eitaa logo
🍀سجده ی وصل🍀
38 دنبال‌کننده
388 عکس
105 ویدیو
3 فایل
مرز مُردن و شهادت، #خون نیست ، #خود است..!
مشاهده در ایتا
دانلود
❣شهیدان سید رضا پور موسوی، حبیب پور فرج اللهی 💫سید رضا از جوانان خوب اعزامی از دزفول بود. سال۱۳۶۳ به همراه ما در منطقه پاسگاه زید در حضور داشت. سید در خاطراتش آورده یکی از همسنگرانم بسیار به قرائت کبیره مقید بود. خیلی دوست داشتم بدانم که برکات خواندن این زیارت چیست؟🤔 تااینکه در ایام ماه مبارک رمضان به رفتم. فرصتی دست داد تا خداوند مرا بااین زیارت دلنشین آشنا کند. در مسجد امام حسن عسکری( علیه السلام) دزفول بودم. دوستان از طریق ویدئو درس اخلاق آیت الله مشکینی را پخش کردند. آن روز کلام این عالم فرزانه ، به ویژه فراز پایانی آن در خصوص مداومت بر قرائت زیارت جامعه کبیره و اثرات معنوی آن، بسیار بر دلم نشست. تصمیم گرفتم هر هفته شب با توجه به اینکه نامه عمل شیعیان بر امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) عرضه می شود، من نیز با خواندن زیارت جامعه کبیره توسلی به آن بزرگوار داشته باشم. پس از مدتی هر هفته به نیت یکی از چهارده معصوم این زیارتنامه را با خاصی زمزمه می کردم.این طریق عاشقی را تا بعد از عملیات کربلای ۴ در سال۱۳۶۵ ادامه دادم تا اینکه... شب سه شنبه بود. با دوستان همرزم در واحد دیده بانی لشکر ولی عصر( عج) در خرمشهر کنار هم بودیم. می گفتیم و می شنیدیم. رفقا از جنگ و خاطرات گذشته سخن می گفتند اما من شدیدا بی قرار بودم!😔 حال عجیبی داشتم. زمان عاشقی فرا رسیده بود. قرار من با مولایم در ساعت یازده شب بود.❣ هر چه بود گذشت. گفت و شنود همسنگران به انتها رسید. خواب شیرین چشمان همه را ربود. ناراحت بودم. دیر شده بود. رفتم به سراغ قرار همه هفته.... با خودم گفتم از ادب به دور بود که با این برادران اینگونه رفتار کنم و از میان جمعشان برخیزم. صد تکبیر مقدمه زیارت جامعه کبیره را سر دادم که ناگاه همه چیز تغییر کرد! چشمانم بسته شد و پرده ها کنار رفت! همه چیز عوض شد. دیگر نه جبهه بود و نه سنگر ! متوجه شدم که به حالت دو زانو در برابر آقا و سرور و مولای بزرگوارم نشسته ام. آقا و مولایم چهره ای زیبا، قامتی رشید و لباسی درخشان بر تن داشت. سه نفر با لباس ساده نظامی در سمت راست آن بزرگوار و سه نفر سمت چپ آن حضرت به حالت دو زانو نشسته بودند مولای ما به من خطاب کردند و فرمودند ‌:( ناراحت نشو، همین کسانی که تو با آنان همنشین هستی، من هم با تعدادی از ایشان همنشین هستم) بعد هم چند کلامی با مولایمان، ولی عصر( عج) ، صحبت کردم. من در آن لحظه با حالت تضرع و زاری، درحالیکه حالتم قابل وصف نبود و در پوست خویش نمی گنجیدم ،شروع به خواندن زیارت جامعه کبیره کردم. 👈آری. آن شب گذشت. راز سر به مهر دلدادگی سید رضا به امامش ، برای هیچ کسی گشوده نشد. اما بعد ها ماجرای عجیب و زیبای دیگری رقم خورد، سید رضا دوستانی داشت که شاید میان زمین و خلایق ناآشنا بودند اما اهل آسمان ها آنها را به خوبی می شناختند. آنها هر سه از سادات بودند، سید هبت الله فرج اللهی، سید مصطفی حبیب پور و سید رضا . نوروز سال ۶۷ هر سه آنها در یک شب یک خواب شبیه هم دیدند! آنها لوحی را در مقابل امام زمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف) دیدند که نامشان بر روی آن نوشته شده بود. هر سه آنها به این رویا اشاره کردند اما توضیح بیشتری ندادند! سید رضا پور موسوی در سومین روز از بهار سال۱۳۶۷ در عملیات والفجر ۱۰ به همراه دو یار همیشگی خود بهاری شد و زمستان فراقش را به دوستانش هدیه کرد... 📚برگرفته از کتاب انتشارات ابراهیم هادی ┏━━☘🌸☘━━ @sajdeyevasl ┗━━
⚘شهید حاج عبد الحسین ⚘ تولد: حیدریه شهادت :عملیات بدر مزار : رضا 🌈 شبی که فردایش قرار بود برود ،باهم رفتیم خانه تک تک ؛ از همه طلبید . دست اخر هم بردمان حرم خدمت امام رضا(ع) . خودش یکی یکی بچه ها را برد دور ضریح طواف داد. از که آمدیم بیرون گفت: "امشب سفارش تون رو به رضا (ع) کردم . به آقا گفتم من دارم میرم جبهه⌛ . شما به بچه های من سری بزنید . گفتم بیان از شما خبر بگیرن . اگه یک وقتی کاری داشتید ، برید به امام رضا🌙 (ع)بگید من شما رو سپردم دست امام رضا(ع)". ┏━━☘🌸☘━━ @sajdeyevasl ┗━━
