✨﷽✨
#پندانه
✍ دعا کن خدا بهت توفیق بده...
🔹بزرگی میگفت:
اگر کسی برای درخواست کمک، برای حل مشکلی پیش تو اومد؛
🔸هرگز نگو:
فلانی هم که هر وقت کاری داشته باشه فقط ما رو میشناسه!
🔹بلکه بگو:
الحمدلله که خدا به من توفیق برطرفکردن نیازهای مردم رو عنایت کرده.
👤 امام حسین علیهالسلام در این باره میفرمایند:
🔺برآوردن حاجت و برطرفكردن مشكلات مردم به دست شما از نعمتهای خداوند است نسبت به شما، بنابراین با منتگذاری و اذیت آنان، جلوی این نعمتها را نگیرید.
📚بحارالانوار، ج74، ص38
#لبیک_یا_خامنه_ای
الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
#باماهمراهباشید
🆔@salamalaaleyasiin
🔹آیت الله خامنه ای:
«کشف حجاب «حرام سیاسی» است»
همین یک جمله تمام برنامه ریزی های دشمن برای برهنگی و کشف حجاب و مقابله با نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران رو بهم ریخت.
#حجاب
نشر دهنده پست های ارزشی باشید📲
#جهاد_تبیین #لبیک_یا_خامنه_ای
#باماهمراهباشید
🆔@salamalaaleyasiin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 استوری پرستو صالحی، بازیگر سابق تلویزیون که مدتی است به کانادا پناهنده شده و تو ایام اغتشاشات هرکاری از دستش برمیومد انجام داد
والله هرکس تیری به این نظام پرتاب کرد....
نشر دهنده پست های ارزشی باشید📲
#جهاد_تبیین #لبیک_یا_خامنه_ای
#باماهمراهباشید
🆔@salamalaaleyasiin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥آنان که سرشان به تنشان می ارزد اینگونه عاشق وطن اند، مقایسه شود با بی وطن های بی سوادی همچون علینژاد و سام رجبی و ربع پهلوی که هر روز در آغوش یک کشور تمنای حمله به ایران را دارند.
🔹دکتر سعید رفیع، ورودی دورهی پنجم مکانیک شریف، ارشد و دکترا پِن استیت، ده سال مدرس در هیوستون و قریب به سی سال مدیر ارشد در کمپانی نفتی Baker Hughes در تگزاس
🇮🇷سـَڵآمٌـ عَڵْے آݪِ یـٰاسـین🇵🇸
#دختر_شینا #پارت_پانزدهم ✅ فصل سوم .... از زنها شنیدم پایگاه آمادهباش است و به هیچ سربازی مرخص
#دختر_شینا
#پارت_شانزدهم
✅ فصل سوم
.... چمدان پر از لباس و پارچه بود.
لابهلای لباسها هم چند تا صابون عطری عروس گذاشته بود تا همه چیز بوی خوب بگیرد. لباسها هم با سلیقهی تمام تا شده بود.
خدیجه سر شوخی را باز کرد و گفت: «کوفتت بشود قدم، خوش به حالت. چقدر دوستت دارد.» ایمان که به دنبالمان آمده بود، به در میکوبید. با هول از جا بلند شدم و گفتم: «خدیجه! بیا چمدان را یک جایی قایم بکنیم.» خدیجه تعجب کرد: «چرا قایم کنیم؟!»
خجالت میکشیدم ایمان چمدان را ببیند. گفتم: «اگر ایمان عکس صمد را ببیند، فکر میکند من هم به او عکس دادهام.»
ایمان دوباره به در کوبید و گفت: «چرا در را بستهاید؟! باز کنید ببینم.» با خدیجه سعی کردیم عکس را بکنیم، نشد. انگار صمد زیر عکس هم چسب زده بود که به این راحتی کنده نمیشد. خدیجه به شوخی گفت: «ببین انگار چسب دوقلو زده به این عکس. چقدر از خودش متشکر است.»
ایمان، چنان به در میکوبید که در میخواست از جا بکند. دیدیم چارهای نیست و عکس را به هیچ شکلی نمیتوانیم بکنیم. درِ چمدان را بستیم و زیر رختخوابهایی که گوشهی اتاق و روی هم چیده شده بود، قایمش کردیم.
