فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️سلام امام زمانم
🔹ای آن که عزیزی و مرا جانی و جانان
صد یوسف مصری ز غمت،سر به بیابان...
🔹ای کاش بیایی و بگویند که آمد
بر مصرِ وجودِ منِ قحطی زده، باران...
" اللهم عجل لولیک الفرج "
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
سلام عزیزان همراه روزتون متبرک به انوار الهی😍😍😍
#بهکانال_سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـین بپیوندید
🆔@salamalaaleyasiin
هدایت شده از 🇮🇷سـَڵآمٌـ عَڵْے آݪِ یـٰاسـین🇵🇸
زیارتآلیاسین۩علیفانی.mp3
3.93M
🕌 زیارت آل یاسین
🎙 با نوای علی فانی
⃟✨🌷═══════✦ ⃟ ⃟💚
#امام_زمان #لبیک_یا_خامنه_ای #ماه_شعبان #نیمه_شعبان
•|🕊 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•
@salamalaaleyasiin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸جان را تو
💞صفا ده به صفای صلوات
🌸همراه ملک شو به نوای صلوات
💕برهرچه خدا،قیمتی داد ، ولـی
💞گلزار بهشت است بهای صلوات
🌸خواهی که شود
💕مشکلت آسان بفرست
🌸بر چهره ی دلربای
💕محمد مصطفی (ص ) صلوات
🌸💕اللّهُمَّصَلِّعَلي
🌸💕مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد
🌸وَعَجِّلفَرَجَهُــم
هدایت شده از 🇮🇷سـَڵآمٌـ عَڵْے آݪِ یـٰاسـین🇵🇸
دوشنبهزیارتامامحسنوحسین۩یزدانپناه.mp3
2.9M
🕌 زیارت امام حسن (ع) و امام حسین (ع) در روز دوشنبه 2️⃣📆
🎙 با صدای حسین یزدان پناه
💠 #زیارت_ائمه_روزهای_هفته 💠
⃟✨🌷════════✦ ⃟ ⃟💚
#امام_زمان #لبیک_یا_خامنه_ای #ماه_شعبان
•|🕊 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•
@salamalaaleyasiin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 پادکست اعتقادی
⁉️ اگر استخاره کردیم و بد آمد میشه انجام بدیم؟
🎙 استاد محمدی شاهرودی
🔗 لینک
https://btid.org/fa
📎 #استخاره
📎 #امام_زمان
💻 #مرکز_نشر_احکام 👇👇
🆔 @Ahkamdin 👈
🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه
🌐 btid.org
🌱نماز حضرت زهرا(سلام الله علیها) هنگام تحویل سال🌱
سلام علیکم
️مؤمنین زرنگ باشید از حضرت زهرا (سلام الله علیها)عیدی بگیرید...
یکی از علمای قم میفرمودند : اگر لحظه تحویل سال 2رکعت نماز ساده یا نماز حضرت زهرا (سلام الله علیها ) خوانده شود (بطوریکه در لحظه تحویل در نماز باشیم ) آن سال ؛به عنایت حضرت( علیها السلام) سالی عجیب خواهد بود ازنظر رزقهای معنوی و مادی ..🌹️
نماز حضرت زهرا (سلام الله علیها) دو رکعت است :
رکعت اول یک حمد وصدمرتبه سوره قدر
ورکعت دوم یک حمد وصد مرتبه سوره توحید
بعداز نماز دعای کوچکی دارد که در مفاتیح الجنان در قسمت اعمال روز جمعه این نماز و دعا آمده است ☀️
تقریباً نیم ساعت طول میکشد ده دقیقه مانده به تحویل سال شروع شود که در لحظه تحویل درنماز باشید ؛ نشسته هم میشود خواند ☀️
شما هم این نماز را به دوستان و آشنایان خود سفارش کنید و یک عیدی معنوی به آنها بدهید☀️
🌟ان شاء الله عیدی همه ما️ فرج امام زمان️ (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به دعای حضرت زهرا (سلام الله علیها)🕊🌟️
🌹 اجرکم عندالله🌹
#رسانه_باشیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#بهکانال_سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـین بپیوندید
🆔@salamalaaleyasiin
D1738423T17597339(Web).mp3
12.96M
🔴چطوری به احسن الحال برسیم؟
▫️حجت الاسلام رفیعی
#سبک_زندگی_درست
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#بهکانال_سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـین بپیوندید
🆔@salamalaaleyasiin
ڪَلامـ نــابـ 313_۲۰۲۲_۰۳_۲۱_۱۰_۱۴_۱۳_۸۸۴.mp3
3.75M
سال نو خوبه اگه باتو شروع...
