🇮🇷سـَڵآمٌـ عَڵْے آݪِ یـٰاسـین🇵🇸
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمــان جــان شیعــه،اهـل سـنـت» #پارت_دویست_و_هفتادم به خدا منم دوست دارم هر
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷
«رمــان جــان شیعــه،اهـل سـنـت»
#پارت_دویست_و_هفتاد_و_یکم
با نگاهی که دیگر به گرداب ناامیدی افتاده بود، به چشمان کشیده و مهربانش پناه بُردم و تنها یک جمله گفتم:
بهم گفت به جان جواد الائمه در حق دخترش خواهری کنم!
و دیگر ندیدم آسمان چشمانش چطور به هم ریخت به سمت اتاق خواب رفتم و روی تختم دراز کشیدم.
که با قدمهای کند و سنگین به سمت اتاق خواب رفتم و روی تختم دراز کشیدم.
که خیالم پیش حبیبه خانم و دخترش بود که نتوانسته بودم برایشان کاری کنم که صدای مهربان مجید در گوشم نشست:
یعنی تو به خاطر امام جواد علیه السلام قبول
کردی که از این خونه بری؟
در پاشنه در اتاق ایستاده و تکیهاش را به چهارچوب داده بود تا ببیند در دل همسر اهل سنتش چه میگذرد که بغضم را فرو خوردم و
صادقانه پاسخ دادم:
من مثل شماها به امام جواد اعتقاد ندارم، یعنی فقط میدونم یه آدم خوبی بوده و از اولاد پیغمبر و اولیای خداست،
ولی نمیتونم مثل شماها باهاش ارتباط برقرار کنم.
ولی وقتی از ته دلش منو به جان امام جواد
قسم داد، دهنم بسته شد.
و نمیدانستم با بیان این احساس غریبم، با دست خودم دریای عشقش به تشیع را طوفانی میکنم که چشمانش درخشید و با لحنی لبریز ایمان زمزمه کرد:
دهن منم بسته شد!
به قلم فاطمه ولی نژاد
•|🕊🌱 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•
🌤@salamalaaleyasiin🌤