eitaa logo
کانال کمیل
6.2هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
3.2هزار ویدیو
115 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
یه آقایی بود که توی آخرین مداحیش گفت: یعنی قسمت میشه منم شهید بشم تو سوریه؟ دقیقا بعد از اون مداحی رفت سوریه و شهید شد.
💠در نبرد سخت با داعش بودند اومد پیش شهید جواد الله کرم گفت : فرمانده ؛ تانکر آب به سمت داعش میره اگه منفجرش نکنیم داعش نفس تازه میکنه و نبرد سخت تر میشه. . . در جواب میگه: امام حسین ع در کربلا اسبان سپاه عمر سعد رو هم سیراب کرد. ما مرید اباعبداللہ‌ ایم و مردانه میجنگیم. . .
جوری در فضای مجازی کار کنید که دشمن مجبور شود شما را فیلتر کند نه ما آنها را فیلتر کنیم.
هندزفری هاتون همراتونه؟؟؟
کانال کمیل
اهنگ و بزار پخش بشه...
میدیدم مامانم یه گوشه نشسته همین جور زار زار گریه میکرد گفتم مامانی، برای بابا گریه میکنی، گفت اره قربونت برم می دیدم تابوت های شهدا رو میارن میگفتم بابای من تو این تابوتا نیست؟ مامانم میگفت نه عزیزم دنبالش نگرد اونجا بود که معنی مفقود الاثر رو فهمیدم...
سال بعد خانواده های شهدا رو میبردن سوریه ، خدا نصیب همتون کنه ماهم رفته بودیم من دست مامانم رو گرفته بودم ، سه سالم شده بود، مامانِ من از انتهای یه کوچه ی که درست تهش یه گنبد کوچولو بود، گرفته بود و داشتیم تو کوچه راه میرفتیم مامانم شروع کرد به گریه کردن گفتم مامانی این گنبد ماله کیه اینقدر کوچولوئه مامانم گفت این گنبد ماله خانومیه که بابات به عشق اون اسمه تو رو گذاشت رقیه...
بعد برام تعریف کرد، گفت: دخترم یادته وقتی بابات دفعه آخری که داشت می رفت دست راستشو با خودش بیاره گفت: دیگه نزار بچه م رفتنمو تماشا کنه.. بغلت کردم، یادته؟ این رقیه هم وقتی باباش داشت برای اخرین بار میرفت، عمه اش گفت: دیگه رفتن باباتو تماشا نکن، بعد تعریف کرد و گفت: یه روزی همین جا خرابه ای بود یه تشتی آوردن ، سر باباشو آوردن اونم مثه تو خیلی خوش سرو زبون بود همش با باباش درد و دل میکرد سر باباش رو براش آوردن با سر باباش درد و دل میکرد تا اینکه ما رسیدیم به اونجایی که بالا سرش نوشته بود السلام علیک یا سیده تنا رقیه (س) نگااااه کردم دیدم یه حیاط کوچولو
انتهاش هم یه ضریح کوچولو دست مامانمو ول کردم دوییدم طرف این ضریح دیدم عه.. بالای این ضریح پر از عروسک های کوچولوئه ،یاده عروسک هاییی افتادم که بابام برام از جبهه میاورد ، با دست چپش عروسک رو بهم میداد و با دست راستش منو نوازش میکرد
موسیقی اگه قطع شد دوباره بزارید گوش بدید ...
ضریح رو بغل کردم گفتم سلام...