🎤کربلایی حسین_طاهری
دوشنبه هاے امام حسنے
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#بهکانال_سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـین_بپیوندید
🆔@salamalaaleyasiin
حضرت امام صادق علیه السلام:
هرگاه نوروز فرارسید، غسل کن و پاکیزه ترین لباسهایت را بپوش
#حدیث
#امام_زمان
#لحظه_طلایی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#بهکانال_سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـینبپیوندید
🆔@salamalaaleyasiin
❤️͜͡🎊
"سفࢪھ هفتسین فقط ایݩ
بقیش سوءتفاهمہ😁"
❤️¦⇠#عیدتونشھدایے
#بهکانال_سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـینبپیوندید
🆔@salamalaaleyasiin
4_5985719856840838814.mp3
8.51M
صاحبِ سال
صاحبِ من یابن الحسن
امیدقلبمون کجایی؟!
آقای مهربون کجایی؟!
تحویل سال نوکراتِ!!
کاش میشد امسال سال ظهورت باشه
حاجت شیعه روا شه تافرج امضا شه
یاصاحب الزّمان العجّل..❤️🌱
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#بهکانال_سـڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـین_بپیوندید
🆔@salamalaaleyasiin
🔅 پویش همگانی #لحظه_طلایی
👥 لحظه تحویل سال همه دعای فرج (الهی عظم البلاء) را به نیت تعجیل در فرج و رفع گرفتاری از مردم قرائت میکنیم.
🏞 لطفا این عکس زیبا و پیام را تا میتوانید در تمام شبکه های مجازی منتشر کرده و بعنوان #پروفایل خود قرار دهید.
♻️ #نشر_حداکثری
🔷زوم کنید و بخوانید
🔹مهم ترین اتفاقات سال ۱۴۰۱ که در هیاهوی رسانه ها گم شد...
✅اتفاقات زیبایی که دشمن نگذاشت به چشم ما بیاید.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#بهکانال_سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـین_بپیوندید
🆔@salamalaaleyasiin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فرار مغز ترینِ سال ۱۴۰۱..😐😂
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#بهکانال_سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـینبپیوندید
🆔@salamalaaleyasiin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥 چرا رهبرمعظم انقلاب سالها را نامگذاری میکنند؟
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#بهکانال_سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـینبپیوندید
🆔@salamalaaleyasiin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥در این فرصت کم باقیمانده از سال چه کنیم؟
🎙#آیت_الله_آقامجتبی_تهرانی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#بهکانال_سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـینبپیوندید
🆔@salamalaaleyasiin
🇮🇷سـَڵآمٌـ عَڵْے آݪِ یـٰاسـین🇵🇸
.𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمــان جــان شیعــه،اهـل سـنـت» #پارت_چهارصد_و_پنجم موکبی که در آخرین شب مسیر
.𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷
«رمــان جــان شیعــه،اهـل سـنـت»
#پارت_چهارصد_و_ششم
کولهپشتیاش را بسته و آماده حرکت، بالای سرم ایستاده بود و با نگاه مهربانش نگاهم میکرد که به زحمت لبخندی نشانش دادم و فهمید حال خوشی ندارم که با دلواپسی سؤال کرد:
چیزی شده الهه جان؟
میدیدم چشمانش از شادی این حرکت عاشقانه، هر روز بیشتر از روز پیش میدرخشد و دلم نمیآمد این حال خوشش را خراب کنم که برای دل خوشیاش بهانه آوردم:
نه، چیزی نشده.
که دلش خوش نشد و باز پرسید:
خستهای؟
و اگر یک لحظه دیگر اینطور با محبت نگاهم میکرد، نمیتوانستم دردهای مانده بر دلم را پنهانُ کنم که آسید احمد رسید و خلوتمان را پر کرد.
به احترامش از جا بلند شدم و جواب سلامش را دادم که مامان خدیجه و زینبسادات هم آمدند و به راه افتادیم.
میدیدم مجید می خواهد از آسید احمد فاصله بگیرد و بیشتر با من قدم بردارد، بلکه از راز دلم با خبر شود و من نمیخواستم از بار رنجهایم، چیزی بر دلش بگذارم که از مامان خدیجه و زینبسادات جدا نمیشدم تا دوباره در حصار مهربانیاش گرفتار نشوم.
