با ذوق آلبوم را ورق میزد. به عکس عروسی ما رسید. با دقت نگاه کرد و پرسید:«این شمایی اینم بابا؟» لبخند زدم و با تکان سر تایید کردم. چشمانش پر شد:«پس چرا من نیستم؟ چرا منو نبردین عروسی؟ »
بوسیدمش:«اخه تو هنوز به دنیا نیومده بودی نازنینم!»
اخم هایش رفت توی هم:«خب عروسی نمیگرفتید اول من به دینا میومدم بعد عروسی میگرفتید که منم باشم»
#خاطࢪه (کمی تا قسمتی طنز)
『@salam1404』 🌱