eitaa logo
کانال کمیل
6هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
3هزار ویدیو
113 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃نایب الزیاره رفقا 🌷بهشت زهرا (س) ، مزار شهید حسین معزغلامی❤️ 🌹یادش با ذکر
اونقدر تمرین کن تا بالاخره یه روز، بتونی دو رکعت نماز، چشم در چشم خدا بخونی! اونوقت تو برنده این میدانِ بزرگ خواهی بود. قَد أَفلَحَ المُومِنُونَ الَّذِينَ هُم فِی صَلَاتِهِم خَاشِعُونَ
پنجره‌ فولاد امام‌ رضا‌ ع برات‌ کربلا میده ... نگی نگفتی...
چرا خدا حاجتمون رو نمیده؟! از بنده های خدا شدی؟! چقدر از خدا طلب حاجت کردیم اما چشممون به دست دیگری بود...!!
حد ومرز ندارد💔 🍃هرجای دنیا هم که باشی تورا به سمت خود میکشانند... 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
🔴 گوشه‎ای از زندگی حاج احمد متوسلیان در یک نگاه انتشار به مناسبت ۱۴ تیر، سالروز ربوده شدن احمد متوسلیان
-برای خدا کار میکنی؟ +آره.. -پس غصه ات چیه؟!
سر نماز مثل‌ حرم‌ امام‌ رضاست، کفشاتو میدی به‌ کفشداری تا بری، بدونِ‌ فکرِ کفش، بری دیدار! فَاخلَع‌ نَعلَیک سر نماز کفشات یعنی؛ غصه‌‌ های دنیاتو از ذهنت‌ دربیار بده‌ به، فقط‌ دیدار! بعد از نماز میبینی‌ خدا کفشاتو واکس زده‌ بهت‌ تحویل‌ داده..!
میزنیم تو کله مون میگیم فلان کتابو پیدا کنم، به فلان درجه عرفان میرسم... فلان سخنرانیو گوش بدم خیلی تاثیر داره برای فلان مراتب... یه دقیقه کله مو چرخوندم اطرافم، همین نماز اول وقت هنوز باب نیست... کجای کاریم؟؟
یــا رَفِیــقَ مَــنْ لارَفِیـــقَ لَہ خون زيادے از پای من رفتہ بود. بی حس شده بودم. عراقے ها اما مطمئن بودند كہ زنده نيستم حالت عجيبے داشتم. فقط مےگفتم: يا صـاحـب الـزمـان ادرڪنی هوا تاريڪ شده بود. خوش سيما و نورانے بالای سرم آمد. چشمانم را بہ سختے باز ڪردم. مرا بہ آرامے بلند ڪرد. از ميدان مين خارج شد. در گوشہ ای امن مرا روے زمين گذاشت. آهستہ و آرام. من دردے حس نمےڪردم! آن ڪلے با من صحبت ڪرد. بعد فرمودند: ڪسی مےآيد و شما را نجات مي دهد. ! لحظاتے بعد آمد. با همان صلابت هميشگے مرا بہ دوش گرفت و حرڪت ڪرد آن ، ابـراهيــم را دوست خود معرفے ڪرد خوشا بہ حالش... 📚 سلام بر ابراهیم 🍃 ❤️ 🌷یادش با ذکر 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
کانال کمیل
یــا رَفِیــقَ مَــنْ لارَفِیـــقَ لَہ خون زيادے از پای من رفتہ بود. بی ح
🍃یک روز که فقیری به مسجد رفته بود و کفش مناسب نداشت، ابراهیم پیش او رفت و کفش خود را به آن فقیر صدقه داد و خودش در اوج گرمای تابستان با پای برهنه از مسجد تا خانه رفت. او واقعا مرد خدا بود...
🍃اِنقَد‌خوب‌بآش‌ ڪہ‌وَقتۍ‌شِیطوݩ‌دیدِت‌بگہ: گُمرآه‌ڪردَنِ‌این‌؛از‌عُهده‌مَن‌بَر‌نِمیآد!!! 🌸 شيطون حریف نمیشه...
اگر میخوای گناه و معصیت نکنی، هَمیشه با وضو باش، چون ‹وضو› انسان رو پاک نگه می داره و جلوی معصیت رو می گیره...! 🌷شهید‌ عباس‌ علی‌ کبیری🌷
کاغذ و خودکارتو بردار برو یه گوشه ی دنج بشین با حوصله واسه خودت بنویس گناهی که به خاطرش اینجا هستم رو ترک میکنم... قربه الی الله از فردا دیگه نمازامو اول وقت می خونم (تاریخ بزن) قربه الی الله گناهایی که انجام میدی رو بنویس... تاریخ بزن بگو فلان روز قراره فلان کارو کنم این ماه رو برو تو کمپ سخته ولی قشنگیای خودشو داره تحملش کن که تحمل کردنش هم خوشه... قرار بزارین با خودتون هر روز یک خصلت بد❌ طوری بشه که پس فردا بریم پیش خدا بگیم: مثلا هادی هستم چهل روزه پاکم دیگه این گناه رو تکرار نمیکنم... سخته ولی میشه
...! از رحمت خدا نا امید بشی، هیچی برات نمی‌مونه ها...! از ما گفتن بود
🍃 💔نبودنت شوخی قرن است فرمانده.. بی ادعا در میان غبار روزهای بی خبری ایستاده ای و ما دلمان قرص است به این ایستادگی.. تو باز می گردی.. تا آن زمان، یعقوب وار به انتظارت می نشینیم و نه می ایستیم.. می ایستیم به حرمت ایستادگی ات، به حرمت دلدادگی ات به غائب زمان، به حرمت سکوت مظلومانه چندین و چند ساله ات.. ❤️
سرنوشتت هرچی شد ختم به امام زمان(عج) بشه... نذر سلامتی آقامون صلوات
آقا وقتی دعای شهادت میکنم حس ميکنم تبسم میکنی میگویی: اندازه ات نیست هنوز آقا به سادگی های دلم نخند تنها دلخوشی ام همین است... اللهم عجل لولیک الفرج اللهم ارزقنا شهادت فی سبیلک
شهدا همیشه هستند کافیه رو بروزرسانی کنی اون موقع میبینی که در تک تک لحظات در کنارت بودند... هستند... وخواهند بود...