حالا درد و سوزش تاولهای پایم هم بیشتر شده و به وضوح میلنگیدم که مامان خدیجه متوجه شد و پرسید:
چی شده مادرجون؟ پات درد میکنه؟
لبخندی زدم و خواستم پاسخی بدهم که زینبسادات هم سؤال کرد:
کفشت اذیتت میکنه؟ و من حوصله صحبت کردن هم نداشتم که با لحنی ساده پاسخ
دادم:
نه، خوبم!
و سرم را پایین انداختم تا دیگر چیزی نپرسند و سعی میکردم قدمهایم را محکم و مستقیم بردارم تا خیالشان راحت شود.
هر لحظه بر انبوه جمعیت در جاده افزوده میشد و به قدری مسیر شلوغ شده بود که حرکت به گندی انجام میشد و همین قدم زدنهای آهسته، لنگیدن پایم را پنهان میکرد.
هر چه به کربلا نزدیکتر میشدیم، شور و نوای نوحههای عزاداری که با صدای بلند از سمت موکبها پخش میشد، بیشتر شده و فضای پخش نذری گرمتر میشد و نه فقط عراقیها که هیئتهایی از ایران، افغانستان، لبنان و کویت هم موکبی بر پا کرده و هر کدام به تناسب سنت خود، از عزاداران اربعین پذیرایی میکردند.
کار به جایی رسیده بود که موکبداران میهماننواز عراقی، به میان جاده آمده و با حضور گرم و مهربان خود، مسیر زائران را میبستند، بلکه مفتخر به میزبانی از میهمانان حسین شوند و به هر زبانی التماسمان میکردند تا از طعام نذریشان نوش جان کنیم.
چه همهمهای در فضا افتاده بود که باد شدیدی گرفته و پرچمهای دو طرف جاده را به شدت تکان میداد.
غرش غلطیدن پرچمها در دل باد، در نغمه
نوحههای حسینی پیچیده و با زمزمه زائران یکی میشد و در آسمان بالا میرفت تا نشانمان دهد دیگر چیزی تا کربلا نمانده که بانگ اذان هم قد کشید و فرمان اقامه نماز داد.
در بسیاری از موکبها، نماز به جماعت اقامه میشد و دیگر زائران برای رسیدن به کربلا سر از پا نمیشناختند که بیآنکه در خنکای خیمهای معطل شوند، باز به راه میافتادند که بنا بود امشب سر بر تربت کربلا به زمین بگذاریم.
حالا من هم همپای اینهمه شیعه شیدا، هوایی کربلا شده و برای دیدارش بیقراری میکردم که هرچند همچون شیعیان از جام عشق سید الشهدا سیراب نشده و تنها لبی تَر کرده بودم، ولی به همین اندازه هم، به تب و تاب افتاده پرپر میزدم
به قلم فاطمه ولی نژاد
•|🕊🌱 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•
🌤@salamalaaleyasiin🌤
🇮🇷سـَڵآمٌـ عَڵْے آݪِ یـٰاسـین🇵🇸
.𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمــان جــان شیعــه،اهـل سـنـت» #پارت_چهارصد_و_ششم کولهپشتیاش را بسته و آم
.𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷
«رمــان جــان شیعــه،اهـل سـنـت»
#پارت_چهارصد_و_هفتم
حالا رمز زمزمههای عاشقانه مجید، قفل قلعه مقاومت شیعیانهاش و هر آنچه من از زبانش
میشنیدم و در نگاهش از حرارت نفسهایش احساس میکردم، در انتهای این مسیر، به اشتیاق وصالش، رخ در پرده کشیده و به ناز نشسته بود.
هر چند دل من سنگینتر از همیشه، زیر خرواری از خاطرات تلخ خزیده و نفسش هم بالا نمیآمد، چه رسد به اینکه همچون این
چشمان عاشق خاصه خرجی کرده و بیدریغ ببارد که از روزی که از عاقبت وحشتنا ک پدر و برادرم با خبر شده بودم، اشک چشمانم هم خشک شده و جز حس حسرت چیزی در نگاهم نبود.
حالا میفهمیدم روزهایی که با همه مصیبتهایم بیپروا ضجه میزدم، روز خوشیام بود که این روزها از خشکی چشمانم، صحرای دلم تَرک خورده و سخت میسوخت.
همه جا در فضا، میان پرچمها و روی لب مردم، نام زیبای حسین میتپید و دل تنگم را با خودش میبُرد و به حال خودم نبودم که تمام انگشتان پایم میسوزد و به شدت میلنگم
که مجید به سمتم آمد و با لحنی مضطرب سؤال کرد:
الهه! چرا اینجوری راه میری؟
و دیگر منتظر پاسخم نشد، دستم را گرفت و از میان سیل جمعیت عبورم تا به کناری رسیدیم.
