🔹اعمال امروز
● اول
بعد از نماز صبح و نماز عید تکیبر بخوانید :
اللّٰهُ أَكْبَرُ اللّٰهُ أَكْبَرُ لَاإِلٰهَ إِلّا اللّٰهُ وَاللّٰهُ أَكْبَرُ اللّٰهُ أَكْبَرُ وَ لِلّٰهِ الْحَمْدُ، الْحَمْدُ لِلّٰهِ عَلَىٰ مَا هَدانا، وَلَهُ الشُّكْرُ عَلَىٰ مَا أَوْلانا. 🌺
● دوم
کنار گذاشتن زکات فطریه قبل از نماز عید 🌙
● سوم
غسل عید فطر
● چهارم
پوشیدن لباس نیکو و بکار بردن بوی خوش، پس از آن رفتن به صحرا برای بجا آوردن نماز عید در زیر آسمان خدا
● پنجم
افطار کردن با خرما، قبل از نماز عید
🌾 مبلغ فطریه رمضان ۱۴۰۲ از سوی مراجع تقلید اعلام شد
#ماه_رمضان
#فطریه
🔴 ارتباط عید فطر و امام زمان علیه السلام
1⃣ یکی از سفارشات ائمه(ع) قرائت دعای ندبه در روز عیدفطر است که نشان از توجه خاص به امام زمان(عج) دارد.
2⃣ همچنین دعاییکه هنگام خروج برای نماز عید فطر وارد شده و آن بدین شرح است:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی وَلِیِّکَ الْمُنْتَظِرِ أَمْرَکَ الْمُنْتَظَرِ لِفَرَجِ أَوْلِیَائِکَ اللَّهُمَّ اشْعَبْ بِهِ الصَّدْعَ وَ ارْتُقْ بِهِ الْفَتْقَ وَ أَمِتْ بِهِ الْجَوْرَ وَ أَظْهِرْ بِهِ الْعَدْلَ وَ زَیِّنْ بِطُولِ بَقَائِهِ الْأَرْضَ وَ أَیِّدْهُ بِنَصْرِکَ وَ انْصُرْهُ بِالرُّعْبِ وَ قَوِّ نَاصِرَهُمْ وَ اخْذُلْ خَاذِلَهُمْ وَ دَمْدِمْ عَلَی مَنْ نَصَبَ لَهُمْ وَ دَمِّرْ عَلَی مَنْ غَشَّهُمْ وَ اقْصِمْ بِهِمْ رُءُوسَ الضَّلَالَهِ وَشَارِعَهَ الْبِدَعِ وَ مُمِیتَهَ السُّنَّهِ وَ الْمُتَعَزِّزِینَ بِالْبَاطِلِ وَ أَعِزَّ بِهِمُ الْمُۆْمِنِینَ وَ أَذِلَّ بِهِمُ الْکَافِرِینَ وَ الْمُنَافِقِینَ وَ جَمِیعَ الْمُلْحِدِینَ وَ الْمُخَالِفِینَ فِی مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی جَمِیعِ الْمُرْسَلِینَ وَ النَّبِیِّینَ الَّذِینَ بَلَّغُوا عَنْکَ الْهُدَی وَ اعْتَقَدُوا لَکَ الْمَوَاثِیقَ بِالطَّاعَهِ وَ دَعَوُا الْعِبَادَ إِلَیْکَ بِالنَّصِیحَهِ وَ صَبَرُوا عَلَی مَا لَقُوا مِنَ الْأَذَی وَ التَّکْذِیبِ فِی جَنْبِکَ اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَیْهِمْ وَ عَلَی ذَرَارِیِّهِمْ وَ أَهْلِ بُیُوتَاتِهِمْ وَ أَزْوَاجِهِمْ الطَّاهِرَاتِ وَ جَمِیعِ أَشْیَاعِهِمْ وَ أَتْبَاعِهِمْ مِنَ الْمُۆْمِنِینَ وَ الْمُۆْمِنَاتِ وَ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ الْأَحْیَاءِ مِنْهُمْ وَ الْأَمْوَاتِ وَ السَّلَامُ عَلَیْهِمْ جَمِیعاً فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی هَذَا الْیَوْمِ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ اللَّهُمَّ اخْصُصْ أَهْلَ بَیْتِ نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ الْمُبَارَکِینَ السَّامِعِینَ الْمُطِیعِینَ لَکَ الَّذِینَ أَذْهَبْتَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرْتَهُمْ تَطْهِیراً بِأَفْضَلِ صَلَوَاتِکَ وَ نَوَامِی بَرَکَاتِکَ وَ السَّلَامُ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمْ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُه.(۱)
3⃣ روز عید فطر و دعا برای فرج
در بخشی از دعای روز عید فطر امام سجاد(علیه السلام )میخوانیم:
🔹 «وَاَعِنّی عَلی جِهادِ عَدُوِّکَ فی سَبیلِکَ مَعَ وَلیکَ کما قُلْتَ جَلَّ قَولُکَ اِنَّ اللّهَ اشْتَری مِنَ الْمُۆمنینَ اَنْفُسَهُمْ وَ اَموالَهُمْ بِاَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ یقاتِلونَ فی سبیل اللَّهِ (۲) …
🔺 خدایا مرا بر جهاد با دشمنت در راه خودت همراه با ولیت امام زمان یاری کن، چنان که خود فرمودی و بزرگ است سخن تو که «خداوند از مۆمنان، جانها و اموالشان راا خریداری کرده که در برابرش بهشت برای آنان باشد، به این صورت که در راه خدا پیکار کنند..»
