👣 قبل انقلاب تو خیابون زیبا سکونت داشتیم. جوان های این خیابون همه ابراهیم را میشناختند. یک روز ظهر تابستان جلوی خانه نشسته بودم. ابراهیم از دور به سمت من می آمد. همین طور که نزدیک میشد دیدم کفش ندارد! پایش را همین طور بلند می کرد. روی آسفالت داغ میسوخت.
👞 سریع بلند شدم و گفتم: کفشات چی شد؟ تو مسجد دزد برد؟ گفت: نه بابا. یه پیرمرد جلو مسجد گدایی می کرد، کفش نداشت، من هم چیزی همراهم نبود کفش هام رو دادم بهش.
🍃 #شهیدابراهیم_هادی
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجبِحقِحضرتزینب(سلام الله علیها)
https://eitaa.com/joinchat/1587871770Cef9c08296f
هدایت شده از ســلام بـࢪ شـهــید
👣 قبل انقلاب تو خیابون زیبا سکونت داشتیم. جوان های این خیابون همه ابراهیم را میشناختند. یک روز ظهر تابستان جلوی خانه نشسته بودم. ابراهیم از دور به سمت من می آمد. همین طور که نزدیک میشد دیدم کفش ندارد! پایش را همین طور بلند می کرد. روی آسفالت داغ میسوخت.
👞 سریع بلند شدم و گفتم: کفشات چی شد؟ تو مسجد دزد برد؟ گفت: نه بابا. یه پیرمرد جلو مسجد گدایی می کرد، کفش نداشت، من هم چیزی همراهم نبود کفش هام رو دادم بهش.
🍃 #شهیدابراهیم_هادی
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجبِحقِحضرتزینب(سلام الله علیها)
https://eitaa.com/joinchat/1587871770Cef9c08296f