خانواده آسید احمد هم از جاده خارج شدند که مامان خدیجه به زبان آمد و رو به مجید کرد: هر چی بهش میگم، میگه چیزی نیس.
و مجید دیگر گوشش بدهکار این حرفها نبود که برایم صندلی آورد و کمکم کرد تا بنشینم. آسید احمد عقبتر رفت تا من راحت باشم و مامان خدیجه و زینبسادات بالای سرم ایستاده بودند.
هر چه به مجید میگفتم اتفاقی نیفتاده،
ِتوجهی نمیکرد، مقابلم روی زمین زانو زد و خودش کفشهایم را درآورد که دیدم سر هر دو جورابم خونی شده و اولین اعتراض را مامان خدیجه با لحن مادرانهاش کرد:
پس چرا میگی چیزی نشده؟!!!
مجید در سکوتی سنگین فقط به پاهایم نگاه
میکرد که زیر لب پاسخ دادم:
فکر نمیکردم اینجوری شده باشه.
و در برابر نگاه ناراحتش دیگر جرأت نکردم چیزی بگویم که سرش را بالا آورد و طوری که مامان خدیجه و زینبسادات نشنوند، توبیخم کرد:
با خودت چی کار کردی؟ چرا زود تر به من نگفتی؟
و دیگر صبر نکرد و با ناراحتی از جایش بلند شد. نگاهش با پریشانی به دنبال چیزی میگشت که مامان خدیجه اشاره کرد:
اون پایین ماشین هالل احمر وایساده...
و هنوز جملهاش به آخر نرسیده بود که مجید سراسیمه به راه افتاد. زینبسادات با دلسوزی به پایم نگاه میکرد و حالا نوبت مامان خدیجه
بود تا دعوایم کند:
آخه مادرجون! چرا حرفی نمیزدی؟ هنوز چند ساعت راه تا کربلا مونده!
از این حرفش دلم لرزید و از ترس اینکه نتوانم با پای خودم وارد کربلا شوم، آسمان سنگین چشمانم ملتهب شد، ولی نه باز هم به اندازهای که قطره اشکی پایین بیاید که با دل شکستگی سر به زیر انداختم و چیزی نگفتم.
جمعیت عزاداران به سرعت از مقابلمان عبور میکردند و خیال اینکه من جا مانده و بقیه را
هم معطل خودم کردهام، دلم را آتش میزد که مجید با بسته باند و پمادی که از هلال احمر گرفته بود، بازگشت.
ظاهراً تمام مسیر را دویده بود که اینچنین نفس نفس میزد و پیشانیاش خیس عرق بود. چند قدم آنطرفتر، به دیوار سیمانی
یکی از موکبها، شیر آبی وصل بود که کمکم کرد تا آنجا بروم و باز برایم صندلی
گذاشت تا بنشینم.
به قلم فاطمه ولی نژاد
•|🕊🌱 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•
🌤@salamalaaleyasiin🌤
🇮🇷سـَڵآمٌـ عَڵْے آݪِ یـٰاسـین🇵🇸
.𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمــان جــان شیعــه،اهـل سـنـت» #پارت_چهارصد_و_هفتم حالا رمز زمزمههای عاشقان
.𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷
«رمــان جــان شیعــه،اهـل سـنـت»
#پارت_چهارصد_و_هشتم
آسید احمد چند متر دورتر ایستاده و به جز دو سه نفر از اهالی کسی اطرافمان نبود که مجید رو به مامان خدیجه کرد:
حاج خانم! میشه چادر بگیرید؟
مامان خدیجه فکر بهتری به سرش زده بود که از سا ک دستیاش ملحفهای درآورد و با کمک زینبسادات، دور پاهایم را پوشاندند تا در دید نامحرم نباشم.
مجید کوله پشتیاش را در آورد و به دیوار تکیه داد تا نیفتد. مقابل قدمهای مجروحم روی زمین نشست و با مهربانی همیشگیاش دست به کار شد.
از اینکه سه نفر به خدمتم ایستاده و آسید احمد هم معطلم شده بود، شرمنده شده و باز دلواپس حجابم بودم که مدام از بالای ملحفه سرک میکشیدم تا پاهایم پیدا نباشد.
مجید جورابهایم را در آورد، شیر آب را باز کرد و همانطور که روی صندلی نشسته بودم، قدمهایم را زیر آب میشست.
