eitaa logo
کانال کمیل
6هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
3هزار ویدیو
113 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
عمرسعد با چهار هزار سوار به نینوا رسید. به عروه بن قیس گفت: به نزد حسین برو و بپرس برای چه به این سرزمین آمدی و چه میخواهی؟ عروه گفت: از این کار معافم بدار عروه خود از کسانی بود که برای امام نامه نوشته بود او را به کوفه دعوت کرده بود اما.... @salambarebrahimm ..❗️
💠 به خدا بندری هستم در یکی از عملیات ها که گردان رزمندگان هرمزگانی شرکت داشت زخمی شدم . فک و صورتم جراحت برداشته بود و قادر به صحبت کردن نبودم .😷😓 از طرفی چون پوست سبزه و هیکل درشتی داشتم پرسنل بیمارستان صحرایی تصور می کردند اسیر عراقی هستم😓 و درست و حسابی تحویلم نمی گرفتند . بعضی از پرستارها چنان نگاه شماتت باری😏 به من می کردند که نفس در سینه ام حبس می شد . خلاصه از این وضع به تنگ آمده بودم . دست آخر با اشاره زیاد قلم و کاغذی برایم آوردند با عجله نوشتم ؛ به پیر به پیغمبر من ایرانی ام ، 😅اهل استان هرمزگان و جمعی فلان گردان هستم !!😬 ◀️ راوی رزمنده عبد الوهاب خرمی @salambarebrahimm
🔶 همه ی نمازهایی که در جبهه ها خوانده میشد ، واقعا با روح بود . نماز به رزمنده ها روحیه می داد. نمازی که در گرمای سوزان جبهه های جنوب می خواندیم با نماز خواندن در هوای معتدل خیلی فرق داشت. خوب به خاطر دارم وقتی که در رکعت دوم نماز به سجده می رفتیم ، مهر نماز پیشانی ما را می سوزاند. ما در جبهه زیر آفتاب داغ و سوزان نماز می خواندیم ، و پس از آن دعای «الهی قلبی محجوب» را هم خواندیم . 🔶 این ها به رزمنده ها معنویت خاصی داده بود. خدا به من این توفیق داد که در عملیات خیبر شرکت کنم. یه روز نیروهای عراقی از ساعت پنج صبح به شدت ما را گلوله باران کردند. وقتی ما نماز صبح راشروع کردیم ، تانک های عراقی به ما نزدیک شده بودند. با سرعت به طرف آنها تیراندازی کردیم. 🔶 من و یکی از دوستانم به نام « ذوالفقار پور پورانی » در کنار هم بودیم. بعد از چند لحظه دیدم او به حالت سجده سرش را روی هم گذاشته است. گفتم : مگر نماز نخوانده ای ؟ جوابم را نداد. به طرفش خم شدم. دیدم گلوله به گلویش خورده است. خواستم بلندش کنم ، اما او جواب نداد. می خواست در همان حالت سجده باقی بماند و در همان حالت با خدای خودش خلوت کرده بود. 💥💥💥💥💥💥 📔از شهدا چه خبر، صفحه 60 @SALAMbarEbrahimm
وقتی اسم فکه رامیشنوی یادتشنگی غربت مۍافتی یادشهدایۍکه پنج روزبالب تشنه گفتن فداۍلب تشنه ات پسرفاطمه همین بس که امام در وصفشان فرمودشهداۍگردان کمیل،حنظله جزءفرشتگان وملائکةا.. هستند @SALAMbarEbrahimm
کانال کمیل
وقتی اسم فکه رامیشنوی یادتشنگی غربت مۍافتی یادشهدایۍکه پنج روزبالب تشنه گفتن فداۍلب تشنه ات پسرفاطمه
داسٺانِ گردانِ کمیل و حنظله را شنیده‌ای؟ یک عمر روزہ دار شد مادری که حکایت تشنگیِ پاره‌ی تنش را شنید جگرسوز تر از تشنگی؛ جگرِ سوخته مادر شهید است 😔
این وعده خداست که حق الناس را نمی بخشد. خون شهدا حق الناس است نمی دانم با این حق الناس بزرگی که به گردن ماست، چه خواهیم کرد؟!😔😭 کاش گناهان ما هم مثل شهدا(ترک نماز شب و دیر شدن نماز اول وقت)بود. @SALAMbarEbrahimm
💠به همسرش می گفت : « درست است که جهاد واجب کفایی است ولی نمی خواهم بعد از جنگ وقتی فرزندانم سوال کردند ، پدر ! زمان جنگ چه می کردی ؟ برای آن جوابی نداشته باشم .» در جبهه، ابتدا مسئول مهندسی رزمی جهاد و سپس با عنوان معاونت مهندسی رزمی فعالیت می کرد . بچه های منطقه برای استحمام باید به میمک می رفتند . وقتی حاج کمال موضوع را فهمید خودش با چند نفر دو شادوش کارگران مشغول به کار شد و حمام ساخت . ماه محرم بود و ارتفاعات بانه در منطقه ی غرب . حاجی مسئول پشتیبانی گردان بود . نماز ظهر و عصر را به جماعت خواند . در راه ٬ گلوله ی توپی فرود آمد و پشت سر آن گلوله ی دوم و سوم و ... دیگر حاجی در میان ما نبود ! 🌹سردار شهید حاج کمال جان نثار 🌹 ⚜ شهادت : عملیات والفجر ۹ 📚 برگرفته از کتاب با بهشتیان @salambarebrahimm
☘بهش گفتم : « توی راه ڪہ بر میگردی ، یہ خورده ڪاهو و سبزے بخر . » گفت : « من سرم خیلے شلوغہ ، مےترسم یادم بره . روی یہ تیڪہ ڪاغذ هر چے مےخواهے بنویس بهم بده . » 🌼همون موقع داشت جیبش رو خالے میڪرد . یہ دفترچہ یادداشت و یہ خودڪار در آورد گذاشت زمین ؛ برداشتمشون تا چیزهایے ڪہ مےخواستم ، براش بنویسم ، ☘یڪ دفعہ بهم گفت : «ننویسےها ! » جا خوردم ، نگاش ڪہ ڪردم بہ نظرم عصبانے شده بود ! گفتم : « مگہ چے شده ؟!» گفت : « اون خودڪارے ڪہ دستتہ ، مال بیت المالہ .» 🌼گفتم : « من ڪہ نمےخوام ڪتاب باهاش بنویسم ! دو-سہ تا ڪلمہ ڪہ بیش تر نیست .» گفت : « نہ...!!» @SALAMbarEbrahimm
✍اوایل ازدواجمان بود نیمه های شب از خواب بیدار می شدم می دیدم مجید نیست می رفتم می دیدم در اتاق مشغول است.این رویه مجید بود، بسیار به ندرت اتفاق می افتاد نماز شب مجید قضا شود، به ویژه در ماه های اخیر به شدت در نماز شب گریه می کرد و صدای الهی العفو شبانه او همچنان در گوش من زنگ می زند. @SALAMbarEbrahimm
چشماتو ببند دختر ... به هیچی فکر نکن ... به حرفاشون فکر نکن ... اونا نمیفهمن من و تو رو .... درکی ندارن از تفکرات مون چرا ناراحتی ؟ 😍 چرا دلت گرفت از حرفاشون؟ 😉 سرتو بلند کن ... میدونستی چقدر خاصی که فکرت اینه راهت اینه؟ میدونستی چقدر خاصی وقتی معنای حقیقی عشق و جنون و فهمیدی دیگه نترس از هیچی از هیچ کس از هیچ حرفی من و تو توی این زمونه متفاوت ایم یه تفاوت عالی👌 نگاه کن ببین مهدی فاطمه (عج) با چه عشقی نگات میکنه ؟ نگاه کن به خودت توهم مدافع حرم دختر فاطمه ایی (س) با چادرت❤️ پس قول بده از هیچ حرفی هیچ نگاهی هیچ سکوتی هیچ کسی بخاطر انتقاد تفکرات فوق العاده ات ناراحت نشی بهترین آدم های روی زمین عین کوه پشت اند💝 ☝️ @salambarebrahimm
تی پیولوژی.mp3
3.27M
🔊 👈مرده شور این دلای ما را ببرند 👈چه تیپی میخوای بزنی 👈آخره چیه؟ @Salambarebrahimm
@salambarebrahimm همیشه باهـاش شـوخی می کردم ومیگفتم: اگه شربت شـهادت آوردندنخـوریا بریز دور😅 یادمه یه باربهم گفت: اینجـا شربـت شهادت پیدا نمیشه چیکارکنم؟😕 بهش گفتـم کاری نداره که خودت درست کـن بده بقیه هم بخورند! خندید و گفـت: این طوری خودم شهید نمیشم که بقیه شهید میشن😐 شربـت شهادت یه جورایی رمز بیـن من وآقا ابوالفضل بود. یک بـاردیدم توتلگرام یه پیام از یه مخاطب اومد که مـن نمیشناختم متنش ایـن بود: ملازم!مدافع هستـــم😊 اگه کاری داشتی به این خط پیام بده. هنــوزهم شـربـت نخـوردم😃💚