eitaa logo
🇮🇷سـَڵآمٌـ‌ عَڵْے‌ آݪِ‌ یـٰاسـین🇵🇸
744 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
7.1هزار ویدیو
37 فایل
•﷽• #اَلسَّـلام‌ُعَلَیْک‌َیاحُجّة‌ّالله‌ٍفےاًࢪضْہ‌ 🌱اٍمٰـامـ عݪے(؏َ)میفـࢪماید: ھَمـواࢪه دࢪ انتظـاࢪ ظھُـوࢪ صاحب الزمان(؏) باشیدو یَأس وناامید؎ از ࢪحمت خدا بخود ࢪاه ندھید. ﴿بحٰاࢪ، ج ١٥، ص۱۲۳﴾ 🗨جھت تبادل ↯ @Fadayiemamzaman
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دردسرهای خاصیت ذره‌بینی بطری و ایجاد آتش‌سوزی 🔺 هیچ وقت بطری آب معدنی رو به مدت زیاد داخل خودرو و جلوی نور مستقیم خورشید قرار ندید. @salamalaaleyasiin
اسم جنس پارچه "لنین" هست و احتمالا وارداتیست و با همین نقوشی که در تصویر میبینید، فراوان چاپ شده نقوشِ شیطان پرستی و کابالایی صهیونیستی در احضار اجنه شیاطین و ارتباط با آنها از بعضی از این نقوش استفاده می‌کنند(اسرائیل و انگلیس) این مدل پارچه را مُد کردن که در روح و روان انسانها و جذب آنها به سمت شیاطین تأثیر گذار است 🔴 در انتخاب پارچه دقت کنید این طرح اخیرا در بازار به وفور دیده شده @salamalaaleyasiin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃 می‌خوای ببینی پیامبر مهربان خدا (ص) درباره‌ی دخترها چی فرمودن؟@salamalaaleyasiin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
إن شاالله در اولین یکشنبه ماه ذی القعده... توفیق حاصل گردد..این نماز را خالصانه و مخلصانه بخوانیم...و به دیگران توصیه کنیم.. @salamalaaleyasiin
37.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 تاکید آیت الله عاملی بر عدم غفلت از چله ذی القعده 🔹روز یک شنبه اول ذی القعده است اول ذی القعده اول چله موسوی است حضرت موسی از این روز چله خود را شروع کرده است این تنها چله ای است که خداوند از آن در قرآن یاد کرده و جالب اینکه خود خداوند بانی آن بوده است "وَ واعَدْنا مُوسی‌ ثَلاثینَ لَیْلَةً" 🔹علامه طباطبایی به این چله تاکید داشته است آقای پهلوانی هم به تبع استاد خود به آن تاکید داشت این چله از اول ذی القعده شروع و در عید قربان به پایان می رسد. اربعین اثر خاصی در ‌‌‌‌انجاز حوائج دارد 🔹یک عمل عبودی که در روح شما اثر دارد آن را انتخاب و چهل روز بر آن مداومت کنید لازم نیست اعمال سنگین باشد مثل اینکه روزی صد مرتبه می گویید "اللّهمّ بحقّ محمّد و آل محمّد إلّا فرّجت عنّي" یا صد مرتبه یا هزار مرتبه "یا حی یا قیوم" یا "حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصیر" یا صد مرتبه "لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم" یا صد مرتبه " وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ" مخصوصا آیاتی که بعد از آن صحبت نزول رحمت است یا صدمرتبه بگوید یا حاضر یا ناظر 🔹 چهار رکعت نماز دارد که از رسول خدا (ص) دستور آن رسیده است و فضیلت زیادی دارد از آن نیز غفلت نکنید @salamalaaleyasiin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸ای همه آسمانِ شده، خیره‌ به هر نگاه تو 🌸چشم رضا ستاره شد، مانده کنارِ ماهِ تو 🌸لشگرِ حوریان ببین، برگِ خزانِ مقدمت 🌸آمده‌ تا که بال خود، فرش کند به راهِ تو  ✨ولادت باسعادت کوثر همیشه جاری کویرقم،حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها را به محضر ولی نعمتمان حضرت علی ابن موسی‌الرضا علیه السلام و مولایمان عجل الله تعالی فرجه الشریف تبریک میگوییم.💐 @salamalaaleyasiin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_6033013966530150703.mp3
2.03M
