#F08 - 2023.05.15 - E-Asl_2023_05_25_14_03_16_490.mp3
10.36M
.
(یاصاحب الزمان عج)
التماس دعا 🤲
💢 در آغوش گرفتن بچه با بدن و لباس نجس
💠 سوال:
🔷 اگر والدین بچۀ خود را که بدن یا پوشک او نجس است در حال نماز در آغوش بگیرند، آیا نمازشان صحیح است؟
✍🏻 پاسخ:
◀️ آیت الله خامنه ای: اگر نسبت به وجود نجاست در لباس و یا پوشک بچه یقین دارید، بنابر احتیاط واجب، در حال نماز، برداشتن و در آغوش گرفتن او جایز نیست و در صورت بغل کردن بنابر احتیاط نماز باطل است. ولی تا یقین به وجود عین نجس در آن نباشد بغل کردن بچه در حال نماز اشکال ندارد، جستجو و نگاه کردن هم لازم نیست.
◀️ آیت الله مکارم شیرازی: چنانچه در آغوش گرفتن کودک موجب سرایت نجاست نشود، اشکالی ندارد و نماز صحیح است.
🔺 استفتاء از سایت آیت الله خامنه ای، کد استفتاء: ۵m۶y۵۶z
🔺 استفتاء از سایت آیت الله مکارم، کد رهگیری : 140103310097
📎 #احکام_نماز
📎 #مبطلات_نماز
📎 https://btid.org/fa/news/212506
💻 #مرکز_نشر_احکام 👇👇
🆔 @Ahkamdin 👈
➖➖➖➖➖➖➖➖
نشر دهنده پست های ارزشی باشید📲
سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـین👇🏼
💌@salamalaaleyasiin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپ_صوت_مهدوی
🎙استاد شجاعی
🔸گرفتاری داری؟! روزی نیم ساعت وقت بذار برای توسل به #امام_زمان ...
👌بسیار شنیدنی
➖➖➖➖➖➖➖➖
نشر دهنده پست های ارزشی باشید📲
سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـین👇🏼
💌@salamalaaleyasiin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید مولتی میلیاردر
شهید آنیلی که بود؟♥️✨
آقا بقیه همش منو مسخره می کنند
سرزنش و تحقیر بقیه برام سخته
#الگوهای_استقامت
#ادواردو_آنیلی
#مهدی_آنیلی
➖➖➖➖➖➖➖➖
نشر دهنده پست های ارزشی باشید📲
سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـین👇🏼
💌@salamalaaleyasiin
حرف خاص.mp3
12.12M
#حرف_خاص
✘ من برای امام زمانم دقیقاً باید چکار کنم؟
دائماً از غربت امام زمان علیهالسلام حرف میزنید و مشارکت در ظهور،
※ الان وظیفهی من، دقیقا چیه؟
#استاد_شجاعی
➖➖➖➖➖➖➖➖
نشر دهنده پست های ارزشی باشید📲
سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـین👇🏼
💌@salamalaaleyasiin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 راهکار ارتباط با امام زمان عج
🎙 مقام معظم رهبری
➖➖➖➖➖➖➖➖
نشر دهنده پست های ارزشی باشید📲
سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـین👇🏼
💌@salamalaaleyasiin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وای 😍 دلم قنج رف ...
چلا گوش نمی کنی 😂
➖➖➖➖➖➖➖➖
نشر دهنده پست های ارزشی باشید📲
سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـین👇🏼
💌@salamalaaleyasiin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دکتر_علی_تقوی
🔵 وقتـی امـر به معـروف بلـد نباشـی، ممڪنه به گناهڪار توهیـن ڪنی و درگیـری ایجـاد بشـه❗️❌
💎 بـه آمـرین بپیـوندیـد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماشاءالله ماشاءالله ماشاءالله
خانواده ۷۵نفره
بابیش از ۲۵ روحانی
➖➖➖➖➖➖➖➖
نشر دهنده پست های ارزشی باشید📲
سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـین👇🏼
💌@salamalaaleyasiin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به عشق تو دچار شدم ♥️ .
#استوری📲
➖➖➖➖➖➖➖➖
نشر دهنده پست های ارزشی باشید📲
سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـین👇🏼
💌@salamalaaleyasiin
چهار ذکر قرانی
رهایی از چهار مشکل بزرگ
➖➖➖➖➖➖➖➖
نشر دهنده پست های ارزشی باشید📲
سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـین👇🏼
💌@salamalaaleyasiin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ #استاد_شجاعی
• چرا امام رضا علیهالسلام، به محض ورود به ایران، خواهران و برادرانشان را نیز به این سرزمین فراخواندند؟
• آیا در این دعوت و رموز آخرالزمانی آن، نقشی برای ما تعریف شده ؟
➖➖➖➖➖➖➖➖
نشر دهنده پست های ارزشی باشید📲
سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـین👇🏼
💌@salamalaaleyasiin
انسان شناسی ۲۵۸.mp3
11.38M
#انسان_شناسی ۲۵۸
#رهبری
#استاد_شجاعی
✘ چشماشُ ریز میکنه دنبال عیبِ این و اون !
✘ هیچ وقت خوبیِ بقیه رو نمیبینه، تا یه ایراد و ضعف میبینه، توی بوق و کرنا میکنه!
✘ آدم کنارش احساس امنیت نداره، همش دنبال یه ضعف میگرده، که بزرگش کنه !
➖➖➖➖➖➖➖➖
نشر دهنده پست های ارزشی باشید📲
سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـین👇🏼
💌@salamalaaleyasiin
♦️تصویر مهدی احمدی سرباز مرزبانی که در درگیری با طالبان به شهادت رسید
تصویر سرباز وظيفه "مهدی احمدی" که در حين حراست و پاسداری از مرزهای عزت و شرف ايران اسلامی در درگيری مسلحانه با نیروهای تحت امر طالبان در نقطه صفر مرزی ايران و افغانستان به فيض عظمای شهادت نائل آمد.
گفتنی است شهيد "محمد مهدی احمدی" مجرد و ساكن استان خراسان شمالی بود.
➖➖➖➖➖➖➖➖
نشر دهنده پست های ارزشی باشید📲
سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـین👇🏼
💌@salamalaaleyasiin
Saeid Haddadian & Mohammad Hossein Haddadian - Ey Baradare Shahidam.mp3
4.39M
🎧 ای برادر شهیدم راهتو ادامه میدم...
🎙 سعید حدادیان، محمدحسین حدادیان
➖➖➖➖➖➖➖➖
نشر دهنده پست های ارزشی باشید📲
سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـین👇🏼
💌@salamalaaleyasiin
🎥 هم اکنون| مولودی خوانی آقای حاج سیدمهدی میرداماد در جمع زائران گلزار شهدای کرمان
➖➖➖➖➖➖➖➖
نشر دهنده پست های ارزشی باشید📲
سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـین👇🏼
💌@salamalaaleyasiin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از شهدا به ملت ایران 📣📣
➖➖➖➖➖➖➖➖
نشر دهنده پست های ارزشی باشید📲
سـَڵآمٌـعَڵْےآݪِیـٰاسـین👇🏼
💌@salamalaaleyasiin
🇮🇷سـَڵآمٌـ عَڵْے آݪِ یـٰاسـین🇵🇸
🌷 #دختر_شینا #پارت_نود_و_نهم ✅ فصل هجدهم 💥 همینکه صمد بچهها را برد، پدرش از حمام بیرون آمد تا
🌷 #دختر_شینا
#پارت_صدم
✅ فصل هجدهم
💥 دلم گرفته بود. به بهانهی آوردن نفت، رفتم توی حیاط. پیت نفت را از گوشهی حیاط برداشتم. سنگین بود. هنّوهن میکردم و به سختی میآوردمش طرف بالکن.
هوا سرد بود. برفهای توی حیاط یخزده بود. دمپایی پایم بود. میلرزیدم. بچهها پشت پنجره ایستاده بودند. پتو را کنار زده بودند و داشتند نگاهم میکردند. از پشت پتویی که کنار رفته بود، چشمم به عکس صمد افتاد که روی طاقچه بود. کنار همان قرآنی که وصیتنامهاش را لایش گذاشته بود.
میگفت: « هر وقت بچهها بهانهام را گرفتند، این عکس را نشانشان بده. »
💥 نمیدانم چرا هر وقت به عکس نگاه میکردم، یکطوری میشدم. دلم میریخت، نفسم بالا نمیآمد و هر چه غم دنیا بود مینشست توی دلم. اصلاَ با دیدن عکس هزار تا فکر بد و ناجور به سرم میزد. پیت را دوباره برداشتم ببرم توی اتاق که یکدفعه پایم لیز خورد و افتادم زمین. از درد به خودم میپیچیدم. پایم مانده بود زیر پیت نفت. هر طور بود پیت را از روی پایم برداشتم. درد مثل سوزن به مغر استخوانم فرو میرفت. بچهها به شیشه میزدند. نمیتوانستم بلند شوم. همانطور توی حیاط روی برف ها نشسته بودم و از درد بیاختیار، به پهنای صورتم اشک می ریختم.
💥 ناخن شست پایم سیاه شده بود. دلم ضعف میرفت . بچهها که مرا با آن حال و روز دیدند از ترس گریه میکردند. همان وقت دوباره چشمم افتاد به عکس. نمیخواستم پیش بچهها گریه کنم. با دندان محکم لبم را گاز میگرفتم تا بغضم نترکد؛ اما توی دلم فریاد میزدم: « صمد! صمدجان! پس تو کی میخواهی به داد زن و بچههایت برسی. پس تو کی میخواهی مال ما باشی؟! »
هنوز پیشانیام از داغی بوسهاش گرم بود. به هر زحمتی بود، بلند شدم و آمدم توی اتاق. بچهها گریه میکردند. هیچطوری نمیتوانستم ساکتشان کنم. از طرفی دلم برایشان میسوخت. به سختی بلند شدم. عکس را از روی طاقچه پایین آوردم. گفتم: « بیایید بابایی! ببینید بابایی دارد میخندد. »
بچهها ساکت شدند. آمدند کنار عکس نشستند. مهدی عکس صمد را بوسید. سمیه هم آمد جلو و به مهدی نگاه کرد و مثل او عکس را بوسید. زهرا قاب عکس را ناز میکرد و با شیرینزبانی بابا بابا میگفت. به من نگاه میکرد و غشغش میخندید. جای دست و دهان بچهها روی قاب عکس لکه میانداخت. با دست، شستم را گرفته بودم و محکم فشار میدادم. به سمیه گفتم: « برای مامان یک لیوان آب بیاور. » آب را خوردم و همانجا کنار بچهها دراز کشیدم.؛ اما باید بلند میشدم. بچهها ناهار میخواستند. باید کهنههای زهرا را میشستم. سفرهی صبحانه را جمع میکردم. نزدیک ظهر بود. باید میرفتم خدیجه و معصومه را از مدرسه میآوردم. چند تا نارنگی توی ظرفی گذاشتم. همین که بچهها سرگرم پوست کندن نارنگیها شدند، پنهان از چشم آنها بلند شدم. چادر سر کردم و لنگلنگان رفتم دنبال خدیجه و معصومه.
ادامه دارد...