 🌈 شبی که فردایش قرار بود برود ،باهم رفتیم خانه تک تک ؛ از همه طلبید . دست اخر هم بردمان حرم خدمت امام رضا(ع) . خودش یکی یکی بچه ها را برد دور ضریح طواف داد. از که آمدیم بیرون گفت: "امشب سفارش تون رو به رضا (ع) کردم . به آقا گفتم من دارم میرم جبهه⌛ . شما به بچه های من سری بزنید . گفتم بیان از شما خبر بگیرن . اگه یک وقتی کاری داشتید ، برید به امام رضا🌙 (ع)بگید من شما رو سپردم دست امام رضا(ع)". ┏━━☘🌸☘━━ @sajdeyevasl ┗━━
🌹بسم رب الشهدا و الصدیقین🌹 شهید اسدالله کشمیری فرمانده محور تیپ ویژه شهدا تولد:روستای حسین آباد قرقی مشهد-۱۳۴۱ شهادت:عملیات کربلای۷-مریوان-۱۳۶۴ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 سنی نداشت،هنوز مدرسه می رفت.توی عالم کودکانه ی خودش نذر کرده بود که اگر امتحان هایش را قبول شد،برای کبوتر های حرم امام رضا(علیه‌السلام)گندم ببرد.نذر کبوتر ها رد خور نداشت.قبول که میشد می رفت پیش پدرم و می گفت «بابا سهمیه ی کبوترای امام رضا (علیه‌السلام)رو از خرمن گندماتون بذارین کنار تا براشون ببرم.» یک کیسه ی کوچک گندم برمی داشت و می رفت حرم، سراغ کبوتر های امام رضا(علیه‌السلام). راوی:خواهر شهید منبع:حریف شب،فهیمه محمد زاده،ص۱۳ #عطر_عاشقی #خاطرات_عشق_شهدا_به_امام_رضا @sajdeyevasl