یک بار با عصبانیت ایستادم بالای سر منصور و نمازش که تمام شد، گفتم:
منصورجان، مگه جا قحطیه که میای می ایستی وسط بچه ها نماز میخونی؟!
خُب برو یه اتاق دیگه که منم مجبور نشم کارم رو ول کنم و بیام دنبال مهر تو بگردم
تسبیح را برداشت و همان طور که می چرخاندش، گفت:
این کار فلسفه داره، من جلوی این ها نماز می ایستم که از همین بچگی با نماز خوندن آشنا بشن مهر رو دست بگیرن و لمس کنند،
من اگه برم اتاق دیگه و این ها نماز خوندن من رو نبینن، چه طور بعداً بهشون بگم بیاین نماز بخونین؟!
قرآن هم که میخواست بخواند، همین طور بود، ماه رمضان ها بعد از سحر کنار بچه ها می نشست و با صدای بلند و لحن خوش قرآن می خواند، همه دورش جمع می شدیم. من هم قرآن دستم می گرفتم و خط به خط با او می خواندم
اصلاً اهل نصیحت کردن نبود. می گفت به جای این که چیزی را با حرف زدن به بچه یاد
بدهیم، باید با عمل خودمان نشان بدهیم
#شهید_منصور_ستاری🕊🌷
27.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ارسالیشما🌷
نایب الزیاره همه ی کمیلی ها بودم🍃
از آیت الله سیستانی استفتاء شده که حکم عاشق شدن چیه؟!
در جواب فرمودن:
امر غیر اختیاری حکم ندارد
شاعرانه ترین فتوا از صدر اسلام تا حالا☺️
عشق مقدس است و عاشق اهل خیانت نیست، عاشق ناپاکی را به حریم پاک و مقدس دل راه نمی دهد، هوس را نباید عشق معنی کرد...
نشست کنار مادر آرام و سر به زیر گفت: مادر! پارگی شلوارم خیلی زیاد شده، توی مدرسه... لحظاتی مکث کرد و ادامه داد: اگه به بابام فشار نمیاد بگین یه شلوار برام بخره... پدرش می گفت: محمد جواد خیلی محجوب بود، مواظب بود چیزی نخواهد که در توانمون نباشه...
📚 هنر آسمان
#شهید_محمدجواد_باهنر🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مگه شهید می میره...؟!