eitaa logo
🇮🇷سـَڵآمٌـ‌ عَڵْے‌ آݪِ‌ یـٰاسـین🇵🇸
745 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
7.1هزار ویدیو
37 فایل
•﷽• #اَلسَّـلام‌ُعَلَیْک‌َیاحُجّة‌ّالله‌ٍفےاًࢪضْہ‌ 🌱اٍمٰـامـ عݪے(؏َ)میفـࢪماید: ھَمـواࢪه دࢪ انتظـاࢪ ظھُـوࢪ صاحب الزمان(؏) باشیدو یَأس وناامید؎ از ࢪحمت خدا بخود ࢪاه ندھید. ﴿بحٰاࢪ، ج ١٥، ص۱۲۳﴾ 🗨جھت تبادل ↯ @Fadayiemamzaman
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺شیخ قمی در فرودگاه مهرآباد🔻 😁بفرست برای مسیح علینژاد😜 ! حجاب اسلامی کامل چادر است. مطالبات حداقلی مارا به این نقطه رسانده است. 🆔️@salamalaaleyasiin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید | این مصاحبه نه یک بار بلکه صدها بار ارزش دیدن دارد. 🔹صحبت های قابل تامل مردم در خصوص جوان شجاع سبزواری. 🔹این مصاحبه نشان می دهد اقدام شهید خواب را از چشم همه گرفته است. همه باید بیدار شویم. ظاهرا باید بپذیریم بهای بیداری ما در این نقطه و در این لحظه خون او بوده است. 🆔️@salamalaaleyasiin
⁉️می‌دونید "درک متقابل" تو زندگی مشترک چقدر اهمیت داره؟ 👩‍❤️‍👨 راه های تفهیم درک متقابل 🔸 سپاس گزاری ✅سپاس گزاری، یکی از راه هاییه که می تونه طرف مقابل رو متوجه کنه که ارزش کارا و فداکاری هاش رو متوجه می شیم. ☺️ ♨️بعضی از ما طول روز، هزاران کلمه حرف می زنیم؛ اما یکی از اونا تشکر نیست. چه خوبه که عادت کنیم در مقابل هر کاری که همسرمون برا ما انجام می ده، زبونمون رو به تشکر، باز کنیم.😇 💯البته تشکر، فقط با زبون نیست؛ اما همین تشکر زبونی بی خرج، می تونه نشون دهنده ی این باشه که ما کار طرف مقابلمون رو دیدیم و به ارزشش پی بردیم. 🙃 🌸 ⚜@salamalaaleyasiin
🌞 ⚠️مادری که ماهی چند جلد که دانایی خود را بالا ببرد، نخواند از پس بچه‌ها بر نمی‌آید و وقتی بچه‌ها تربیت نشوند نه تنها برای خانواده ، بلکه برای جامعه هزینه دارند! 🔻 به این صورت که یا باید برای نگهداری آنها در هزینه بدهیم و یا در به دیگران لطمه می‌زند. 📝🌹«استاد تراشیون» ⚜@salamalaaleyasiin
🖌فرقی نمیکنه فقیر باشی یا ثروتمند میزان برکت خانواده رو دعای مادر تعیین میکنه.... 💎هرکجا دیدی خداوند باشکوه تحویلت گرفت بی شک بدان خرجش بوده است.💞 @salamalaaleyasiin
🎤 🌹حجت الاسلام والمسلمین تراشیون 📌 گفتیم اگر روابط بین همسران بخواهد ارتقا پیدا کند، باید یک ارتباط کلامی خوبی بین آن‌ها شکل بگیرد؛ و در شکل گیری یک ارتباط کلامی خوب باید بدانیم؛ 👈 مهمترین ابزار ارتباط بین انسان‌ها زبان است، زبان پر آسیب‌ترین عضو است، موثرترین عضو برای حل بحران‌ها و مشکلات زبان است و ارتباط کلامی بین زوج‌های ایرانی پایین است. 🔺 زن و شوهر به دلیل اینکه تفاوت یکدیگر را نمیشناسند و مهارت گفت و گو را ندارند، با یکدیگر کم صحبت می‌کنند. 🍃 یکی از تفاوت‌های زن و مرد این است که؛ خانم‌ها فراپیامی هستند و آقایان پیامی. ذهن خانم‌ها منظور سازی می‌کند، لذا ممکن است این گمان‌ها منجر به گناه شود، خانم‌ها باید بیشتر مراقب باشند و ذهن را رها نکنند. خداوند در آیه ۱۲ سوره حجرات می‌فرماید: ✨ اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْم از بسیاری از گمان‌ها بپرهیزید، چرا که بعضی از گمان‌ها گناه است ✨ 🍃 خانم‌ها با حرف زدن سبک می‌شوند؛ لذا آقا باید خلوت گفت و گو با خانمش داشته باشد، اهل قضاوت کردن همسرش نباشد، زمانی که خانم صحبت می‌کند تمام حواسش به او باشد. 👈 خانم‌ها نیز باید در گفت و گو با همسرشان این نکات را رعایت کنند؛ غیبت نکنند، با مادر همسرشان کاری نداشته باشند، به همسرشان نیز توهین نکنند. ⚠️ اگر مادر تمام حواس و دغدغه‌اش، حرف‌های خانواده شوهر باشد از تربیت فرزندان بازمی‌ماند. اگر تربیت فرزندان را جهادی دنبال نکنیم، نمی‌توانیم فرزندی تربیت کنیم. 🌱 برای اینکه بتوانیم با همسرمان ارتباط کلامی خوبی داشته باشیم باید زیبا سخن بگوییم، یعنی لفظ زیبا و لحن زیبا. ⚜ در زندگی گاهاً زن و شوهر به یکدیگر نقد دارند که طبیعی است، اما نقد ذاتاً سوهان روح است و لذا برای بیان نقد باید ابتدا آن را تلطیف کرد، یعنی نقد را بین دوتا تعریف قرار دهیم و بعد بیان کنیم. ‼️ در اتباط کلامی، زیبا سخن گفتن و انتقاد منصفانه دعوا و نزاع را بین زن و شوهر کم می‌کند. ⚜@salamalaaleyasiin
🌺👆🏼🌺 🔰آیت الله : بهترین راه برای رهایـی از مشکلات و رسیدن به حاجات چهار چیز است: ✨نذرکردن گوسفند ♦️برای فقراء ✨خواندن حدیث کساء ♦️بطور پی در پی ✨پرداخت صدقه ✨ختم صلوات ⚜@salamalaaleyasiin 🌸🍃🌺🍃🌸
🎀 🎀 ✍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ؟ﺗﻤﺎﻡ ﻭﻗﺎﯾﻊ ﺭﻭﺯﺍﻧﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻧﮑﻦ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ؟ﺑﺎﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺗﻮﺳﺖ ﺑﺤﺚ ﻧﮑﻦ فقط به او گوش کن ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ؟خودت را با کسی مقایسه نکن 🌸🍃⚜@salamalaaleyasiin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷سـَڵآمٌـ‌ عَڵْے‌ آݪِ‌ یـٰاسـین🇵🇸
‍ #دختر_شینا #پارت_شصتم ✅ فصل پانزدهم 💥 بالاخره سنگر آماده شد؛ یک پناه‌گاه کوچک، یک‌دریک‌ونیم متری