🔹 اللَّهُمَّ فَاَرِنی ذلِکَ السَّبیلَ حَتَّی اُقاتِلَ فیهِ بِنَفْسی وَ مالی طَلَبَ رِضاکَ فَاَکُونَ مِنَ الْفائِزینَ (۳) ؛
🔺 خدایا پس این راه جهادت را به من نشان بده تا با جان و مال برای رضای تو در آن بجنگم، پس به شهادت رسیده از رستگاران باشم.»
4⃣ دعای نورانی امام مهدی (عج) بعد از نماز صبح روز عید فطر این است:
اَللّهُمَّ إنّی اَتَوَجَّهُ إلِیکَ بِمُحَمَّدٍ (صَلَّی اللهُ عَلیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) اَمامِی وَ بِعَلِیِّ (عَلَیهِ الصَّلاهُ وَالسَّلام) عَنْ یَمینِی وَ خَلفِی وَ بِاَئِمَّتِی عَنْ یَسارِیْ اَستَتِرُوا بِهِمْ مِنْ عَذابِکْ.........(۴)
🔵 گویا عید فطر یک نوع شکرانه به درگاه خداوند متعال، جهت نعمت ولایت و امامت است. عیدفطر شکرگزاری پیوند با امام است و منتظران در این عید اعلام می کنند که تمام توفیقات من به خاطر وجود امام زمانم است. بزرگداشت عید فطر به این معنی است که زندگی من در سایه امام عصر(عج) معنی پیدا می کند. چراکه در ادعیه و اعمال ماه مبارک رمضان دائما از امام یاد می کنیم و نوعی طی طریق به سوی الی الله است.
📚 منابع:
۱- بحار الانوار، ج۸۸، ص۱۷.
۲- توبه/۱۱۱.
۳-بحار الانوار، ج۸۸، ص۹.
۴- تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)،ج۳ ص۱۴۰
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج 🤲🌸
دعایندبه۩مهدیسلحشور.mp3
14.72M
🤲 #دعای_ندبه
🎙 با نوای حاج مهدی سلحشور
✍از امام جعفر صادق علیه السلام
نقل شده و به خواندن دعای ندبه در این چهار مناسبت جمعه، عید فطر، عید قربان، عید غدیر توصیه شدهاست
.
•|🕊🇮🇷 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•
🌤@salamalaaleyasiin🌤
4_5915555484386987538.mp3
9.49M
🎙صوت کامل بیانات رهبر انقلاب در خطبههای نماز عید فطر
#لبیک_یا_خامنه_ای
#جمهوری_اسلامی_حرم_است
•|🕊🇮🇷 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•
🌤@salamalaaleyasiin🌤
🔴 صدقه اول ماه فراموش نشود
🟢 در کتاب مکیال المکارم از وظایف ما نسبت به امام زمان علیه السلام در وظیفه شماره ۲۳ و ۲۴ آمده است :
🔺صدقه دادن به قصد سلامتی امام
🔺 صدقه دادن به نیابت از امام عصر
#عاشقان_امام_زمان
6.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به مناسبت دوم اردیبهشت، سالروز تشکیل و تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با فرمان امام خمینی (ره) در سال ۱۳۵۸؛
🔺سپاهی که باهوشترین فرماندهان نظامی و بهترین مدیران غیرنظامی کشور را تربیت کرد!