خدیجه در را به روی ایمان باز کرد. ایمان که شستش خبردار شده بود کاسهای زیر نیمکاسه است، اول با نگاه اتاق را وارسی کرد و بعد گفت: «پس کو چمدان. صمد برای قدم چی آورده بود؟!»
زیر لب و آهسته به خدیجه گفتم: «به جان خودم اگر لو بدهی، من میدانم و تو.»
خدیجه سر ایمان را گرم کرد و دستش را کشید و او را از اتاق بیرون برد.
🔰ادامه دارد....🔰
#باماهمراهباشید
🆔@salamalaaleyasiin
🇮🇷سـَڵآمٌـ عَڵْے آݪِ یـٰاسـین🇵🇸
#دختر_شینا #پارت_شانزدهم ✅ فصل سوم .... چمدان پر از لباس و پارچه بود. لابهلای لباسها هم چند
#دختر_شینا
#پارت_هفدهم
✅ فصل چهارم
.... خدیجه سر ایمان را گرم کرد و دستش را کشید و او را از اتاق بیرون برد.روزها پشت سر هم میآمدند و میرفتند. گاهی صمد تندتند به سراغم میآمد و گاهی هم ماه به ماه پیدایش نمیشد. اوضاع مملکت به هم ریخته بود و تظاهرات ضد شاهنشاهی به روستاها هم کشیده شده بود. بهار تمام شد. پاییز هم آمد و رفت. زمستان سرد و یخبندان را هم پشت سر گذاشتیم. در نبود صمد، گاهی او را به کلی فراموش میکردم؛ اما همین که از راه میرسید، یادم میافتاد انگار قرار است بین من و او اتفاقی بیفتد و با این فکر نگران میشدم؛ اما توجه بیش از اندازه پدرم به من باعث دلخوشیام میشد و زود همه چیز را از یاد میبردم.
چند روزی بیشتر به عید نمانده بود. مادرم شام مفصلی پخته و فامیل را دعوت کرده بود. همهی روستا مادرم را به کدبانوگری میشناختند.
دست پختش را کسی توی قایش نداشت. از محبتش هیچ کس سیر نمیشد. به همین خاطر، همه صدایش میکردند « شیرین جان »آن روز زن برادرها و خواهرهایم هم برای کمک به خانهی ما آمده بودند. مادرم خانواده صمد را هم دعوت کرده بود. دمِ غروب، دیدیم عدهای روی پشت بام اتاقی که ما توی آن نشسته بودیم راه میروند، پا میکوبند و شعر میخوانند.
وسط سقف، دریچهای بود که همهی خانههای روستا شبیه آن را داشتند. بچهها آمدند و گفتند: «آقا صمد و دوستانش روی پشتبام هستند.» همانطور که نشسته بودیم و به صداها گوش میدادیم، دیدیم بقچهای، که به طنابی وصل شده بود، از داخل دریچه آویزان شد توی اتاق؛ درست بالای کرسی.
از داخل دریچه آویزان شد توی اتاق؛ درست بالای کرسی چند نفری از دوستانم هم به این مهمانی دعوت شده بودند. آنها دست زدند و گفتند: «قدم! یااللّه بقچه را بگیر.» هنوز باور نداشتم صمد همان آقای داماد است و این برنامه هم طبق رسم و رسومی که داشتیم برای من که عروس بودم، گرفته شده است. به همین خاطر از جایم تکان نخوردم و گفتم: «شما بروید بگیرید.»
یکی از دوستانم دستم را گرفت و به زور هلم داد روی کرسی و گفت: « زودباش. » چارهای نبود، رفتم روی کرسی بقچه را بگیرم صمد انگار شوخیاش گرفته بود. طناب را بالا کشید.مجبور شدم روی پنجهی پاهایم بایستم، اما صمد باز هم طناب را بالاتر کشید.صدای خندههایش را از توی دریچه میشنیدک. با خودم گفتم: « الان نشانت میدهم. » خم شدم و طوری که صمد فکر کند میخواهم از کرسی پایین بیایم، یک پایم را روی زمین گذاشتم. صمد که فکر کرده بود من از این کارش بدم آمده و نمیخواهم بقچه را بگیرم. طناب را شل کرد؛ آنقدر که تا بالای سرم رسید. به یک چشم بر هم زدن، برگشتم و بقچه را توی هوا گرفتم.صمد، که بازی را باخته بود، طناب را شلتر کرد. مهمانها برایم دست زدند. جلو آمدند و با شادی طناب را از بقچه جدا کردند و آن را بردند وسط اتاق و بازش کردند. صمد باز هم سنگ تمام گذاشته بود؛ بلوز و شلوار و دامن و روسریهایی که آخرین مدل روز بود و پارچههای گرانقیمت و شیکی که همه را به تعجب انداخت. مادم هم برای صمد چیزهایی خریده بود.
آنها را آورد و توی همان بقچه گذاشت. کفش و لباس زیر و جوراب، با یک پیراهن و پارچهی شلواری و صابون و نبات. بقچه را گره زد و طناب را که از سقف آویزان بود به بقچه وصل کرد و گفت:
گفت: « قدم جان! بگو آقا صمد طناب را بکشد. »رفتم روی کرسی؛ اما مانده بودم چطور صدایش کنم. این اولین باری بود که میخواستم اسمش را صدا کنم. اول طناب را چند بار کشیدم، اما انگار کسی حواسش به طناب نبود. روی پشتبام میخواندند و میرقصیدند...
🔰ادامه دارد....🔰
#دختر_شینا
#پارت_هجدهم
✅ فصل چهارم
.... روی پشتبام میخواندند و میرقصیدند.مادرم پشت سر هم میگفت: « قدم! زود باش. صدایش کن. » به ناچار صدا زدم: « آقا... آقا... آقا... »
خودم لرزش صدایم را میشنیدم. از خجالت تمام بدنم یخ کرده بود. جوابی نشنیدم. ناچار دوباره طناب را کشیدم و فریاد زدم: « آقا... آقا... آقا صمد! »
قلبم تالاپ تلوپ میکرد و نفسم بند آمده بود. صمد که صدایم را شنیده بود، از وسط دریچه خم شد توی اتاق. صورتش را دیدم. با تعجب داشت نگاهم میکرد. تصویر آن نگاه و آن چهرهی مهربان تپش قلبم را بیشتر کرد. اشاره کردم به بقچه. خندید و با شادی بقچه را بالا کشید.
دوستان صمد روی پشتبام دست میزدند و پا میکوبیدند. بعد هم پایین آمدند و رفتند توی آن یکی اتاق که مردها نشسته بودند. بعد از شام، خانوادهها دربارهی مراسم عقد و عروسی صحبت کردند.فردای آن روز مادر صمد به خانهی ما آمد و ما را برای ناهار دعوت کرد. مادرم مرا صدا کرد و گفت: « قدم جان! برو و به خواهرها و زنداداشهایت بگو فردا گلین خانم همهشان را دعوت کرده. »چادرم را سر کردم و به طرف خانهی خواهرم راه افتادم. سر کوچه صمد را دیدم. یک سبد روی دوشش بود. تا من را دید، انگار دنیا را به او داده باشند، خندید و ایستاد و سبد را زمین گذاشت و گفت: « سلام. » برای اولین بار جواب سلامش را دادم؛ اما انگار گناه بزرگی انجام داده بودم، تمام تنم میلرزید. مثل همیشه پا گذاشتم به فرار.خواهرم توی حیاط بود. پیغام را به او دادم و گفتم: « به خواهرها و زنداداشها هم بگو. » بعد دو تا پا داشتم و دو تا هم قرض کردم و دویدم. میدانستم صمد الان توی کوچهها دنبالم میگردد. میخواستم تا پیدایم نکرده، یک جوری گم و گور شوم. بین راه داییام را دیدم. اشاره کردم نگه دارد. بنده خدا ایستاد و گفت: « چی شده قدم! چرا رنگت پریده؟! »
گفتم: « چیزی نیست. عجله دارم، میخواهم بروم خانه. » دایی خم شد و در ماشین را باز کرد و گفت: « پس بیا برسانمت. » از خدا خواستهام شد و سوار شدم. از پیچ کوچه که گذشتیم، از توی آینهی بغل ماشین، صمد را دیدم که سر کوچه ایستاده و با تعجب به ما نگاه میکرد.مهمانبازیهای بین دو خانواده شروع شده بود. چند ماه بعد، پدرم گوسفندی خرید. نذری داشت که میخواست ادا کند. مادرم خانوادهی صمد را هم دعوت کرد.
صبح زود سوار مینیبوسی شدیم، که پدرم کرایه کرده بود، گوسفند را توی صندوق عقب مینیبوس گذاشتیم تا برویم امامزادهای که کمی دورتر، بالای کوه بود. ماشین به کندی از سینهکش کوه بالا میرفت.راننده گفت: « ماشین نمیکشد. بهتر است چند نفر پیاده شوند. » من و خواهرها و زنبرادرهایم پیاده شدیم. صمد هم پشت سر ما دوید. خیلی دوست داشت دراین فرصت با من حرف بزند، اما من یا جلو میافتادم و یا میرفتم وسط خواهرهایم میایستادم و با زنبرادرهایم صحبت میکردم.
آه از نهاد صمد درآمده بود. بالاخره به امامزاده رسیدیم. گوسفند را قربانی کردند و چند نفری گوشتش را جدا و بین مردمی که آن حوالی بودند تقسیم کردند. قسمتی را هم برداشتند برای ناهار، و آبگوشتی بار گذاشتند.نزدیک امامزاده، باغ کوچکی بود که وقف شده بود. چندنفری رفتیم توی باغ. با دیدن آلبالوهای قرمز روی درختها با خوشحالی گفتم: « آخ جون، آلبالو! » صمد رفت و مشغول چیدن آلبالو شد. چند بار صدایم کرد بروم کمکش؛ اما هر بار خودم را سرگرم کاری کردم. خواهر و زنبرادرم که این وضع را دیدند، رفتند به کمکش صمد مقداری آلبالو چیده بود و داده بود به خواهرم و گفته بود: « اینها را بده به قدم. او که از من فرار میکند. اینها را برای او چیدم. خودش گفت خیلی آلبالو دوست دارد. » تا عصر یک بار هم خودم را نزدیک صمد آفتابی نکردم بعد از آن، صمد کمتر به مرخصی میآمد. مادرش میگفت: «مرخصیهایش تمام شده. » گاهی پنجشنبه و جمعه میآمد و سری هم به خانهی ما میزد. اما برادرش، ستار، خیلی تندتند به سراغ ما میآمد. هر بار هم چیزی هدیه میآورد.
🔰ادامه دارد....🔰
#باماهمراهباشید
🆔@salamalaaleyasiin
💐 السّلام علیکَ حین تَقعُد...
💐 سلام بر تو زماني كه مي نشيني
📚فرازی از زیارت آل یاسین
☀️سلام امام زمانم☀️
سلام بر تو هنگامی که (در پس پرده غیبت، به انتظار) مینشینی و سلام بر تو ، آن هنگام که بر تخت پادشاهی عصر ظهور خواهی نشست...
☀️💐☀️
سلام و نور رحمت الهی محضر شما خوبان
روزخوش و ایام به کام
#باماهمراهباشید
🆔@salamalaaleyasiin
دعایعهد۩اباذرحلواجی.mp3
5.18M
📜 دعای عهد امام زمان (عج)
🎙 با نوای اباذر حلواجی
💚10دهمین روز ختم؛ هدیه می کنیم خدمت حضرت رقیه سلام الله علیها💚
التماس دعا عزیزان ❤️
#بهکانال_سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـین_بپیوندید
🆔@salamalaaleyasiin
♨️من اگر منتظرم از چه نمردم بی تو؟!!
💠مرحوم حاج اسماعیل دولابی:
🔸نه انتظار ما طوریست که آنها پهلوی ما بیایند، نه حرکت ما طوریست که ما به آنطرف برویم و او را ببینیم.
🔸 اگر براستی منتظری، چرا لاغر نشده ای(از تلاش فراوان برای ظهور)؟ به محض اینکه حقیقتاً منتظر شوی، او میرسد.
آیا خوبَست آدم اینقدر بی رگ (غیرت) باشد؟
دوستت یکساعت دیر از سفر بیاید، اینهمه بی تابی میکنی. اگر منتظری آثارش کو؟
#باماهمراهباشید
🆔@salamalaaleyasiin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی
✘ کمر ماه رمضون شکست!
✘ ماه رمضون افتاد توی سرازیری!
✘ شبهای قدر، مهمترین شبهای ماه رمضان بودند!
این عبارات، اصلاً حقیقت ندارند!
⛔️ اتفاقاً رمضان به مهمترین روزهایش رسیده است!
#باماهمراهباشید
🆔@salamalaaleyasiin🌙
31.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان زیبای دوستی یک جوان با امام زمان🥺😭😭
🌤 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج 🌤
#امام_زمان_عجل_الله_فرجه_الشریف
#باماهمراهباشید
🆔@salamalaaleyasiin
﷽
🔹توصیه ای مهم برای ایام پایانی ماه رمضان
🔰استاد فاطمی نيا رحمه الله علیه
⭕️از اولياء الهـی
سينه به سينه
يك يادگاری دارم كه عمل به آن بركات فراوانی دارد.
ماه مبارك رمضان
اين ضيافت الهی را با
يك زيارت #جامعه_كبيره
به آخر برسانيد .
در اثر اين عمل اين ضيافت چنان رنگين خواهد شد كه آثارش از عقول ما خارج است
و
روزی به كار خواهد آمد كه آن روز هيچ چيز ديگری به كار نخواهد آمد...
#زیارت_جامعه_کبیره
❀🍃🌺🍃❀
#جهاد_تبیین #لبیک_یا_خامنه_ای
#باماهمراهباشید
🆔@salamalaaleyasiin
1_1021794323.mp3
4.62M
#کتاب_صوتی_وظایف
#وظایف_منتظران
🔴 قسمت نهم وظایف منتظران
🔵 هدیه دادن کلیه اعمال مستحبی درطول زندگی به امام زمان (عجل الله فرجه)
🎙️#ابراهیم_افشاری
#لبیک_یا_خامنه_ای
الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
#باماهمراهباشید
🆔@salamalaaleyasiin
🔴 ویژگیها وخصوصیات امام زمان(عجل الله تعالی فرجه)
🔵 قسمت 9⃣
۸۱-خدای تعالی آن حضرت را از هر لغزشی معصوم قرار داده است.
۸۲-خدای تعالی آن حضرت را از فتنهها و بلاها در امان نگه داشته است؛ که در زیارت آل یس به آن حضرت خطاب میکنیم: السلام علیک ایها الامام المأمون؛ یعنی سلام بر شما ای امامی که در امن و حفاظت الهی هستی.
۸۳-خدای تعالی آن حضرت را از هر گونه ناپاکی پاک قرار داده است.
۸۴-حق با آن حضرت و از طرف آن حضرت و به سوی آن حضرت است؛ این نکته از اهمیت فوقالعادهای در رابطه با آن حضرت برخوردار است که حق جز در نزد امام عصر ارواحنا فداه پیدا نمیشود و وجود ندارد.امام عصر ارواحنا فداه اهل حق و معدن آن است.
۸۵-میراث نبوت در نزد آن حضرت است؛ هر آنچه که مربوط به نبوت است به ارث در خدمت آن حضرت است و در زمان ظهور آنها را برای انسانها آشکار میفرماید.
۸۶-بازگشت خلق به سوی آن حضرت است.
۸۷-حساب خلق با آن حضرت است؛ خدای تعالی چنین اراده کرده است که در روز قیامت نیز ائمهی اطهار علیهمالسلام و از جمله امام عصر ارواحنا فداه به امور مردم رسیدگی کنند، همانطور که درباره حضرت علی علیهالسلام داریم قسیم الجنه و النار.
۸۸-فصل الخطاب و تمام کنندهی حقیقت در نزد آن حضرت است.
۸۹-آیات و نشانههای پروردگار در نزد آن حضرت است.
۹۰-ارادهی قطعی خدای تعالی در ارتباط با امام عصر ارواحنا فداه است.
#ویژگیها_و_خصوصیات_امام_زمان
#رمضان_مهدوی
#لبیک_یا_خامنه_ای
الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
#باماهمراهباشید
🆔@salamalaaleyasiin
🌺 به بهانه ۲۹ فروردین #سالروز_ولادت_حضرت_آقا
❤️ هر چند همه دوست دارند تو را " #آقا " صدا کنند ولی ...