‍ 🌷 ✅ فصل پانزدهم 💥 صمد ایستاده بود روبه‌رویم، با سر و روی خاکی و موهای ژولیده. سلام داد. نتوانستم جوابش را بدهم. نه این که نخواهم، نایِ حرف زدن نداشتم. گفت: « بچه به دنیا آمده؟! » باز هم هر کاری کردم، نتوانستم جواب بدهم. نشست کنارم و گفت: « باز دیر رسیدم؟! چیزی شده؟! چرا جواب نمی‌دهی؟! مریضی، حالت خوش نیست؟! » می‌دیدمش؛ اما نمی‌توانستم یک کلمه حرف بزنم. 💥 زل زد توی صورتم و چند بار آرام به صورتم زد. بعد فریاد زد: « یا حضرت زهرا(س)!  قدم، قدم! منم صمد! » یک‌دفعه انگار از خواب پریده باشم، چند بار چشم‌هایم را باز و بسته کردم و گفتم: « تویی صمد؟! آمدی؟! » صمد هاج ‌و واج نگاهم کرد. دستم را گرفت و گفت: « چی شده؟! چرا این‌طوری شدی؟! چرا یخ کردی؟! » گفتم: « داشتم برف‌ها را پارو می‌کردم، نمی‌دانم چی بر سرم آمد. فکر کنم بی‌هوش شدم. » پرسیدم: « ساعت چند است؟! » گفت: « ده صبح. » 💥 نگاه کردم دیدم بچه‌ها هنوز خواب‌اند. باورم نمی‌شد؛ یعنی از ساعت شش صبح یا شاید هم زودتر خوابیده بودم. صمد زد توی سرش و گفت: « زن چه‌کار کردی با خودت؟! می‌خواهی خودکشی کنی؟! » نمی‌توانستم تنم را تکان بدهم. هنوز دست‌‌ها و پاهایم بی‌حس بود. پرسید: « چیزی خورده‌ای؟! » گفتم: « نه، نان نداریم. » گفت: « الان می‌روم می‌خرم. » گفتم: « نه، نمی‌خواهد. بیا بنشین پیشم. می‌ترسم. حالم بد است. یک کاری کن. اصلاً برو همسایه بغلی، گُل‌گز خانم را خبر کن. فکر کنم باید برویم دکتر. » 💥 دستپاچه شده بود. دور اتاق می‌چرخید و با خودش حرف می‌زد و دعا می‌خواند. می‌گفت: « یا حضرت زهرا(س)!   خودت به دادم برس. یا حضرت زهرا(س)!  زنم را از تو می‌خواهم. یا امام حسین(ع)! خودت کمک کن. » گفتم: « نترس، طوری نیست. هر بلایی می‌خواست سرم بیاید، آمده بود. چیزی نشده. حالا هم وقت به دنیا آمدن بچه نیست. » گفت: « قدم! خدا به من رحم کند، خدا از سر تقصیراتم بگذرد. تقصیر من است؛ چه به روز تو آوردم. » دوباره همان حالت سراغم آمد؛ بی‌حسی دست‌ها و پاها و بعد خواب‌آلودگی. آمد دستم را گرفت و تکانم داد. « قدم! قدم! قدم جان‌! چشم‌هایت را باز کن. حرف بزن. من را کشتی. چه بلایی سر خودت آوردی. دردت به جانم قدم! قدم! قدم جان! » 💥 نیمه‌های همان شب، سومین دخترمان به دنیا آمد. فردای آن روز از بیمارستان مرخص شدم. صمد سمیه را بغل کرده بود. روی پایش بند نبود. می‌خندید و می‌گفت: « این یکی دیگر شبیه خودم است. خوشگل و بانمک. » مادر و خواهرها و جاری‌هایم برای کمک آمده بودند. شینا تازه سکته کرده بود و نمیتوانست راه برود. نشسته بود کنار من و تمام مدت دست‌هایم را می‌بوسید. خواهرها توی آشپزخانه مشغول غذا پختن بودند، هر چه با چشم دنبال صمد گشتم، پیدایش نکردم. خواهرم را صدا زدم و گفتم: « برایم یک لیوان چای بیاور. » 💥 ‌چای را که آورد، در گوشش گفتم: « صمد نیست؟! » خندید و گفت: « نه. تو که خواب بودی، خبر دادند خانم آقا ستار هم دردش گرفته. آقا صمد رفت ببردش بیمارستان. » شب با یک جعبه شیرینی آمد و گفت: « خدا به ستار هم یک سمیه داد. » چند کیلویی هم انار خریده بود. رفت و چند تا انار دانه کرد و توی کاسه‌ای ریخت و آمد نشست کنارم و گفت: « الحمدللّه، این‌بار خوش‌قول بودم. البته دخترمان خوب دختری بود. اگر فردا به دنیا می‌آمد، این‌بار هم بدقول می‌شدم. » 💥 کاسه‌ی انار را داد دستم و گفت: « بگیر بخور، برایت خوب است. » کاسه را از دستش نگرفتم. گفت: « چیه، ناراحتی؟! بخور برای تو دانه کردم. » کاسه را از دستش گرفتم و گفتم: « به این زودی می‌خواهی بروی؟! » گفت: « مجبورم. تلفن زده‌اند. باید بروم. » گفتم: « نمی‌شود نروی؟! بمان. دلم می‌خواهد این‌بار اقلاً یک ماهی پیشم باشی. » خندید و سوتی زد و گفت: « او... وَه... یک ماه! » گفتم: « صمد! جانِ من بمان. » گفت: « قولت یادت رفته. دفعه‌ی قبل چی گفتی؟! » گفتم: « نه، یادم نرفته. برو. من حرفی ندارم؛ اما اقلاً این‌بار یک هفته‌ای بمان. » رفت توی فکر. انگشتش را لای کوک‌های لحاف انداخته بود و نخ را می‌کشید گفت: « نمی‌شود. دوست دارم بمانم؛ اما بچه‌هایم را چه کنم؟! مادرهایشان به امید من بچه‌هایشان را فرستاده‌اند جبهه. انصاف نیست آن‌ها را همین‌طوری رها کنم و بیایم این‌جا بیکار بنشینم. » التماس کردم: « صمد جان! بیکار نیستی. پیش من و بچه‌هایت هستی. بمان. » 🔰ادامه دارد...🔰 ⚜@salamalaaleyasiin
🇮🇷سـَڵآمٌـ‌ عَڵْے‌ آݪِ‌ یـٰاسـین🇵🇸
‍ 🌷 #دختر_شینا #پارت_شصت_و_یکم ✅ فصل پانزدهم 💥 صمد ایستاده بود روبه‌رویم، با سر و روی خاکی و موهای
‍ 🌷 ✅ فصل پانزدهم 💥 سرش را انداخت پایین و باز کوک‌های لحاف را کشید. تلویزیون روشن بود. داشت صحنه‌های جنگ را نشان می‌داد؛ خانه‌های ویران‌شده، زن‌ها و بچه‌های آواره. سمیه از خواب بیدار شد. گریه کرد. صمد بغلش کرد و داد دستم تا شیرش بدهم. سمیه که شروع کرد به شیر خوردن، صمد زل زد به سمیه و یک‌دفعه دیدم همین‌طور اشک‌هایش سرازیر شد روی صورتش. گفتم: « پس چی شد...؟! » سرش را برگرداند طرف دیوار و گفت: « آن اوایل جنگ، یک وقت دیدم صدای گریه‌ی بچه‌ای می‌آید. چند نفری همه جا را گشتیم تا به خانه‌ی مخروبه‌ای رسیدیم. بمب ویرانش کرده بود. صدای بچه از آن خانه می‌آمد. رفتیم تو. دیدیم مادری بچه‌ی قنداقه‌اش را بغل کرده و در حال شیر دادنش بوده که به شهادت رسیده. بچه هنوز داشت به سینه‌ی مادرش مک می‌زد. اما چون شیری نمی‌‌آمد، گریه می‌کرد. » 💥 از این حرفش خیلی ناراحت شدم. گفت: « حالا ببین تو چه آسوده بچه‌ات را شیر می‌دهی. باید خدا را هزار مرتبه شکر کنی. » گفتم: « خدا را شکر که تو پیش منی. سایه‌ات بالای سر من و بچه‌هاست. » کاسه‌ی انار را گرفت دستش و قاشق‌قاشق خودش گذاشت دهانم و گفت: « قدم! الهی اجرت با حضرت زهرا‌(س). الهی اجرت با امام حسین‌(ع). کاری که تو می‌کنی، از جنگیدن من سخت‌تر است. می‌دانم. حلالم کن. » 💥 هنوز انارها توی دهانم بود که صدای بوق ماشینی از توی کوچه آمد. بعد هم صدای زنگ توی راهرو پیچید. بلند شد. لباس‌هایش را پوشید، گفت: « دنبال من آمده‌اند، باید بروم. » انارها توی گلویم گیر کرده بود. هر کاری می‌کردم، پایین نمی‌رفت. آمد پیشانی‌ام را بوسید و گفت: « زود برمی‌گردم. نگران نباش. » 💥 صبح زود با صدای سمیه از خواب بیدار شدم. گرسنه‌اش بود. باید شیرش می‌دادم. تا بلند شدم و توی رختخواب نشستم، سمیه خوابش برد. از پشت پنجره آسمان را می‌دیدم که هنوز تاریک است. به ساعت نگاه کردم، پنج‌ونیم بود. بلند شدم، وضو گرفتم که دوباره صدای گریه‌ی سمیه بلند شد. بغلش کردم و شیرش دادم. مهدی کنارم خوابیده بود و خدیجه و معصومه هم کمی آن‌طرف‌تر کنار هم خوابیده بودند. دلم برایشان سوخت. چه معصومانه و مظلومانه خوابیده بودند. 💥 طفلی‌ها بچه‌های خوب و ساکتی بودند. از صبح تا شب توی خانه بوند. بازی و سرگرمی‌شان این بود که از این اتاق به آن اتاق بروند. دنبال هم بدوند. بازی کنند و تلویزیون نگاه کنند. روزها و شب‌ها را این‌طور می‌گذراندند. یک لحظه دلم خواست زودتر هوا روشن شود. دست بچه‌ها را بگیرم و تا سر خیابان ببرمشان، چیزی برایشان بخرم، بلکه دلشان باز شود. اما سمیه را چه‌کار می‌کردم. بچه‌ی چهل روزه را که نمی‌شد توی این سرما بیرون برد. 💥 سمیه به سینه‌ام مک می‌زد و با ولع شیر می‌خورد. دستی روی سرش کشیدم و گفتم: « طفلک معصوم من، چقدر گرسنه‌ای. » صدای در آمد. انگار کسی پشت در اتاق بود. سینه‌ام را به زور از دهان سمیه بیرون کشیدم. سمیه زد زیر گریه. با ترس و لرز و بی‌سر و صدا رفتم توی راه‌پله. گفتم: « کیه... کیه؟! » صدایی نیامد. فکر کردم شاید گربه است. سمیه با گریه‌اش خانه را روی سرش گذاشته بود. پشت در، میزی گذاشته بودم. رفتم پشت در و گفتم: « کیه؟! » 💥 کسی داشت کلید را توی قفل می‌چرخاند. صمد بود، گفت: « منم. باز کن. » با خوشحالی میز را کنار کشیدم و در را باز کردم. خندید و گفت: « پس چه‌کار کرده‌ای؟! چرا در باز نمی‌شود. » چشمش که به میز افتاد، گفت: « ای ترسو! »دستش را دراز کرد طرفم و گفت: « سلام. خوبی؟! » صورتش را آورد نزدیک که یک‌دفعه مهدی و خدیجه و معصومه که از سر و صدای سمیه از خواب بیدار شده بودند، دویدند جلوی در. هر دو چند قدم عقب رفتیم... 🔰ادامه دارد...🔰 ⚜@salamalaaleyasiin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤚 نفسم، هستی من، حضرت ارباب، سلام ای امید تپش این دل بی تاب، سلام خوش‌بحال هر‌دلی که باتوهمدم می‌شود خار هم باشد کنارت سبز و خرم می شود الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام✋️ عزیزان همراه روزتون نورانی به نگاه امام زمان عج 🌸، امیدوارم حال دلتون خوووووب باشه☺ 🆔️@salamalaaleyasiin
4_5791935884542609352.mp3
21.06M
💬 قرائت دعای "عهــــد" 🎧 با نوای استاد علی فانی هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه ❤️🌹 🌹«روز سوم» به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمــان ارواحنافداه ❤️🌹