🎵این پیام را جهانی کنید! 🔻ماجرای نامۀ جالب دختر دانشجو بعد از زیارت حضرت معصومه(س) @salamalaaleyasiin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷سـَڵآمٌـ‌ عَڵْے‌ آݪِ‌ یـٰاسـین🇵🇸
‍ 🌷 #دختر_شینا #پارت_هشتاد_و_نهم ✅ فصل هفدهم 💥 از صبح چهارم دی توی کشتی بودیم؛ بدون آب و غذا. من
‍ 🌷 ✅ فصل هفدهم 💥 کمی که گذشت، دست کرد توی جیبش؛ قرآن کوچکی که موقع رفتن توی جیب پیراهنش گذاشته بودم، درآورد و بوسید. گفت: « این را یادگاری نگه دار. » قرآن سوراخ و خونی شده بود. با تعجب پرسیدم: « چرا این‌طوری شده؟! » دنده را به سختی عوض کرد. انگار دستش نا نداشت. گفت: « اگر این قرآن نبود الان منم پیش ستار بودم. می‌دانم هر چی بود، عظمت این قرآن بود. تیر از کنار قلبم عبور کرد و از کتفم بیرون آمد. باورت می‌شود؟! » 💥 قرآن را بوسیدم و گفتم: « الهی شکر. الهی صدهزار مرتبه شکر. » زیرچشمی نگاهم کرد و لبخندی زد. بعد ساکت شد و تا همدان دیگر چیزی نگفت؛ اما من یک‌ریز قرآن را می‌بوسیدم و خدا را شکر می‌کردم. همین‌که به همدان رسیدیم، ما را جلوی در پیاده کرد و رفت و تا شب برنگشت. 💥 بچه‌ها شام خورده بودند و می‌خواستند بخوابند که آمد؛ با چند بسته پفک و بیسکویت. نشست وسط بچه‌ها. آن‌ها را دور و بر خودش جمع کرد. با آن‌ها بازی می‌کرد. دانه‌دانه پفک توی دهانشان می‌گذاشت. از رفتارش تعجب کرده بودم. انگار این صمد همان صمد صبح یا دیروزی نبود. اخلاق و رفتارش از این‌رو به آن‌رو شده بود. سمیه‌ی ستار را قلقلک می‌داد. می‌بوسید. می‌خندید و با او بازی می‌کرد. 💥 فردا صبح رفتیم قایش. عصر گفت: « قدم! می‌خواهم بروم منطقه. می‌آیی با هم برگردیم همدان؟ » گفتم: « تو که می‌خواهی بروی جبهه، مرا برای چی می‌خواهی؟! چند روزی پیش صدیقه می‌مانم و برمی‌گردم. » گفت: « نه، اگر تو هم بیایی، مادرم شک نمی‌کند. اما اگر تنهایی بروم، می‌فهمد می‌خواهم بروم جبهه. گناه دارد بنده‌ی خدا. دل‌شکسته است. » ادامه دارد... ⚜@salamalaaleyasiin
🇮🇷سـَڵآمٌـ‌ عَڵْے‌ آݪِ‌ یـٰاسـین🇵🇸
‍ 🌷 #دختر_شینا #پارت_نودم ✅ فصل هفدهم 💥 کمی که گذشت، دست کرد توی جیبش؛ قرآن کوچکی که موقع رفتن تو
‍ 🌷 ✅ فصل هفدهم 💥 همان روز عصر دوباره برگشتیم همدان. این‌بار هم سمیه‌ی ستار را با خودمان آوردیم. فردای آن روز صبح زود از خواب بیدار شد. نمازش را خواند و گفت: « قدم! من می‌روم، مواظب بچه‌ها باش. به سمیه‌ی ستار برس. نگذاری ناراحت شود. تا هر وقت دوست داشت نگهش دار. » گفتم: « کی برمی‌گردی؟! » گفت: « این‌بار خیلی زود! » 💥 پایان هفته‌ی بعد، صمد برگشت. گفت: « آمده‌ام یکی‌دو هفته‌ای پیش تو و بچه‌ها بمانم. » 💥 شب اول، نیمه‌های شب با صدایی از خواب بیدار شدم. دیدم صمد نیست. نگران شدم. بلند شدم رفتم توی هال. آن‌جا هم نبود. چراغ سنگر روشن بود. دیدم صمد نشسته توی سنگر روی سجاده‌اش و دارد چیز می‌نویسد. گفتم: « صمد تو این‌جایی؟! » هول شد. کاغذی را تا کرد و گذاشت لای قرآن. گفتم: « این‌وقت شب این‌جا چه‌کار می‌کنی؟! » گفت: « بیا بنشین کارت دارم. » 💥 نشستم روبه‌رویش. سنگر سرد بود. گفتم: « این‌جا که سرد است. » گفت: « عیبی ندارد. کار واجب دارم. » بعد دستش را گذاشت روی قرآن و گفت: « وصیت‌نامه‌ام را نوشته‌ام. لای قرآن است. » ناراحت شدم. با اوقات تلخی گفتم: « نصف‌شبی سر و صدا راه انداخته‌ای، مرا از خواب بیدار کرده‌ای که این حرف‌ها را بزنی.؟! حال و حوصله داری‌ها. » گفت: « گوش کن. اذیت نکن قدم. » گفتم: « حرف خیر بزن. » خندید و گفت: « به خدا خیر است. از این خیرتر نمی‌شود! » ادامه دارد... ⚜@salamalaaleyasiin