از اینکه مقابل مامان خدیجه و زینبسادات، با من اینهمه مهربانی میکرد، خجالت میکشیدم، ولی به روشنی احساس میکردم که نه تنها از روی محبت همسری که اینبار به عشق امام
حسین اینچنین عاشقانه به قدمهایم دست میکشد تا گرد و غبار از پای زائر کربلا بشوید.
حالا معلوم شده بود که علاوه بر زخم انگشتانم، کف پایم هم تاول زده و آب که میخورد، بیشتر میسوخت و مامان خدیجه زیر گوشم حرفی زد که دلم لرزید:
این پاها روز قیامت شفاعتت رو میکنه!
از نگاه مجید میخواندم چقدر از این حالم دلش به درد آمده و شاید مثل من از مامان خدیجه خجالت میکشید که چیزی به زبان نمیآورد و تنها با سرانگشتان مهربانش، خا ک و خون را از زخم قدمهایم میشست.
با پماد و باندی که از هلال احمر گرفته بود، زخمهای پایم را بست و کف پایم را کاملا
ً باند پیچی کرد و من دل نگران ادامه مسیر بودم که با لحنی معصومانه زمزمه کردم:
مجید! من میخوام با پاهای خودم وارد کربلا بشم!
آهسته سرش را بالا آورد و شاید جوشش عشق امام حسین را در نگاهم میدید که پرده نازکی از اشک روی چشمانش نشست و باشیرینزبانی دلداریام داد:
انشاءالله که میتونی عزیزم!
ولی خیالش پیش زخمهایم بود که نگاهش به نگرانی نشست و چیزی نگفت تا دلم را خالی نکند. جورابهایم دیگر قابل استفاده نبودند که مامان خدیجه برایم جوراب تمیز آورد و پوشیدم.
حجابم که درست شد، مامان خدیجه ملحفه را جمع کرد و به همراه زینبسادات برای استراحت به سمت آسید احمد رفتند. مجید بیآنکه چیزی بگوید، کفشهایم را در کیسهای پیچید و در برابر نگاه متعجبم توضیح داد:
الهه جان! اگه دوباره این کفش رو بپوشی، پات بدتر میشه!
سپس کیسه کفش را داخل کوله گذاشت و من مانده بودم چه کنم که کفشهای اسپرت خودش را درآورد و مقابلم روی زمین جفت کرد. فقط خیره نگاهش میکردم و مطمئن بودم کفشهایش را نمیپوشم تا خودش پابرهنه بیاید و او مطمئنتر بود که این کفشها را پای من میکند که به آرامی خندید و گفت:
مگه نمیخوای بتونی تا کربلا بیای؟
پس اینا رو بپوش!
سپس خم شد و بیتوجه به اصرارهای صادقانهام، با مشتی دستمال کاغذی و باقی مانده باندهای هلال احمر، داخل کفش راطوری پر کرد تا تقریباً اندازه پایم شد
ُ ً گوشش به حرفهای من نبود که خودش کفشهایش را به پایم کرد و پرسید:
راحته؟و من قاطعانه پاسخ دادم:
نه اصلاً راحت نیس! من کفشهای خودم رو میخوام!
به قلم فاطمه ولی نژاد
•|🕊🌱 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•
🌤@salamalaaleyasiin🌤
🇮🇷سـَڵآمٌـ عَڵْے آݪِ یـٰاسـین🇵🇸
لحظات طلایی سال تحویل فراموش نشود...
🟢🟢🟢
28.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺 سال "مهار تورم، رشد تولید"🌺
📹 ببینید | فیلم کامل پیام نوروزی رهبر انقلاب اسلامی به مناسبت آغاز سال ۱۴۰۲
💫 #مهارتورم_رشدتولید
هر روزتان نوروز، نوروزتان پیروز 🌺
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#بهکانال_سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـینبپیوندید
🆔@salamalaaleyasiin
﷽❣#سلام_امام_زمانم❣﷽
السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)
سر شد به شوق وصل تو فصل جوانیَم
هرگز نمی شود که از این در برانیَم
یابن الزهرا برای تو بیدار می شوم
روزت بخیر ای همه ی زندگانیم
💐اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج💐
#صبحت_بخیر_آقا
سلام عزیزان و منتظران آقا امام زمان علیه السلام
آغاز سال نو و اولین روز سال برشما مبارک
به فرموده معصوم علیه السلام
هر روزی که در آن گناه نشود ، آن روز عید است...
هر روزتان عید و روزگارتان به عشق و مهر..✨❤️✨
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#باماهمراهباشید
🆔@salamalaaleyasiin