💠 خشک بودن اعضای وضو ♻️ سوال: آیا در وضو لازم است که اعضای وضو خشک باشند؟ ✍🏻 پاسخ: در بین اعضاء وضو تنها جاى مسح بايد خشك باشد و خشک بودن بقیه اعضاء لازم نیست. البته اگر جای مسح نیز مختصرى رطوبت داشته باشد بطورى كه آب دست هنگام مسح بر آن غلبه كند اشكال ندارد. -------------- سایت آیت الله مکارم/ احکام وضو/ makarem.ir 📎 🆔️@salamalaaleyasiin
دوشنبه‌زیارت‌امام‌حسن(ع)وحسین(ع)۩صدقی.mp3
1.07M
🕌 زیارت امام حسن روز دوشنبه 📆 السلام عليك ياابن رسول رب العالمين السلام عليك ياابن أميرالمؤمنين السلام عليك ياابن فاطمة الزهرا السلام عليك ياحبيب الله السلام عليك ياصفوة الله السلام عليك ياأمين الله السلام عليك ياحجة الله السلام عليك يانور الله السلام عليك ياصراط الله السلام عليك يابيان حكم الله السلام عليك ياناصر دين الله السلام عليك أيها السيد الزكي السلام عليك أيها البر الوفي السلام عليك أيها القائم الأمين السلام عليك أيها العالم بالتأويل السلام عليك أيها الهادي المهدي السلام عليك أيها الطاهر الزكي السلام عليك أيها التقي النقي السلام عليك أيها الحق الحقيق السلام عليك أيها الشهيد الصديق السلام عليك ياأبا محمد الحسن بن علي ورحمة الله وبركاته 🕌زیارت امام حسین السلام عليك ياابن رسول الله السلام عليك ياابن أميرالمؤمنين السلام عليك ياابن سيدة نساء العالمين أشهد أنك أقمت الصلاة و آتيت الزكاة و أمرت بالمعروف و نهيت عن المنكر وعبدت الله مخلصاً و جاهدت في الله حق جهاده حتى أتاك اليقين فعليك السلام مني ما بقيت و بقي الليل و النهار وعلى آل بيتك الطيبين الطاهرين أنا يامولاي مولًى لك و لآل بيتك سلمٌ لمن سالمكم و حربٌ لمن حاربكم مؤمنٌ بسركم و جهركم وظاهركم وباطنكم لعن الله أعداءكم من الأولين والآخرين و أنا أبرأ إلى الله تعالى منهم يامولاي ياأبامحمد يامولاي ياأباعبدالله هذا يوم الإثنين وهو يومكما و باسمكما و أنا فيه ضيفكما فأضيفاني و أحسنا ضيافتي فنعم من استضيف به أنتما و أنا فيه من جواركما فأجيراني فإنكما مأموران بالضيافة و الإجارة فصلى الله عليكماو آلكما الطيبین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ | 💠حجت الاسلام عالی آیا ظهور حضرت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نزدیک است دیدار مقام معظم رهبری با مرحوم آیت الله محمد تقی بهجت 🆔️@salamalaaleyasiin
4_5933580173638108673.mp3
1.95M
🍃دل را ز بي خودي سر از خود رميدن است 🍃جان را هواي از قفس تن پريدن است 🍃از بيم مرگ نيست كه سرداده ام فغان 🍃بانگ جرس زشوق به منزل رسيدن است ⏯ ✍️شاعر:مقام معظم رهبری 🆔️@salamalaaleyasiin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا