کوله پشتیش را گرفتم در دستم!
تا بغضِ چشم هایم را دید گفت:
قول دادی بی تابی نکنی! من هم قول میدم زود برگردم...
همیشه قولش، قول بود سه روز از رفتنش نگذشت که برگشت اما با پلاکی سوخته...🕊
همسر شهید مهدی طهماسبی🌷
#طنز_جبهه
یک بار سعید خیلی از بچه ها کار کشید...
فرمانده دسته بود شب برایش جشن پتو گرفتند...
حسابی کتکش زدند
من هم که دیدم نمیتوانم نجاتش دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تا شاید کمی کمتر کتک بخورد..!😕
سعید هم نامردی نکرد، به تلافی آن جشن پتو ، نیم ساعت قبل از وقت نماز صبح، اذان گفت...
همه بیدار شدند نماز خواندند!!!😄
بعد از اذان فرمانده گروهان دید همه ی بچه ها خوابند... بیدارشان کرد و گفت:
اذان گفتند : چرا خوابیدید!؟🤔
گفتند : ما نماز خواندیم..!
گفت: الان اذان گفتند، چطور نماز خواندید!؟😳
گفتند : سعید شاهدی اذان گفت!
سعید هم گفت من برای نماز شب اذان گفتم نه نماز صبح😅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و شهید هم بشی...
اگر همه ی این کارها برای خدا باشد
با دوستانش زیاد به رستوران یا ساندویچی می رفت. آن هایی که شرایط مالی نداشتند را مهمان می کرد و برایشان خرج می کرد. اما برای تهیه غذا ، هر جایی نمی رفت .
او دستور قرآن را عمل می کرد که باید در غذایی که تهیه می کنیم دقت داشته باشیم . ابراهیم سوسیس و کالباس نمی خورد . مخصوصاً در آن دوران که بحث خوک هم مطرح بود . اما الویه خیلی دوست داشت . بیشتر به یک ساندویچی در محل می رفت که به صاحب آنجا ، آقاشیخ می گفتند که بسیار انسان مؤمنی بود. او در تهیه غذا مراعات حلال و حرام را می کرد .
فَلْيَنْظُِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ
پس انسان باید به غذای خویش بنگرد!
عبس/۲۴
#کره_خاکی
✍ قسمتی از تجربه نزدیک به مرگ (کتاب با بابا) : من یقین کردم که این کره خاکی که برای سکونت ما انسان ها انتخاب شده محل زندگی اصلی ما نیست. در بهترین حالت این جا محلی برای تعلیم و تربیت ماست. ما باید در این جا رشد کنیم تا برای زندگی اصلی آماده شویم. این جا یک گذرگاه موقت یا یک مسافرخانه بیشتر نیست.
حاج اسماعیل دولابی می گفتن:
بزرگترین آزمون ایمان زمانی ست که وقتی چیزی را میخواهید و به دست نمیآورید، با این حال قادر باشید که بگویید:
خدایا شکرت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدا تفحصمان کنید...