❤️ به جمع دانشجویان که می رسی قامت " استاد " برازنده توست ...
❤️ در میان نظامیان که می آیی هیبت " فرماندهی" ات دل دوستان را شاد و دل دشمنانت را می لرزاند ...
❤️ روز پدر که می آید می شوی مهربان ترین "بابا" ی دنیا ...
❤️ روز جانباز که می شود همه دست " جانباز " تو را به هم نشان می دهند ...
❤️ ۹ دی که می رسد قصه "علی" می شوی در جمل ...
❤️ راستی اصلا مهم نیست تاریخ تولدت ۲۹فروردین است یا ۲۴ تیر ؛ ما حتی ۶ تیر هم به شکرانه اینکه خدا دوباره تو را به ما بخشید برایت تولد می گیریم ...
❤️ و همه اینها بهانه است آقاجان ! بهانه ایست که ما یادمان نرود خدا نعمتی چون شما را داده است ، خدا را برای این نعمت شکر می گوییم 🤲
❤️ اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای 🤲
❤️ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فرجهم 🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا کور شود هر آن کس نتواند دید
✌️🇮🇷✌️🇮🇷
#اللهم_احفظ_قائدنا_الامام_خامنه_ای
🥀 #ظهور_نزدیک_است
نشر دهنده پست های ارزشی باشید📲
#جهاد_تبیین #لبیک_یا_خامنه_ای
#باماهمراهباشید
🆔@salamalaaleyasiin
طوری تلاش کنـید که اگر روزی امام زمـان
فرمــودند یک سرباز مـتخصص میخواهم
بفرمایند،فلانــی بیاید..
سربازی که هیچ کارایــی نداشته باشد ،
به درد آقا نمـیخورد..!
-شهـید حسـین معزغلامـی
#ماه_رمضان
#حجاب #رمضان_مهدوی #رمضان
نشر دهنده پست های ارزشی باشید📲
#جهاد_تبیین #لبیک_یا_خامنه_ای
#باماهمراهباشید
🆔@salamalaaleyasiin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◀️رجزخوانی تکاور ارتشی👏👏
🌺✌️ روز #ارتش جمهوری اسلامی ایران گرامی باد
#زنده_باد_جمهوری_اسلامی_ایران🇮🇷
#زنده_باد_ارتش_مقتدر
نشر دهنده پست های ارزشی باشید📲
#جهاد_تبیین #لبیک_یا_خامنه_ای
#باماهمراهباشید
🆔@salamalaaleyasiin
🔰 مقایسه ۲روز تولد برای #تاج و #عمامه
🔘 به بهانه ۲۹فروردین، روز ولادت #مقام_معظم_رهبری
💢 رهبر انقلاب پس از شنیدن خبر جشن گرفتن برای #تولد ایشان در سال ۸۶ به شدت از این اقدام گلایه کردند و فرمودند: «این کار غلط است، این تولد و امثال آن هیچ جشنی ندارد، برگزارکنندگان مسئول وقت و عمر و اموالی هستند که در این کار صرف و ضایع میشود. من از کسی که برای تولد من جشن میگیرد به هیچ وجه متشکر نمیشوم و او را مسئول زیانهای این کار هم میشناسم.»
📚 منبع تصویر: تاریخ ۲۰ساله ایران، حسین مکی، نماینده مجلس در دوران رضاشاه، ج۵، ص۱۵۱
💠…
#امام_زمان #لبیک_یا_خامنه_ای
•|🕊🇮🇷 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•
🌤@salamalaaleyasiin🌤
همه چیز می پرستند غیر از خدا...
😑😑😑
نشر دهنده پست های ارزشی باشید📲
#جهاد_تبیین #لبیک_یا_خامنه_ای
#باماهمراهباشید
🆔@salamalaaleyasiin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💯 پشت پرده و واقعیت لطف غربیها به زن ایرانی
چند نمونه احترام به حقوق بشر توسط غربیها
#آمریکا_بدون_روتوش
#غرب_بدون_روتوش
#جهاد_تبیین #لبیک_یا_خامنه_ای
#باماهمراهباشید
🆔@salamalaaleyasiin