🇮🇷سـَڵآمٌـ عَڵْے آݪِ یـٰاسـین🇵🇸
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمــان جــان شیعــه،اهـل سـنـت» #پارت_دویست_و_یازدهم حالا تنها راه پیش پایم
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷
«رمــان جــان شیعــه،اهـل سـنـت»
#پارت_دویست_و_دوازدهم
با همه ناتوانی میخواستم حداقل مدارک و داروهای خودم را بردارم تا فرصتی دیگر بقیه وسایل خانه ام را جمع کنم و از همه بیشتر دلم پیش اتاق زیبای دخترم بود که با ذره ذره احساس من و مجید پا گرفته بود.
دیگر نه خانه خاطرات مادرم را میخواستم، نه خانواده ام را و نه حتی دلم میخواست مجید
سنی شود که فقط میخواستم جان دخترم را بردارم و از این مهلکه بگریزم که
میدانستم پدر تا طمع کثیف برادر نوریه را عملی نکند، دست از سر من و دخترم بر نمیدارد.
حالا فقط میخواستم امانت همسرم را به دستش برسانم که اگر جان میدادم، اجازه نمیدادم شرافتم و حیات دخترم به خطر بیفتد.
لحظه ای اشک چشمانم خشک نمیشد و ناله ی زیر لبم به اندازه یک نفس قطع نمیشد و باز با
پاره تنم نجوا میکردم:
آروم باش عزیز دلم! زنگ زدم بابا گفت میاد دنبالمون! نترس عزیزم، بابا داره میاد!
چادرم را با دستهای لرزانم سر کردم و سا ک کوچکی که وسایل شخصیام بود، برداشتم و از خانه بیرون آمدم.
دستم را به نرده میکشیدم و با دنیایی درد و رنج و نفس تنگی، پله ها را یکی یکی پایین میآمدم. دیگر حتی نمیخواستم چشمم به نگاه وقیح پدرم بیفتد که بیصدا طول راهرو را طی میکردم
و فقط نگاهم به دری بود که میخواست پس از روزها حبس در خانه،
مرا به حیاط برساند که تشر تند پدر، قلبم را به سینه ام کوبید:
کجا داری میری؟
از وزن همین سا ک کوچک هم دستم ضعف رفت و ماهیچه کمرم گرفت که سا ک را روی زمین
رها کردم و همانطور که چادرم را مرتب میکردم، به سمت پدر چرخیدم که ابرو در هم کشید و طعنه زد:
حتماً باید در رو قفل کنم تا بفهمی حق نداری از این خونه بری بیرون؟!!!
و در برابر نگاه بیجان و صورت رنگ پریده ام، صدایش رنگ عصبانیت گرفت و قاطعانه تعیین تکلیف کرد:
تا فردا که عماد بیاد دنبالت، حق نداری جایی بری!
و لابد از بغض نگاهم فهمیده بود که به قتل فرزندم رضایت نمیدهم که قدمی به سمتم برداشت و با صدایی که از تیغ غیظ و غضب خش افتاده بود، دنیا را پیش چشمانم تیره و تار کرد: الهه! خوب گوش کن ببین چی میگم!
این بچه از نظر من حروم زاده اس!
بچه ای که از یه کافر باشه، از نظر من حرومزاده اس!
ادامه دارد...
•|🕊🌱 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•
🌤@salamalaaleyasiin🌤