eitaa logo
امور ایثارگران وزارت نیرو
7.6هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
57 فایل
✨️رویدادهای ایثارگران"وزارت نیرو" 🔹️پیشنهادات و درخواست های خود را با اعلام شماره همراه ارسال و ما را درتحقق اهداف سازمانی یاری فرمایید✍️ ارتباط با ما @Niro_esar سامانه ساجون sajoon.ir پایگاه خبری ایثارگران وزارت نیرو news.sajoon.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 قرار بود آن روز هردو جوابشان را به خانواده ها اعلام کنند. آخرهای صحبتشان بود. زینب به دستان روح الله خیره شده بود که با پوست میوه ها بازی می کرد، بدون مقدمه گفت: «می شه یه سوالی بپرسم؟» – بله – چرا دستاتون اینقدر زخمی شده؟ روح ‌الله نگاهی به دستانش کرد. انگار برای اولین بار بود که زخم های دستش را می دید. کمی مکث کرد «دیگه کار منم اینجوریه دیگه» زینب سرش را پایین انداخت و با دلسوزی گفت: «بیشتر مراقب خودتون باشبن، دوست ندارم آسیبی بهتون برسه.» روح الله چندثانیه به او خیره ماند. انتظار شنیدن این حرف را نداشت. دوباره به دستانش نگاه کرد. زخم هایی که به چشم خودش هم نیامده بود، حالا برای کسی مهم شده بود. سرش را بلند کرد. لبخند زد: «چشم از این به بعد بیشتر مراقبم» ـــــــــــــــــــــــــــــ♡♡ـــــــــــــــــــــــــــ ☫ مرکز اطلاع رسانی امور ایثارگران وزارت نیرو ▫️کانال ایتا | ▫️ پایگاه خبری .
دلتنگ نباش❤️🕊 (شهید روح الله قربانی) کتاب ؛ شهید روح الله قربانی، جلد چهاردهم از مجموعه مدافعان حرم و نوشته زینب مولایی است که در انتشارات روایت فتح به چاپ رسیده است...🌱🌱 کتاب دلتنگ نباش بخش هایی از زندگی شهید مدافع حرم روح الله قربانی از زبان همسر شهید خانم زینب فروتن می باشد که حاصل مصاحبه های مولف زینب مولایی با ایشان و نزدیکان شهید روح الله قربانی است..🌸🌖 ✍🏻نویسنده:زینب مولایی ▫️ناشر:روایت فتح ▫️قالب کتاب:زندگینامه 📖تعداد صفحات:۳۷۶ صفحه ☫ مرکز اطلاع رسانی امور ایثارگران وزارت نیرو ▫️کانال ایتا | ▫️ پایگاه خبری .📲 •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
🍃 قرار بود آن روز هردو جوابشان را به خانواده ها اعلام کنند. آخرهای صحبتشان بود. زینب به دستان روح الله خیره شده بود که با پوست میوه ها بازی می کرد، بدون مقدمه گفت: «می شه یه سوالی بپرسم؟» – بله – چرا دستاتون اینقدر زخمی شده؟ روح ‌الله نگاهی به دستانش کرد. انگار برای اولین بار بود که زخم های دستش را می دید. کمی مکث کرد «دیگه کار منم اینجوریه دیگه» زینب سرش را پایین انداخت و با دلسوزی گفت: «بیشتر مراقب خودتون باشبن، دوست ندارم آسیبی بهتون برسه.» روح الله چندثانیه به او خیره ماند. انتظار شنیدن این حرف را نداشت. دوباره به دستانش نگاه کرد. زخم هایی که به چشم خودش هم نیامده بود، حالا برای کسی مهم شده بود. سرش را بلند کرد. لبخند زد: «چشم از این به بعد بیشتر مراقبم» ـــــــــــــــــــــــــــــ♡♡ـــــــــــــــــــــــــــ 🚩همسنگر مرکز اطلاع رسانی امور ایثارگران وزارت نیرو ┏━━━━━━━━━━━━━━ ☫ ┓ https://news.sajoon.ir/ https://eitaa.com/sajoon_ir ┗🕊━━━━━━━━━━━━━━┛