نشر دهنده پست های ارزشی باشید📲
#جهاد_تبیین #لبیک_یا_خامنه_ای
#باماهمراهباشید
🆔@salamalaaleyasiin
7.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑 کدام یک از کشورهای جهان رفراندوم انجام دادهاند؟
⁉️تنها کشوری که، تنها انقلابی که از مردم خواسته نوع حکومت رو مشخص کنند، کدام کشور است؟
نشر دهنده پست های ارزشی باشید📲
#جهاد_تبیین #لبیک_یا_خامنه_ای
#باماهمراهباشید
🆔@salamalaaleyasiin
🇮🇷سـَڵآمٌـ عَڵْے آݪِ یـٰاسـین🇵🇸
#دختر_شینا #پارت_بیست_و_چهارم ✅ فصل هفتم لیوان آب را به کبری دادم. او سعی کرد با قاشق آب را تو
#دختر_شینا
#پارت_بیست_و_پنجم
✅ فصل هشتم
از بس توی اتاق راه رفته بودیم و پیشپیش کرده بودیم، خسته شده بودیم، بچهها را روی پاهایمان گذاشتیم و نشستیم و تکانتکانشان دادیم تا بخوابند. اما مگر میخوابیدند. صمد برایم تعریف میکرد؛ از گذشتهها، از روزی که من را سر پلههای خانهی عموی پدرم دیده بود. میگفت: « از همان روز دلم را لرزاندی. » از روزهایی که من به او جواب نمیدادم و او با ناامیدی هر روز کسی را واسطه میکرد تا به خواستگاریام بیاید. میگفت: « حالا که با این سختی به دستت آوردم، باید خوشبختترین زن قایش بشوی. »
صدای صمد برای بچهها مثل لالایی میماند. تا صمد ساکت میشد، بچهها دوباره به گریه میافتادند. هر کاری کردیم، نتوانستیم بچهها را بخوابانیم. مانده بودیم چهکار کنیم. تا میگذاشتیمشان زمین، گریهشان در میآمد. مجبور شدم دوباره برایشان شیر درست کنم. اما به محض اینکه شیر را خوردند، دوباره جایشان را خیس کردند. جایشان را خشک کردم، سر حال آمدند و بیخوابی به سرشان زد و هوس بازی کردند. حالا یک نفر را میخواستند که آنها را بغل کند و دور اتاق بچرخاند.
ظهر شد و حتی نتوانستم اتاق را جارو کنم، به همین خاطر بچهها را هر طور بود پیش صمد گذاشتم و رفتم ناهار درست کنم. اما صمد به تنهایی از عهدهی بچهها برنمیآمد. از طرفی هم هوای بیرون سرد بود و نمیشد بچهها را از اتاق بیرون آورد. به هر زحمتی بود، فقط توانستم ناهار را درست کنم. سر ظهر همه به خانه برگشتند؛ به جز خواهر و مادر صمد. ناهار برادرها و پدر صمد را دادم، اما تا خواستم سفره را جمع کنم، گریهی بچهها بلند شد.
کارم درآمده بود. یا شیر درست میکردم، یا جای بچهها را عوض میکردم، یا مشغول خواباندنشان بودم. تا چشم به هم زدم، عصر شد و مادرشوهرم برگشت؛ اما نه خانهای جارو کرده بودم، نه حیاطی شسته بودم، نه شامی پخته بودم، نه توانسته بودم ظرفها را بشویم. از طرفی صمد هم نتوانسته بود برود و به کارش برسد. مادرشوهرم که اوضاع را اینطور دید، ناراحت شد و کمی اوقاتتلخی کرد. صمد به طرفداریام بلند شد و برای مادرش توضیح داد بچهها از صبح چه بلایی سرمان آوردند. مادرشوهرم دیگر چیزی نگفت. بچهها را به او دادیم و نفس راحتی کشیدیم.
از فردا صبح دوباره صمد دنبال پیدا کردن کار رفت.توی قایش کاری پیدا نکرد مجبور شد به رزن برود .وقتی دید در رزن هم نمیتواند کاری پیدا کند ساکش را بست ورفت تهران .چند روز بعد برگشت وگفت :کار خوبی پیدا کرده ام باید از همین روزها کارم را شروع کنم آمده ام به تو خبر بدهم حیف شد نمیتوانم عید پیشت بمانم چاره ای نیست.
خیلی ناراحت شدم اعتراض کردم گفتم من برای عید امسال نقشه کشیده بودم نمیخواهد بروی صمد از من بیشتر ناراحت بود .گفت چاره ای ندارم تا کی باید پدر ومادرم خرجمان را بدهند .دیگر خجالت میکشم نمیتوانم سر سفره انها بنشینم .باید خودم کار کنم باید نان خودمان را بخوریم صمد رفت وآن عید را که اولین عید بعد از عروسیمان بود تنها سر کردم روزهای سختی بودهرشب با بغض وگریه سرم را روی بالش میگذاشتم.هرشب خواب صمد را میدیدم .تازه عروس های دیگر را میدیدم که با شوهر هایشان شانه به شانه از این خانه به آن خانه میرفتند به زور میتوانستم جلوی گریه ام را بگیرم...