کانال کمیل
یــا رَفِیــقَ مَــنْ لارَفِیـــقَ لَہ خون زيادے از پای من رفتہ بود. بی ح
🍃اوایل انقلاب بود. ابراهیم در کمیته مشغول فعالیت بود. حیطه فعالیت کمیته ها بسیار گسترده بود. مردم در بیشتر مشکلات به کمیته ها مراجعه می کردند. 🌷من به کمیته ای که ابراهیم در آنجا مشغول بود رفتم. چند اتاق کنار هم بود در هر اتاق یک میز قرار داشت و یکی از نیروهای کمیته پشت میز جوابگوی مردم بود. _وارد اتاق شدم برخلاف دیگر اتاق ها میز کار پشت سرش بود و صندلی جلوی میز قرار داشت!! صندلی مراجعین هم جلوی صندلی ابراهیم بود. پرسیدم: اینجا چرا فرق داره⁉️ 🍃گفت: پشت میز که نشستم احساس غرور بهم دست داد. گفتم اینطوری از مردم دور می شم برای همین صندلی خودم را آوردم این طرف تا به مردم نزدیک باشم.❤️ 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
Three minutes of Judgment Day.pdf
584.7K
🔸نسخه انگلیسی کتاب سه دقیقه در قیامت 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
🍃|•حاج حسین یکتا: رفقــا..📢 کاری که برای خداشروع بشه، خدا کمک میکنه کارش میگیره راهش نشون داده میشه👌 و اهلش جمع میشن... و کارهایی که میخواد خـ💚ـدایی شروع بشه، از وسط سختی‌ها شروع میشه... 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
✨﷽✨ 🍃‌يکبار به ابراهيم گفتم: داداش، اينهمــه پول 💶از کجا مياري⁉️ از آموزش و پــرورش ماهي دو هزار تومان حقوق ميگيري، ولــي چند برابرش را براي ديگران خرج ميکني❗️ 🍃نگاهي به صورتم انداخت و گفت: روزي رسان . در اين برنامه ها من فقط وسيله‌ام. من از خدا خواستم هيچوقت جيبم خالي نماند.🥀🍃 خدا هم از جایی که فکرش را نميکنم اسباب خير را برايم فراهم ميکند.💞 🍃 🌷یادش با ذکر 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
غذای حضرتی (ع)😍 🍃چندروز بعد عقدمون💍دوتایی رفتیم مشهد ،سفر خیلی خوبی بود،خیلی خوش گذشت بهمون. یه روز داشتیم توی حرم آقا امام ‌رضا قدم میزدیم دیدیم جلوی مهمانخانه آقا امام رضا شلوغه، من نمیدونستم اونجا چه جاییه،از کمیل سوال کردم وبهم گفت اینها میرن جاهایی و ژتون هایی رو میدن به یه سری آدم ها واونهام دعوت میشن برای خوردن غذای آقا امام رضا😋.. البته امام رضا دعوتشون میکنه.. من وکمیل دوتایی گفتیم ای کاش ماروهم دعوت کنه😔.. یه روز نشسته بودیم توی اتاق وداشتیم صحبت میکردیم روز حرکتمون به سمت منزل رو برنامه ریزی میکردیم که کی حرکت کنیم وناهار رو کجا بخوریم..که دیدیم در اتاقمون رو زدن..کمیل در رو باز کرد..من داشتم گوش میدادم..یه آقایی بود که گفت:سلام پسرم زیارتتون قبول🌹 ببخشید شما چندنفرید؟ کمیل گفت سلام ممنون سلامت باشید ما دونفریم چطورمگه؟ اون آقا دوتا کاغذ«ژتون» گذاشت تو دست کمیل وگفت شما ناهار مهمون آقا امام رضایید😊 وخداحافظی کردو سریع رفت..وقتی کمیل درو بست برای چندلحظه فقط داشتیم به هم نگاه میکردیم..باورمون نمیشد😳.کمیل از خوشحالی زیاد زنگ زد به دوستش شهید محمد محرابی پناه وقضیه رو به ایشونم گفت...ناهارش خیلی خوشمزه بود☺️..غذاش چلوخورشت بودو مزه اش هنوز زیر زبونمه. بهترین سفری بود که من وکمیل رفتیم 🍃شهید کمیل صفر تبار 🌷يادش با ذکر 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
یعنی میشود آن‌ روز‌ میان‌ تنگنای‌ قبر‌ شانه ام‌ را بگیری و تکانم‌ دهی؟! اسمع‌ و افهم(بشنو و‌ بفهم) رهایش‌ کنید... سر وکارش‌ با‌ من‌ است، بقیه بروند...