💌 📚💡برشی ‌از‌ کتاب‌ مرتب گوشزد می‌کردم که رفیقی از جنس شهدا داشته باشید.☝️ این حرف را از زمانی که تازه وارد موسسه شهید کاظمی شده بود، تکرار می‌کردم ...و مدام از سیره‌ی شهید کاظمی خاطراتی تعریف می‌کردم. گذشت تا اینکه خیلی از بچه‌ها ازدواج کردند.💍 جلسه متاهلین با موضوع خانواده آغاز شد. همیشه محسن ابتدای جلسه،حدیث کساء می‌خواند.💐 نمی‌گذاشت کار لنگ بماند. اگر کسی بانی نمی‌شد، جلسه را می‌انداخت منزل خودش.☺️ خانه‌اش طبقه چهارم🏢 یک مجتمع بود و آسانسور هم نداشت. دفعه اول که رفتم دیدم تمام پله‌ها رنگ‌آمیزی شده. خیلی خوشم آمد.گفت: «خودم این پله‌ها رو رنگ زدم که وقتی خانومم میره بالا، کمتر خسته بشه . . .» 😌❤️ ┏━━☘🌸☘━━ @sajdeyevasl ┗━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برگشتم به حاج سعید گفتم: «آخه من چطور این بدن ارباً اربا رو شناسایی کنم؟»😔 خیلی به‌هم ریختم. رفتم سمت آن داعشی. یک متر رفت عقب و اسلحه‌اش را کشید طرفم.... سرش داد زدم: «شما مگه مسلمون نیستید؟» 😡 به کاور اشاره کردم که مگر او مسلمان نبود؟ پس سرش کو؟ چرا این بلا را سرش آوردید؟ حاج سعید تند تند حرف‌هایم را ترجمه می‌کرد. آن داعشی خودش را تبرئه کرد که این کار ما نبوده و باید از کسانی که او را برده‌اند «القائم» بپرسید. فهمیدم می‌خواهد خودش را از این مخمصه نجات دهد. دوباره فریاد زدم که کجای اسلام می‌گوید اسیرتان را این‌طور شکنجه کنید؟❗️❗️❗️ نماینده داعش گفت: «تقصیر خودش بوده!» پرسیدم به چه جرمی؟ بریده‌بریده جواب می‌داد و حاج سعید ترجمه می‌کرد: «از بس حرصمون رو درآورد؛ نه اطلاعاتی به ما داد، نه اظهار پشیمونی کرد، نه التماس کرد! تقصیر خودش بود...!» ┏━━☘🌸☘━━ @sajdeyevasl ┗━━
مرامنامه و برنامه خودسازی معلم شهید معروف به « » برگرفته از دفتر خاطرات روزانه و آثار به جا مانده از شهید: 1- هر حرکت و سکون جز به یاد خدا و برای خدا نباشد. 2- نماز در اول وقت خوانده شود. 3- نماز به جماعت خوانده شود. 4- در هفته یک روز روزه گرفتن. 5- یک ساعت تامل در آیات قرآن در هر صبح. 6- نماز شب خواندن. 7- دوری از گناهان کوچک و ترک مکروهات. 8- اجتناب از دروغ و غیبت و تهمت. 9- صداقت در گفتار و کردار. 10- اجتناب از خوردن غذاهای لذیذ و میوه. 11- کمک به افراد در هر شرایط. 12- امر به معروف و نهی از منکر. 13- خوشرویی با افراد خانواده و دیگران. 14- احسان به حیوانات. 15- خواندن درس های مدرسه. 16- دو سه ساعت مطالعه غیر درسی. 17- یک ساعت بررسی مطالب روزنامه و جمع آوری مطالب. 18- یک ساعت تفکر درباره مسائل. 19- حداقل سه ربع نرمش و ورزش در روز. 20- هفته ای یکبار کوهنوردی. 21- بررسی اعمال روزانه و انتقاد از خویش. 22- در نظر گرفتن کلیه مسائل امنیتی. ┏━━☘🌸☘━━ @sajdeyevasl ┗━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب الحسین عالم همه در طواف عشق است و دایره دار این طواف حسین است. این جا در کربلا در سرچشمه ی جاذبه ای که عالم را بر محور عشق نظام داده است،شیطان اکنون در گیر و دار آخرین نبرد خویش با سپاه عشق است و امروز در کربلاست که شمشیر شیطان از خون شکست می خورد، از خون عاشق، خون شهید. فتح خون که در محرم ۱۳۶۶ نوشته شده است روایت قیام حسینی است که با هجرت آن حضرت از مدینه به مکه آغاز می شود و فصول ده گانه آن مطابق با وقایع دهه اول محرم نوشته شده است. نگارنده هم زمان با رجوع به متون تاریخی با بیانی شاعرانه به تاویل وقایع عاشورا می پردازد و از شرح وقایع ظاهری راهی به باطن آن ها می گشاید. ┏━━☘🌸☘━━ @sajdeyevasl ┗━━
1_101092209.mp3
5.3M
🔊 🎵 📝 میدونی مشکل کجا پیش اومد؟! اونجا که حرفِ امام زمان خورد زمین... 👤 استاد 📌 ویژه ┏━━☘🌸☘━━ @sajdeyevasl ┗━━
🏮 ؛ وقتی امام زمان خود را ... ... فرقی نمی کند... کربلا باشد یا هرجا که هستید! قُربةً اِلَی الله، او را خواهید کُشت! ┏━━☘🌸☘━━ @sajdeyevasl ┗━━
Hossein Sharifi - Ghafele Salare Man (128) (1).mp3
5.98M
🎵وای من از ..😭 🗣حسین شریفی ┏━━☘🌸☘━━ @sajdeyevasl ┗━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا