#حکمت_کودک
_مامان این عکسِ کیه؟
_عکسِ من
_وقتی کوچولو بودی؟
_آره مامان
_اون موقع من ازت عکس گرفتم.
_چجوری اونوقت؟
_خب وقتی کوچیک بودی من مامانت بودم، خودم ازت عکس گرفتم.
کودک۴ساله
『@salam1404』 🥀
مامان: بهش کشیده زدی که داره اینجور گریه میکنه؟
کودک: یعنی چی؟ یعنی وقتی زدمش کشیدمش؟
۷سال
#حکمت_کودک
『@salam1404』 🥀
#ایکاش میشد پیش از تولد، بین دو گزینهی زندگی روی زمین یا مریخ انتخاب کرد. شاید آدمهای مریخی، چیزی از آدمیت سرشان میشد...🍂
『@salam1404』 🥀
#ایکاش همانقدر که به ادم ها حق دوست داشتن میدهیم
حق دوست نداشتن هم میدادیم...☘
『@salam1404』 🥀
●فڪࢪ میکنم میخواست مثل پدرش از بیکسی با چاه سخن بگوید ...
چاه نبود
طشت بود
طشت پر از خون بود ...
#غࢪیب
『@salam1404』 🥀
○بیا با حسین وضویم را دُرست کن
من آن پیرمردم که غلط وضو میگیرم...
ای قصهی زیبای وضو
『@salam1404』 🥀
♤به راستی چقدر در نذرهایمان برای پیامبر حساب باز کردهایم؟
او فقط پیامبر خدا نبود، حبیب خدا بود.
درود خداوند بر او و اهل بیتش...☘
#محمد_رسول_الله
『@salam1404』 🥀
°گاهے دلتنگ میشوے..
براے خلوت هاے تڪ نفرهات
براے قدم زدن هایت روے خاکهاےِ
فڪھ شلمچھ شرهانے و..👣
اشڪ ریختن هایت
براے مناجات و دعاهایت در منطقھ
دلتنگ شو!
ڪه اولین قدمِ طریق آسمانے شدن
همین دلتنگیستـ🍃🎈
『@salam1404』 🥀
🍃خیال کن🍃
خیال کن
که از باب الکریم وارد صحن قاسم ابن حسن (ع) شوی . دست روی سینه روبه روی گنبد طلای چهار امام معصوم و غریب ایستاده ای ، و با بغضی به بلندای هزارو چهار صدو اندی سال ، سلام دهی .
خیال کن
پا در صحن بگذاری و روبه روی تابلوی اذن دخول بایستی و اذن دیدار بگیری . ءادخل یا رسول الله ، ....
وباران اشک ببارد از دوچشمانت ، و ارام پیش روی به سوی مضجع شریفش و گم شوی در دریای سخاوتش .
🍃🥀🍃🖤🖤🖤
امام حسن مجتبی (علیه السلام ) :
●فࢪصت ها بہ سࢪعت از دست مے ࢪوند
و بہ ڪندێ (بہ سختێ) بدست مۍ ایند...🍂
『@salam1404』 🥀
🍃🥀🍃
🍃یک بغل خاطره🍃
یواش ، یواش . مواظب باش داداشی .
الان می رسم ، وایستا .آها ، اینم صندوق .
اروم درش رو باز کن . نیفته . دستت لاش نره .
توش رو خوب نمی بینم .
دستت رو ببر توش . یه پارچه ی خیلی نرمی داره ، یه جاهایش هم منجوق داره ، تیز تیزه .
بزار ، دستم به یک چیزی خورد ، فکر کنم خودشه .
بیارش بیرون .
دارم میارمش . از تو دست لیز می خوره ، عه ،عه ، افتاد .
پیراهن صورتی بلند از لبه ی صندوق سر خورد و تا لطیفه خواست ان را بگیرد . سبک مثل یک پر در اسمان تاب خورد و روی زمین رها شد .
هادی از همان بالا پایین پرید و با لطیفه پیراهن صورتی مادر را در بغل گرفتن .
هنوز پیراهن بوی مادر را می داد.
🍃🥀🍃
#داستانڪ
"پیامبر مهربان بود" یک جملهی بظاهر ساده است اما
مهربان بودن در هر شرایطی:
ظلم
تحقیر
تمسخر
ناسزا
نفرین
و...
توسط دیگران خیلی سخت است.
حواسمان باشد،
ما اگر جای پیامبر بودیم یک روز هم مهربان نبودیم.
#محمد_رسول_الله
#خیر_الانبیاء
#حضرت_محمد_ص
『@salam1404』 🍂
○بی اعتنا
مرد زنگ در را زد ! کسی جواب نداد . از در وارد خانه شد و سلام کرد ولی کسی جوابش را نداد ، همسر به او اعتنایی نکرد ، حتی دختر کوچکش هم به او توجهی نکرد ، آرام رفت و روی مبل نسشت ، صدای زنگ تلفن به صدا درآمد ، زن تلفن را برداشت ، صدایی از پشت خط گفت : متاسفانه همسر شما چند ساعت پیش درسانحه ای جان خود را از دست داده است.
#کپی
『@salam1404』 ☘
●عدهای نادان
به ایرانی ها
به شیعه ها
میگویند آهنپرست
چه میدانید شما، حضرت رضا واسطهی فیض الهیست.
خدا نیست اما محبوب خداست. شرط رسیدن به حصار امن الهی ست.
#بصیرت
#شبهه
『@salam1404』 🥀
°روا نیست
به نام اعتبار مِهر و پدیده و ... 🍀
لحظههای ناب دیدارِ تو را بفروشیم.
#رسانه
#امام_رضا_علیهالسلام
『@salam1404』 🥀
○به قول شاعر:
ندهد مهلت گفتار به محتاج، کریم ...
#صلی_الله_علیک_یا_علی_بن_موسی_الرضا
『@salam1404』 🥀