eitaa logo
امور ایثارگران وزارت نیرو
10.8هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
3هزار ویدیو
79 فایل
✨️رویدادهای ایثارگران"وزارت نیرو" 🔹️پیشنهادات و درخواست های خود را با اعلام شماره همراه ارسال و ما را درتحقق اهداف سازمانی یاری فرمایید✍️ ارتباط با ما @sajoonir سامانه ساجون sajoon.ir پایگاه خبری ایثارگران وزارت نیرو news.sajoon.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 به راستی، همسران شهدا با چه نیرویی عزیزترین افراد خود را به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل می‌فرستادند؟ آن‌ها تنها به خدا و اهل بیت(ع) توکل می‌کردند و امیدوار بودند که هر بار رزمنده‌شان به جبهه می‌رود، سالم بازگردد. دلشان نمی‌آمد که از رفتنشان جلوگیری کنند، زیرا می‌خواستند کاری زینبی انجام دهند و به ندای امام زمان(عج) لبیک بگویند. 📘 سیزدهمین سطر ✍ به قلم خانم: زینب ربانی مکعبی 🖨 انتشارات: روایت فتح 👌این کتاب روایت‌هایی ناب و صمیمی از زندگی جهادگر شهید حسین نجفی، اهل شهرستان فردوس در استان خراسان جنوبی را به تصویر می‌کشد. داستان از دوران کودکی همسر شهید آغاز می‌شود و به روایت لحظات شهادت شهید حسین نجفی ختم می‌ شود. 📋برشی از کتاب: شب از راه رسید. بچه ها را که خواباندم، خواستم بخوابم، اما فکرهای جورواجور ذهنم را آرام نمی گذاشتند تا بودن کنار حسین آقا را حس کنم. خدای من، نکند امشب آخرین شبی باشد که حسین آقا توی خانه است و سرش را روی این بالش می گذارد. پس از این سفر بر می گردد؟ این دلشوره چیست؟ اشک هایم از گوشه چشمم به بالش فرو می رفت. فهمیدم حسین آقا بیدار است. با لبخند گفت: نبینم ناراحت باشی خانم. 🚩همسنگر مرکز اطلاع رسانی امور ایثارگران وزارت نیرو ┏━━━━━━━━━━━━━━ ☫ ┓ https://news.sajoon.ir/ https://eitaa.com/sajoon_ir ┗🕊━━━━━━━━━━━━━━┛
🔴 به راستی، برخی همسران شهدا با چه نیرویی عزیزترین افراد خود را به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل می‌فرستادند؟ آن‌ها تنها به خدا و اهل بیت(ع) توکل می‌کردند و امیدوار بودند که هر بار رزمنده‌شان به جبهه می‌رود، سالم بازگردد. دلشان نمی‌آمد که از رفتنشان جلوگیری کنند، زیرا می‌خواستند کاری زینبی انجام دهند و به ندای امام زمان(عج) لبیک بگویند. 📘 سیزدهمین سطربه قلم خانم: زینب ربانی مکعبی 🖨 انتشارات: روایت فتح 👌این کتاب روایت‌هایی ناب و صمیمی از زندگی جهادگر شهید حسین نجفی، اهل شهرستان فردوس در استان خراسان جنوبی را به تصویر می‌کشد. داستان از دوران کودکی همسر شهید آغاز می‌شود و به روایت لحظات شهادت شهید حسین نجفی ختم می‌ شود. 📋برشی از کتاب: شب از راه رسید. بچه ها را که خواباندم، خواستم بخوابم، اما فکرهای جورواجور ذهنم را آرام نمی گذاشتند تا بودن کنار حسین آقا را حس کنم. خدای من، نکند امشب آخرین شبی باشد که حسین آقا توی خانه است و سرش را روی این بالش می گذارد. پس از این سفر بر می گردد؟ این دلشوره چیست؟ اشک هایم از گوشه چشمم به بالش فرو می رفت. فهمیدم حسین آقا بیدار است. با لبخند گفت: نبینم ناراحت باشی خانم. 🚩همسنگر مرکز اطلاع رسانی امور ایثارگران وزارت نیرو ┏━━━━━━━━━━━━━━ ☫ ┓ https://news.sajoon.ir/ https://eitaa.com/sajoon_ir ┗🕊━━━━━━━━━━━━━━┛