🔰ادامه دارد....🔰
🆔@salamalaaleyasiin
🇮🇷سـَڵآمٌـ عَڵْے آݪِ یـٰاسـین🇵🇸
#دختر_شینا #پارت_بیست_و_پنجم ✅ فصل هشتم از بس توی اتاق راه رفته بودیم و پیشپیش کرده بودیم، خس
#دختر_شینا
#پارت_بیست_و_ششم
✅ فصل هشتم
فروردین تمام شده بود، اردیبهشت آمده بود و هوا بوی شکوفه و گل میداد. انگار خدا از آن بالا هر چه رنگ سبز داشت، ریخته بود روی زمینهای قایش. یک روز مشغولِ کارِ خانه بودم که موسی، برادر کوچک صمد، از توی کوچه فریاد زد.
- داداش صمد آمد!
نفهمیدم چهکار میکنم. پابرهنه، پلههای بلند ایوان را دو تا یکی کردم. پارچهای از روی بند رخت وسط حیاط برداشتم، روی سرم انداختم و دویدم توی کوچه. صمد آمده بود. میخندید و به طرفم میدوید. دو تا ساک بزرگ هم دستش بود. وسط کوچه به هم رسیدیم. ایستادیم و چشم در چشم هم، به هم خیره شدیم. چشمان صمد آب افتاده بود. من هم گریهام گرفت. یکدفعه زدیم زیر خنده. گریه و خنده قاتی شده بود.
یادمان رفته بود به هم سلام بدهیم. شانهبهشانهی هم تا حیاط آمدیم. جلوی اتاقمان که رسیدیم، صمد یکی از ساکها را داد دستم. گفت: « این را برای تو آوردم. ببرش اتاق خودمان»
اهل خانه که متوجه آمدن صمد شده بودند، به استقبالش آمدند. همه جمع شدند توی حیاط و بعد از سلام و احوالپرسی و دیدهبوسی رفتیم توی اتاق مادرشوهرم. صمد ساک را زمین گذاشت. همه دور هم نشستیم و از اوضاع و احوالش پرسیدیم. سیمانکار شده بود و روی یک ساختمان نیمهکاره مشغول بود.
کمی که گذشت، ساک را باز کرد و سوغاتیهایی که برای پدر، مادر، خواهرها و برادرهایش آورده بود، بین آنها تقسیم کرد.
همه چیز آورده بود. از روسری و شال گرفته تا بلوز و شلوار و کفش و چتر. کبری، که ساک من را از پشت پنجره دیده بود، اصرار میکرد و میگفت: « قدم! تو هم برو سوغاتیهایت را بیاور ببینیم.»
خجالت میکشیدم. هراس داشتم نکند صمد چیزی برایم آورده باشد که خوب نباشد برادرهایش ببینند. گفتم: « بعداً. » خواهرشوهرم فهمید و دیگر پیاش را نگرفت.
وقتی به اتاق خودمان رفتیم، صمد اصرار کرد زودتر ساک را باز کنم. واقعا سنگ تمام گذاشته بود. برایم چندتا روسری و دامن و پیراهن خریده بود. پارچههای چادری، شلواری، حتی قیچی و وسایل خیاطی و صابون و سنجاقسر هم خریده بود. طوری که در ساک به سختی بسته میشد. گفتم: « چه خبر است، مگر مکه رفتهای؟! »
گفت: « قابل تو را ندارد. میدانم خانهی ما خیلی زحمت میکشی؛ خانهداری برای ده دوازده نفر کار آسانی نیست. اینها که قابل شما را ندارد. »
گفتم: « چرا، خیلی زیاد است. »
خندید و ادامه داد: « روز اولی که به تهران رفتم، با خودم عهد بستم، روزی یک چیز برایت بخرم. اینها هر کدام حکایتی دارد. حالا بگو از کدامشان بیشتر خوشت میآید. »
همهی چیزهایی که برایم خریده بود، قشنگ بود. نمیتوانستم بگویم مثلاً این از آن یکی بهتر است. گفتم: « همهشان قشنگ است. دستت درد نکند. »
اصرار کرد. گفت: « نه... جان قدم بگو. بگو از کدامشان بیشتر خوشت میآید. »
دوباره همه را نگاه کردم. انصافاً پارچههای شلواری توخانهای که برایم خریده بود، چیز دیگری بود. گفتم: « اینها از همه قشنگترند. »
🔰ادامه دارد....🔰
🆔@salamalaaleyasiin